۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

استیو جابز : مرگ از سرطان یا توهم خود درمانی لجوجانه

         

            ابتلا به بیماریهای سخت تنها بدن بیمار را درگیر خود نمیکند بلکه سازمان روانی وی را بشدت در هم می ریزد و عوارض دهشتناکی را به همراه می اورد. این تغییرات با تشخیص پزشک آغاز می شود و پروسه پیچیده ای را به همراه خود آغاز می سازد. واکنش اولیه با شوک و ناباوری همراه است. ممکن ساعتها و روزها و ماهها به طول انجامد اما مرحله بعدی که انکار است کلیت بیماری را هدف می گیرد و می تواند مدتها ذهن بیمار را در تسکینی وهمی نگه دارد. بعد از آن افسردگی و پذیرش بیماری است که بیمار را به ناچار به تکاپو برای درمان معقولانه و منطقی وا می دارد. ماندن در هر کدام از مراحل فوق و گذار از آن به عوامل متعددی بستگی دارد که مهمترین آن تجربیات قبلی و شخصیت فرد و میزان پختگی هیجانی و هوشی وی دارد. هر چه انسجام روانی و رفتاری بیشتری وجود داشته باشد فرد به همان نسبت زودتر به آخرین مرحله که پذیرش بیماری و تلاش در جهت استفاده از شیوه های صحیح برای زنده ماندن است می رسد.
          استیو جابز بنیانگذار اپل به دلیل ابتلا به سرطان لوزالمعده درگذشت اما انچه که مرگ وی را متمایز می سازد نگاه وهمی و نامعقول به درمان بیماری دشوارش بود که او را وارد مرگی زودرس نمود. یکی از متخصصان سرطان امریکا با بررسی دقیق پرونده پزشکی وی دریافته است که بیماری او در صورتی که درمان بصورتی معقول و با طی روال عادی آن انجام می شد می توانست موفقیت آمیر باشد و احتمال مرگ وی بسیار اندک بوده است. استیو جابز بجای انجام اقدامات مناسب پزشکی توصیه های پزشکان را نادیده می انگاشته است و به شکلی وسواسگونه به خوددرمانی روی آورده بود. استفاده از  داروهای گیاهی نامربوط و آب  میوه های عجیب و غریب و طب سوزنی و شیوه های ساختگی در ماههای آخر عمر بشدت وی را مشغول نموده بود تا جاییکه  نگرانی و اعتراض اطرافیان و پزشکان معالج وی را برانگیخت.
          این سئوالی است که می تواند ما را در جایگاه یک پژوهشگر مسائل روانی و رفتاری به سبب شناسی و آسیب شناسی این پدیده رفتاری رهنمون سازد که چه عواملی میتواند بیماران صعب العلاج را درگیر این واکنشهای وهمی و غیر معقولانه نماید تا حدی که مرگی سریع را برای خود رقم زنند. یافته های ما نشان می دهد که بیماران خود درمانگر تفاوتهایی اساسی با بیمارانی که بیماری خود را پذیرفته و رویکردی منطقی در مواجهه با آن در پیش گرفته اند را دارا می باشند. اعم این تفاوتها به شرح زیر می باشد:
          1- مرحله شوک و ناباوری در بیماران خود درمانگر مدت بیشتری به طول می انجامد. چنین مسئله ای نشاندهنده بالا بودن سطح اضطراب و تنش ناشی از آگاهی نسبت به ماهیت بیماری در این افراد می باشد. در بیماران عادی گذار از مرحله  شوک و ناباوری سریعتر اتفاق می افتد.
        2- انکار وهمی ناخودآگاهانه بیماری  در بیماران خود درمانگر بیشتر است . مکانیسم دفاعی روانی انکار یکی از مکانیسمهای بسیار مهم در روبرو شدن با موقعیتهای تلخ و ناگوار است. بیمار با بستن چشم خود بر روی واقعیت بطور موقت خود را از عوارض تکانه های رنجزای آن آسیب دور نگه می دارد تا زمانیکه سازمان روانی وی تمهیدات مقابله ای بیشتری را مهیا سازد. به سخنی دیگر بیماران خوددرمانگر به دلیل ناتوانی در کنترل تکانه های ناخوشایند و دردناک وهمی ناشی از اوهام مرگ و نابودی از مکانیسم دفاعی انکار استفاده بیشتری به عمل می آورند.
         3- اضطراب ناشی از عواقب و نتایج بیماری سخت به شکل گیری ساختارهای وهمی جدیدی با مرکزیت بهبودی سریع و مطمئن ایجاد می نماید که سرآغاز یکسری اقدامات وهمی از سوی بیمار خوددرمانگر می گردد. فرد همچون غریقی در آب به هر خاشاکی چنگ می اندازد بلکه  کورسوی امیدی در تاریکی وهمی خود به سوی زندگی پیدا نماید. این تلاشها به دلیل ماهیت وهمی و ناموفق و غیر واقع بینانه ای که دارند معمولا" مثمر ثمر واقع نمی شوند و فرد را بیشتر در گرداب بیماری فرو می برند. در بیماران عادی ساختارهای وهمی از قدرت کمتری برخوردارند و معمولا" هسته های وهمی چندان قدرتمندی قابلیت شکل گیری پیدا نمی نمایند.
         4- بیماران خود درمانگر از سطح تلقین پذیری بالاتری نسبت به بیماران عادی برخوردارند. اصولا" در موقعیتهای ناخوشایند به دلیل بالا رفتن سطح تنش و فعال شدن هسته های وهمی مداخله گر در سازمان وهمی ناخودآگاه فرد تلقین پذیری به عنوان مکانیسمی تسکین دهنده به کاهش سطح اضطراب در بیمار منجر می گردد. تلقین پذیری می تواند به شیوه های درمانی جدید و ناشناخته و یا غیر مطمئن کشیده شود و گاه به جایگزینی آنها با درمانهای علمی و درست می انجامد.