۱۳۹۲ آبان ۲۲, چهارشنبه

روانکاوی خودکشی : ارضای وهمی با شیوه نابودی تن

          خودکشی مشکلی جهانی است. هر ساله میلیونها تن در سراسر دنیا جان خود را می گیرند و از قید زندگی خویشتن را می رهانند. به عنوان یک رواندرمانگر و روانکاو بیشمار با این پدیده روبرو بوده ام. بسیار کسان می شناسم که به دست خویش رو در نقاب خاک افکندند  و کالبد از جان تهی ساختند.   به راستی آدمیان را چه می شود که به مرحله ای از  درماندگی میرسند که مرگ را برای خود تسکین دهنده و آرامش بخش می پندارند و به دامان آن پناه می برند؟ 
           در نظریه روانکاوی کلاسیک نکات مهمی در سبب شناسی خودکشی مطرح شده است که در جایگاه خود بسیار مهم می باشد. بطور خلاصه این نظریه به این جمعبندی تئوریک در این زمینه دست یافته است : 
          ۱- سوپر ایگوی فرد افسرده قادر به برآورده سازی بخشش در احساس گناه فرد نمی گردد. در نتیجه بواسطه واپس روی فرد به سالیان اول زندگی سوپر ایگوی ابتدایی را بکار گرفته و با نابودی تن تکانه های غیر قابل کنترل این سوپر ایگوی ابتدایی را ارضا می بخشد. 
          ۲- خودکشی چرخش سادیسم به سمت ارگانیسم است. 
          ۳- تلاش برای خودکشی در اصل ممانعت از فشارهایی است که از طرف سوپر ایگو در جهت تنبیه فرد اعمال می گردد. 
          ۴- خودکشی به این دلیل انجام می شود که همراه با آن آرزوها و تصورات وهمی ای از ارضای آرامبخش با افکار  خودکشی همراه میگردد. 
          ۵- خودکشی تمایل ناخودآگاه فرد برای وصل به فرد از دست رفته تلقی می گردد. 
          ۶- خودکشی در اصل کشتن سوپر ایگوی سختگیر و یکی شدن با سوپر ایگوی سهل گیر است. سوپر ایگوی وحشت برانگیز و تنبیه گر نابود می شود و جای خود را به سوپر ایگوی متعادل و خالصی می دهد که تسکین و آرامش با خود به ارمغان می آورد. 
          ویژگیهای بالینی : 
          آنچه در کلینیک و در طول بیش از بیست سال رواندرمانی با شیوه روانکاوی و فن تحلیل اوهام با مراجعان خود داشته ام علاوه بر تایید مفاهیم تئوریک روانکاوانه دستاوردهای جدیدی را نیز به دنبال داشته است که در این مقاله بر آنها تاکید بیشتر می نمایم. خلاصه این یافته ها به شرح زیر می باشد: 
          الف - خودکشی را بر اساس نظریه تحلیل اوهام  می توانیم به تجمیع چند وهم متشابه یا متقارن با یکدیگر اطلاق نماییم که با هدف ارضای وهمی نابودی کل ارگانیسم را نشانه می روند. چنین همراهی و تجمیع وهمی هنگامی اتفاق می افتد که شرایط زیر مهیا گردد:  
          - اوهام ناکام شده انرژی زیادی از قبل فراهم کرده باشند. در افراد افسرده به دلیل فرآیندهای ناکام کننده در روابط با مراجع قدرت و یا فقدان آنها ساختارهای وهمی با انرژی بیش از اندازه شکل می گیرد که با نابود سازی کل ارگانیسم نوعی همانندی و همراهی با فرد از دست رفته یا فرد ایجاد کننده اوهام ناکام ساز صورت می پذیرد. کشتن خود واجد دو معنای کلی است . اول اینکه نوعی همانند سازی با فرد از دست رفته صورت می گیرد و دوم اینکه فرد با کشتن خود فرد ناکام کننده را نیز نابود می سازد.
          - راههای تشفی وهمی به دلایل دیگری مسدود شده باشند. در افرادی که اقدام به خودکشی می کنند مکانیسمهای تخلیه وهمی در جهت رسیدن به هدف دچار انسداد و مانع می شوند و نیاز انباشته به تخلیه به مرور با فعال سازی و ارتباط با جریانات هم جهت و همراه به آنی ترین شیوه تخلیه که همان تخلیه انرژی متراکم شده به سمت ارگانیسم است متوسل می شود. نتیجه چنین تخلیه به شکل فاجعه باری به نابودی ارگانیسم ختم می گردد. به عنوان مثال در افراد افسرده فرآیندهای دفاعی ناخودآگاه کند و یا منفعل می گردد. بجز مکانیسم واپس روی سایر مکانیسمهای روانی بلوک می گردد. در نتیجه در فضای واپسگرایانه با انبوهی از اوهام ناکام مانده و با فقدان راههای مناسب خروجی بجز نابودی خود راه دیگری برای فرد بیمار باقی نمی ماند. در چنین موقعیتی اگر از فرد افسرده سوال نمایید که چه چیزی تو را خوشحال خواهد کرد خواهد گفت فقط مرگ!!.
          - سازمان وهمی فرد در شرایط رکود به سر برده باشد. این رکود می تواند ناشی از تقابل اوهام متعارض در جهت ارضا با یکدیگر باشد. در چنین شرایطی به دلیل تعدد مراکز درگیر رکود وهمی ایجاد می گردد. هنگامیکه چند جریان وهمی در راه رسیدن به هدف ارضا و به دلیل رودررویی با یکدیگر در جبهه مقابل هم قرار گیرند در اینصورت ساختار کلی وهمی فاقد انسجام لازمه برای بقا گردیده و به دلیل از دست دادن توازن و تعادل به سمت از هم پاشیدگی سوق داده می شود. در این وضعیت ارگانیسم فرد به عنوان مرکز عملیات تسکین و تشفی به همراه این ساختارهای وهمی به سمت نابودی کشانده می شود. لازم به توضیح این نکته است که قدرت یابی اوهام ارتباط مستقیمی با سطح تماس فرد با واقعیت یا ایگوی وی دارد. هر چه اوهام تسلط بیشتر یابند از حضور فرد در واقعیت نیز کاسته خواهد شد . شرایطی که در مبتلایان به افسردگی به وضوح دیده می شود.
          - هسته های وهمی قدرتمند اولیه دارای بار بیش از حد تحمل بوده و در نتیجه با شیوه های مرسوم تخلیه و تسکین امکان پذیر نبوده آنگاه نابودی خود به عنوان هدف در نظر گرفته می شود.به عنوان یک واقعیت بالینی هر چه ضربه های وهمزای اولیه در سن پایینتری وارد شود به همان نسبت تاثیرات طولانی مدت تری نیز خواهد داشت. به عنوان مثال از دست دادن مادر در یک نوزاد بسیار مهلکتر است تا اینکه در سن مثلا" بیست سالگی بوقوع پیوندد.علت آن این است که ساختارهای اصلی وهمی نوزادی آمادگی ذاتی کمتری برای قرار داشتن در موقعیتهای نامتعارف دارا می باشد. هر چه این رویدادها بیشتر باشد به همان نسبت هسته های آسیب دیده مخرب اولیه از آسیب زنندگی بیشتری برخوردار می باشد. با گذشت زمان و با تکمیل سازمان وهمی ناخودآگاهی فرد این هسته ها قادر به اداره بار متراکم درون خود نبوده و روشهای عادی تخلیه ای نیز قادربه رها سازی آن نمی باشد. بنا بر این خودکشی و یا افکار و گرایشات خودکشی محور به عنوان روش توانمند تخلیه ای فرد را درگیر خود می سازد. در محتوای اوهام افراد اقدام کننده به خودکشی به وفور از خستگی و ناتوانی در مواجهه با مسایل و مشکلات زندگی روزمره و ضعف عمومی در برابر استرس و فرار بجای مقابله با مسایل ناکام کننده یافت می  کنیم که می تواند در نهایت به تسهیل اقدام به خودکشی در فرد بیانجامد.  
          ب - بر اساس بررسیهای بالینی و نتایج حاصل از جلسات روانکاوی و صدها ساعت آنالیز فرآیندهای وهمی ذهنی اقدام کنندگان به خودکشی و با رویکرد مبتنی بر تحلیل اوهام به این نتیجه مهم دست یافته ام که : " هنگامیکه سازمان واقع گرایانه فرد از کارکرد ضعیفی برخوردار باشد و یا اصولا" توانایی فرد برای رویایی با واقعیت بشدت تنزل یافته و از سوی دیگر کارکردهای وهمی وی نیز توانایی اشباع و ارضای کافی را نداشته باشد و یا در راه تخلیه و تسکین آنها موانعی ایجاد شده باشد نوعی پسرفت در سازمان رفتاری و ذهنی و روانی فرد ایجاد می شود که حالتی از بن بست را در پویایی های وی باعث می گردد. در ادبیات آسیب شناسی  روانی استفاده از مکانیسم واپس روی در این شرایط بن بست شناخته شده  می باشد. فرد برای مقابله با رنجش و آشفتگی حاصله از این وضعیت با توجه به شرایط واپسگرایانه خود به دوران اولیه زندگی به رفتارهای مقابله ای دست می زند. در بسیاری از معتادان به مواد مخدر گرایش به مواد در اصل رفتاری دهانی منطبق با واپسروی به سنین اولیه زندگی و آغوش امن مادر معادل می گردد که به صورت وهمی در قالب رفتار اعتیاد گونه متجلی می گردد. چنین رفتاری در سایر بیماران به شکل انزوا جویی مفرط و از دست علایق و تغییرات خلقی افراطی با علامت پسرفت افراطی نشان داده می شود. در صورت تداوم چنین شرایطی فرد با استمرار در واپسروی به دوران قبل از حیات تمایل پیدا می نماید که معادل مرگ می باشد. خودکشی رفتاری است که فرد را به سوی این تمایل وهمی قدرتمند سوق می دهد ".