۱۳۹۴ اسفند ۲۸, جمعه

روانکاوی مرگ : کالبد شکافی قدرتمندترین وهم بشریت

                                             افلاک که جز غم نفزایند دگر
                                             ننهند بجا  تا نربایند دگر
                                             ناآمدگان اگر بدانند که ما
                                             از دهر چه می کشیم نایند دگر   (خیام)


          داستان مرگ قدمتی به طول زندگی انسان دارد. نخستین گریه های نوزادان به هنگامه تولد خبر از اشتیاقی تلخ برای زندگی می دهد . تولدی که در درون خود رازی وهم آلود را پنهان دارد. آن راز حکایت فعال شدن وهمی است که تا زمانه مرگ جاندار را به دنبال خود می کشاند و به انواع لطایف حیل او را به بازی می گیرد و مجموعه ای از رفتارها را در وی خلق نموده و در نهایت به همراه وی نابود می گردد. وهم مرگ را در نظریه تحلیل اوهام به عنوان قدرتمندترین وهم بشریت نام می نهیم چرا که هستی و زوال همه وجود به کارکرد آن وابسته است و  ساختارهای خرده وهمی منشعب از آن طیف گسترده ای از نمودهای هیجانی و عاطفی و احساسی را در ارگانیسم و روان آدمی تولید می کند که در درک مواد و محتوای ناخودآگاهی و ذهنی انسانها کاربرد بسیار دارد. به حکم بیست سال تجربه بی وقفه رواندرمانی با رویکرد روانکاوانه و استفاده از فن تحلیل اوهام و صرف هزاران ساعت گردش و چرخش در ساختارهای ذهنی و ناخودآگاهی و وهمی مراجعانم در جلسات رواندرمانی و تحلیل محتویات و موضوعات دنیای درونی و پنهان آنان و کنکاش در اعماق علائم و سمپتومهای متنوع آنها این اقرار را از سر یقین ابراز می نمایم که رد پای وهم توانمند مرگ را در جایجای زندگی آنها دیده ام و تاثیر بی نهایت آن را فهمیده ام.
        
          واقعیت زندگی چیست؟
           در روانکاوی واقعیت زندگی تجربه فاقد وهم است. هر آنچه که حایل و واسطه میان تجربه واقعیت در آدمی می گردد به نحوی وی را از درک واقعیت زندگی دور می سازد و به همان میزان وی را از واقعیت دور می سازد و در نقطه مقابل به اوهام فرصت نشو و نما می دهد . واقعیت زندگی بشر ریشه در تاریخ طبیعت دارد. فرآیندهای بی وقفه تکاملی و سازگارانه مبتنی بر بقای نوع در ذات خود واقعیتی خشک و خشن و انعطاف ناپذیر را برای بشر یت به ارمغان آورده است که انکار آن صرفا" با کمک اوهام امکان پذیر می باشد. اوهامی که زاده شرایط تحمیلی و قانونمند واقعیت طبیعت است تلاشی است بی وقفه برای سازگاری تحریف شده زندگی در کره زمین  برای بشر تا  رنگی مصنوعی بر این ساختار بیرنگ واقعی بپاشاند بلکه به تسکین وهمی دست یابد و ارضای وهمی را تجربه نماید.

        واقعیت مرگ چیست؟
          مرگ در ذات خود معادل نابودی است. تجربه مرگ تجربه زوال و فقدان می باشد. آنگاه که مغز خاموش می شود ارگانیسم نیز خاموشی را تجربه کرده و سپس به سرعت به اجزای طبیعت تجزیه می گردد. واکنشهای آدمیان در برابر مرگ دیگران نشانه تعارضی بنیادین است که با قدرت طبیعت دارد. از یکسو با آن قدرت همانند سازی می کند و از دیگر سو از آن می گریزد و به انکار آن می پردازد. این تعارض و تضاد در رابطه انسان با طبیعت یکی از عواملی است که به قدرت یابی وهم مرگ به عنوان قدرتمندترین وهم بشری انجامیده است.

          کالبد شکافی وهم مرگ:
          مرگ رازی است که بشریت تلاشی برای گشودن قفل پیچیده آن ندارد و برعکس تمامی توان خود را برای محو آن و سرپوش نهادن و حذف آن از چرخه زندگی خود دارد. چنین تلاش ناخودآگاهی ریشه در هسته بسیار توانمند وهمی ای دارد که نام " وهم مرگ" را برای آن انتخاب نموده ایم. این وهم قدرتمند محصول تعامل دیرپای جریان تکاملی تمامی اجزای حیات کره زمین با یکدیگر می باشد که در انسان به شکل تعارضی اساسی با طبیعت به فرم پذیرش و طرد آغاز و در سازمان روانی وی در قالبی خاص جای خود را پیدا نموده و در ارتباط با سایر اوهام انسانی از جایگاه ممتاز و ویژه ای برخوردار شده است به نحوی که سایه آن را در همه رفتارها و اعمال و محتویات خودآگاهی و ناخودآگاهی مشاهده می نماییم. به عبارتی دقیقتر انسانها از تولد تا مرگ حتی برای لحظه ای از تاثیرات این وهم قدرتمند در تمامی شئون زندگی خود مبرا نبوده و با هر نفس آن را تجربه می کنندو با هر گامی آنرا با همه وجود احساس می کنند اما با توجه با کارکرد ناخودآگاهانه این وهم همانند سایر اوهام از درک مستقیم آن در سطح خودآگاهی عاجز می باشند.
         
          وهم مرگ در حیطه کارکردی در ناخودآگاهی بشری جهت تشفی و ارضای وهمی و حفظ موجودیت خود در ساختارهای خرده وهمی زیر به فعالیت می پردازد:
          الف: تقویت اوهام خودشیفتگانه مرگ گریزانه
          ب: ایجاد و گسترش نمادهای وهمی انکار مرگ با هدف تسکین وهمی
          ج: شکل دهی سازمانها و چهارچوبها وهمی اعتقادی
          د: تشدید و تحمیل واکنشهای دفاعی و هجومی واپسگرایانه به دوران خردسالی
          ه: بازسازی جهان وهمی موازی با جهان واقعیت به شکل همزمان
          و: حذف واقعیت با تقویت چند لایه اوهام موازی با وهم مرگ
          ز: تحمیل رفتارها و تولیدات وسواسگونه ناخودآگاه بر ارگانیسم و روان
          ک: تحمیل نمادهای واقع پندارانه با توسل به معیارها و ملاکهای واقعیت
          ل: ایجاد خرده اوهام مرگ پرستانه و مرگ خواهانه با هدف تسکین و تشفی وهمی 




    الف : تقویت اوهام خودشیفتگانه مرگ گریزانه:
    وهم مرگ در ساختار ذهنی انسان تغییر فرم می دهد و در سطح رفتاری با ترکیب با اوهام خودشیفتگی که ریشه در سایر هسته های وهمی دارند به تولید داده هایی می پردازد که قابلیت تفسیر خاص خود را دارا می باشد. نمودهای رفتاری این خرده وهم منشعب از وهم مرگ در قالب رفتارهای زیر قابل مشاهده می باشد:
     - رقابت با دیگران در جهت برتری جستن از آنان :‌چنین تلاشی در واقعیت معنایی دگرگون از اصل خود می یابد. برتری جویی بر این منوال کوششی وهمی برای غلبه بر عقب ماندن که معادل مرگ تلقی می گردد تفسیر می گردد. سبقت گرفتن در معنای خودشیفتگانه آن به معنی زنده ماندن است. افراد رقابت جو در دنیای وهمی خود هرگونه فاصله از دیگران را به معنای مرگ حتمی در نظر می گیرند و برای فرار از آن به گونه ای وسواسگونه برای کسب و حفظ حیات تمامی عمر خود را به رقابت با حریفان می گذرانند.
     ـ پناه بردن به افراطهای رفتاری : وهم مرگ در رودررویی علنی با واقعیت فرد را برای تسکین و رهایی از رنج نابودی به مسیری پیچیده و مبهم می کشاند که به شکل رفتارهای افراطی همراه با اوهام خودشیفتگی دیده می شود. خرافه گرایی  را می توان از این دست افراطها به حساب آورد. یک فرد معتقد به خرافات آنگونه در اعتقادی افراط می کند که اصل آن اعتقاد را به تحریفی جدی دچار می سازد و از معنی تهی می سازد که بازشناسی آن ممکن نمی باشد. فرد خرافی خود را در سطحی از خودشیفتگی مجزا از دیگران ساخته و در عین حال در این جدایی و افتراق از دیگران به وهم مرگ نیز فرصت عمل می دهد تا به شیوه ای مبدل کنترل زندگی وی را در دست گیرد. جریانات اعتقادی با گرایشات تند و دگم و افراطی در دنیای معاصر در عمق کارکردشان به اوهام مرگ گریزانه ای متصل هستند که برای صاحبان خودشیفته آن تسکینی وهمی از رنجهای زندگی را باعث می شوند.
     - گرایش به هنر : هنر در عمیقترین کارکرد خود خاصیت مرگ گریزانه دارد. هنرمند کسی است که وهم غیر قابل کنترل و قدرتمند مرگ را در قالبی هوشمندانه اما وهمی به خدمت می گیرد تا بر آن لجام زده و آنگاه با یکی شدن با اثر خلق شده خود نوعی زوال ناپذیری و پیوند با ابدیت را برای خود مهیا سازد. چنین اثر سریع و آرامش بخشی در ذات هنر به محبوبیت بیش از حد گرایش به هنر در تمامی نسلهای بشری انجامیده است. با چنین نتیجه ای می توانیم رد پای خودشیفتگی را در شخصیت هنرمندان پیدا نماییم. اکثر آنان به دلیل ماهیت وهمی فعالیت هنری بتدریج از واقعیت فاصله می گیرند و در ساختاری چند لایه از مکانسیمهای دفاعی و بخصوص مکانیسم دفاعی تصعید به اوهام خودشیفتگانه پناه می برند که به اختلال بیشتر در ارتباط آنان با واقعیت می انجامد.


     ب: ایجاد و گسترش نمادهای وهمی انکار مرگ با هدف تسکین وهمی:
     وهم توانمند مرگ در دو سطح ذهنی و عملی تولیداتی را خلق می نماید که در تمامی ابعاد زندگی بشر قابل ادراک و مشاهده می باشد. همانگونه که گفته شد تولیدات هنری در ماهیت وهمی خود به شکلی نمادین با انکار مرگ این فرصت را به آفریننده خود می دهد که آسودگی نمادینی را تجربه کند که فقط مختص سازمان وهمی وی می باشد و آنگاه دیگرانی که آثار هنری وی را مورد همانند سازی خود قرار می دهند نیز به نسبتی از این آرامش و آسودگی و رهایی نیز بهره می برند. فرقه های گوناگون اعتقادی  نیز در تمامی دنیا که تعداد آنان به کلنی های بیشمار جمعیتی قابل تقسیم است و شمارگان آنها از شدت تنوع و تکثر به شماره در نمی آید نیز با هر عنوان و نوعی به نحوی انعکاس دهنده تلاش برای انکار مرگ و کسب جاودانگی به شکل اوهام سازمان یافته و در هم تنیده و در قالب مجموعه ای از قواعد خاص می باشند. همچنین در بسیاری از سنتها و آداب و رسوم به وضوح فرآیند مرگ گریزی وهمی را مشاهده می کنیم که در طی زمان این اوهام با لایه های دیگری ترکیب شده و به گونه ای نمادین و نامحسوس ماهیت فعلی را برای خود جعل نموده اند اما کارکرد اصلی آنها که آماده سازی ارضا و تسکین و سرپوش گذاشتن بر تجربه دردناک و ناخوشایند و وهمی مرگ برای بشریت است را حفظ نموده اند.

     ج: شکل دهی سازمانها و چهارچوبهای وهمی اعتقادی :
     کارکرد وهم مرگ در قالب سازمانهای اعتقادی وهمی می تواند بیشترین نمود و حضور را داشته باشد. به عبارتی دیگر مستقیم ترین نمود تلاشهای مرگ گریزانه وحتی مرگ خواهانه بشر را می توانیم به شکلی آشکار در ساختار اعتقادی و زیرساختها ی وهمی متصل به آن مورد بررسی قرار دهیم. در یک قبیله ابتدایی در قلب جنگلهای افریقا توتم یا بت بزرگ آن دهکده به عنوان نمادی وهمی اعتقادی تمامی رفتارهای اعضای آن قبیله را در حول و حوش خود متمرکز نموده است. هر رفتاری بدون ارتباط ذهنی وهمی با آن بت یا بشدت مذموم و ناپسند و مستحق مجازات است و یا اینکه بنا به ماهیت تعریفی وهمی آن با مرگ و نابودی مرتبط می گردد. در این دوراهی محتوم افراد قبیله جز اطاعت بی چون و چرا از این ساختار وهمی تعریف شده یعنی توتم چاره دیگری ندارند. هر کوششی خارج از قواره و اندازه و خواست این وهم نتیجه ای بسیار ناخوشایند به دنبال خواهد داشت که نتیجه آن مرگ و نابودی است و هر تلاشی برای نزدیکی به این وهم و اطاعت از آن در معنای وهمی دوری از مرگ و نابودی را باعث می گردد. چنین رویکردی از طرف افراد این قبیله منجر به استحکام پیشرونده این سازمان وهمی اولیه شده و بر حجم این وهم در گذشت زمان خواهد افزود و به مرور اهمیت آن ساختار وهمی از کل اهمیت وجودی آن افراد فراتر خواهد رفت تا جایی که حتی همگان اگر بخاطر آن سازمان وهمی قربانی شوند نیز بر اهمیت آن افزوده می گردد. در جهان کنونی قربانیان اعتقادات از سایر رویدادهای مرگ آور نیز آمار فزونتری به خود گرفته است. نمونه های قرن بیستمی آن می توان به دهها میلیون کشته جنگ جهانی دوم که مشخصه اصلی آن اوهام سازمان یافته  اعتقادی نازیسم هیتلری بود اشاره داشت. عملیات بمب گذاران انتحاری در عراق و افغانستان و سایر جنگهای فرقه ای که بیهودگی آنها در سطوح واقعیت آشکار است مشکل اصلی دنیای کنونی است.




ادامه دارد...............................................    
     
  
        
        
        



         



هیچ نظری موجود نیست: