۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

روانکاوی فروغ فرخزاد : شاعر آیه های عصیان و تاریکی



                          " همه هستی من آیه تاریکیست
                            که ترا در خود تکرار کنان
                           به سحرگاه شگفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
                           من در این آیه ترا آه کشیدم آه
                           من در این آیه ترا
                           به درخت و آب و آتش پیوند زدم "
    
          فروغ را نمی توان با معانی ظاهری اشعارش شناخت. رازهای وهمی نهفته در کلمات روان و سیالش بیش از حد و تصور است. هر شعرش همچون صندوقچه ای است که ظاهر بس ساده و آشنا دارد اما درونش اسرار بیشمار نهفته است. هزار بار اگر نغمه هایش را به زبان آوری باز محتاج فرصت دیگری هستی تا پرده از ناپیدای دیگرش برداری. هوشمندی ذاتی و زنانگی اشباع شده اش با رنگی از خلاقیت بیمانند معجونی از او ساخته بود که با صد نگاه نیز بازشناسی و شناخت وی را بسیار دشوار می نمود. نگاه روانکاوانه به اشعار وی دریایی از اوهام پیچیده  و پیوسته با هسته های متعدد و قدرتمند ازهیجانات و عواطف مهار نشده و کنترل ناشدنی را در اختیار ما قرار می دهد که با رنگ آمیزی احساسات زنانه فرمی دلپذیر و خوشایند و وصف نشدنی را نمایان می سازد.
        در تحلیل اشعار نگاه روانکاو به سازمانهای وهمی شاعر است که قدرت خود را از گذشته و کودکی و سازوکارهای عاطفی و هیجانی اولیه می گیرد. رابطه با والدین در این میان از اهمیت به سزائی برخوردار است. در یکی از نامه هایی که به پدر می نویسد اطلاعات بسیار جامعی و کاملی از ویژگیهای روانی و رفتاری پدر را عیان می سازد که از لحاظ تشخیصی بسیار ارزشمند است.عمده نتایج تحلیلی از ارتباط وی با پدر به شرح زیر می باشد :
1- تعارض علاقه و اضطراب  با پدر : از یکسو نیاز دارد به پدر نزدیک باشد و از سوی دیگر از وی گریزان است . در نامه اش نداشتن تفاهم و درک متقابل و نگاه ایراد گیرانه و سرزنش آمیز پدر را به خویش مورد انتقاد قرار می دهد و از اینکه از کودکی با دنیای وی بیگانه بوده و شباهتی در افکار و عقاید و احساسات با او نداشته است خود را رنجیده و دردمند نشان می دهد.
2- ازدید فروغ پدر وی را مایه سرافکندگی و شرم خانواده به حساب می آورده است. این احساس کهنه و ریشه دار از سالیان اولیه زندگی مبنای افسردگی مزمنی بوده است که برای همیشه همچون سایه ای وی را همراهی می کرده است.
3- پدر با شخصیتی وسواسی و رفتارهای کنترل کننده و سختگیری مفرطی که در روابط درون خانواده بر همه تحمیل می کرده است فرزندانش را طغیانگر و معترض ساخته است. خشم نهفته در کلمات فروغ در بیشتر اشعار وی در اصل نمود خشمی است که از کودکی با فشارهای روانی و اجباری پدر در او بنیان نهاده شده است.
4- نگاه بدبینانه و تحکم آمیز پدر نسبت به زندگی و فرزندان تاثیر مخربی بر احساسات و هیجانات فروغ گذاشته است. از یکسو وی را در قبال پدر منفعل و ایستا ساخته و از جهتی متضاد او را به طغیان و خشم و مقابله جدی برانگیخته است. دامنه این دوگانگی بعدها تبدیل به جبهه ای وسیع به گستردگی تمامی زندگی وی گردیده است. تقریبا" د رتمامی اشعار وی رد و نشانی از این دوگانگی را مشاهده می کنیم. گاه با زندگی از در صلح و آشتی در می آید و منفعلانه تقاضای محبت می کند و گاه خشمگینانه و از سر استیصال از عرش تا فرش را در هم می ریزد و طغیانگرانه جدالی سهمگین با هستی خویش و همگان را آغاز می نماید.
5- پدر شانس کودکی آرام و زیبا را از فروغ دریغ داشته است. نگاه وسواسی و اضطراب آلود و سرزنشگر وی دخترک را وارد وادی اوهام ناکام ساز و درد آوری نموده که باید دوران اوج با حسرت  از کودکی وهمی و خیالی خود یاد کند که هیچگاه شیرینی طعم آن را در واقعیت نچشیده است .
6- طلاق از شوهری که شبیه پدر بوده است در اصل خشمی بوده که نابهنگام سر باز نموده و دیگری را قربانی ساخته بلکه تسکینی وهمی از رنجی که از خردسالی به همراه داشته رهایی یابد.همسر وی - پرویز شاپور - هیچگاه لب به سخن نگشود  و تا زمان مرگ کلمه ای از آنچه که بین او و فروغ گذشت سخنی به میان نیاورد اما می توان از سکوت وی استنباط عجز و ناتوانی در مقابل زنی نمود که پس سالها هنوز درک احساسات و اوهامش بسیار دشوار است.
7- همراه با تسلط پدرانه تصویر مادر مات و ناپیدا است. مادر همچون سایه ای مبهم چندان وجود و نمود بیرونی در زندگی فروغ ندارد. دخترک در حسرت فقدان زنانگی مادر به دنیای زنانگی وهمی و خودساخته ای پناه می برد که نظیر آن را فقط در دنیای وهمی اشعار و کلمات می توان یافت نه در عالم واقع. زنانگی اغراق آمیز و سرشار از آمیزه های وهمی هیجانی و عاطفی پررنگ و غلیظ. هوشمندی اش به خلاقیتی شگرف انجامیده است تا بتواند به چنین معجزه ای دست زند : آنگونه که می خواهد برای خود هویتی بسازد که مانندی نتوان برایش یافت.