۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

زنا با محارم

          زنا با محارم یکی از واقعیتهای تلخ زندگی جامعه ایرانی است. به رغم پنهانکاریهای فراوان در کلینیکهای روان درمانی  به وفور قربانیان این انحراف مشاهده می شوند که سالها بار رنج و درد عوارض را به دوش کشیده و در جستجوی درمان بر آمده اند. تاکید غیر منطقی بر جدا سازی دختران و پسران و جلوگیری از هر گونه ارتباطی ولو سالم و منطقی در بین آنان باعث ایجاد عدم تعادل روانی و جسمانی گردیده و در موقعیتهای دیگراز جمله درون خانواده  به تخلیه می انجامد. رابطه جنسی بین خواهر و برادر از شایعترین انواع زنا با محارم در ایران می باشد. آمار دقیقی نمی توان برای این آسیب جنسی بیان نمود اما شواهد و ظواهر از شیوع نگران کننده آن خبر می دهد. یافته های شخصی من نشان می دهد هر چه سن فرد به هنگام  وقوع این نوع رابطه کمتر باشد به همان نسبت عوارض و علائم آن شدیدتر خواهد بود. آسیب جنسی وارده به قربانی در درون خانواده معمولا" تکرار پذیر بوده و به دفعات و در طی ماهها و سالها ادامه می یابد. معمولا" به همراه این انحراف  مشکلات و آسیبهای روانی در یک یا هر دو طرف رابطه وجود دارد. ساختار خانواده دچار تزلزل است و تنش و درگیری بین اعضا خانواده چنین قربانیانی بسیار فراوان می باشد. رابطه بین پدر و دختر و مادر و پسر در درجات بعدی از لحاظ آماری قرار دارد. در پروسه رواندرمانی با قربانیانی که هنوز با خانواده اولیه خود زندگی می کنند باید به روابط درون خانوادگی و پیشینه روانی و رفتاری  تمامی اعضای خانواده توجه داشت و مراجع را در فضای ارتباطات و داد وستدهای خانوادگی مورد درمان قرار داد و همزمان درمان انفرادی را نیز دنبال نمود و در افرادی که از خانواده اولیه به هر دلیلی جدا شده اند و بصورت مستقل زندگی می کنند باید تمرکز بر رواندرمانی و تکنیکهای تخلیه ای و بینش یابی و کاهش عوارض هیجانی ناشی از صدمات آن روابط باشد. 
          شرح حال یکی از قربانیان این آسیب از نوع پدر - دختر را بخوانید :

         " سلام اقای دکتر. من یه دختر بیست و یک ساله هستم. یه مشکلی داشتم که واقعا عذابم میده و هیچ وقت هم روم نمیشد رو در رو با کسی مطرح کنم . وهمیشه دوست داشتم به این شکل یعنی از طریق یه سایت با یه مشاور خوب مشکلم رو درمیون زارم 
 یکی از دوستام شمارو بهم معرفی کرد.خواهش میکنم راهنماییم کنید.
 دانشجوی رشته شیمی محض ام. دوتا خواهر و دو تا برادر دیگه هم دارم که اونا هم وضعیت تحصیلی بالایی دارن.

علی رغم وضعیت تحصیلی خونوادگیمون ، پدرم شعور بسییییییییییییییییییییییییییییییار پایینی داره. من اصلا ایشون رو پدر خودم نمیدونم نه تنها پدر بلکه ایشون رو اصلا عضو ادما حساب نمیکنم ایشون یک حیوونه یک حیوون. نه بیشتر نه کمتر . حیوونه.

دلیل حرفم هم بی حیایی ایشونه. که چند بار قصد تجاوز به من رو کردن(منظورم رابطه جنسی کامل نیست ولی خوب همون رابطه در حد کمتر) و به من دست درازی کردند. من هم از ایشون فرار کردم. اصلا روی این رو نداشتم که حتی با مادر و خواهرانم در این رابطه صحبت کنم. ایشون چندبار این کارو کردن. تا الان هم دیگه پیش نیومده.

مشکل الان من : من هروقت کلمه پدر به گوشم میرسه یاد اون صحنه ها میفتم که پدرم ایجاد کرد و اونقدر حالم به هم میخوره و اذیت میشم که به خدا سرم سوت میکشه انگار با تمام وجود اون صحنه جلوم نقش میبنده هرچند تلاش میکنم اینارو یادم بره ولی نمیشه واقعا نمیشه.

هروقت بحث روابط زناشویی میشه باز اون صحنه ها تو ذهنم تداعی میشه و اذیت میشم.

وقتی اون صحنه ها جلوم میاد واقعا میگم بدترین لحظات زندگیمه. چون واقعا سردرد میگیرم. قلبم تیر میکشه. شروع میکنم به خدا کفر گفتن که این چه بابایی بود چرا این بلا سر من بیاد.بی اختیار میزنم زیر گریه. به خدا این حرکتا مال یه روز یا دو روزم نیست . هروقت هروقت هروقت که این صحنه ها جلوم میاد این حالتا بهم دست میده.درست عین الان!. روزی هزار بار بابام رو نفرین میکنم. ولی نه جلوش. رابطم با بابام بیش از حد سرده زیاد بهش رو نمیدم تا اومد من میرم. ولی خوب با این وجود هیچ وقت به روش نیاوردم. نه از سر بزرگواری یا.... از سر اینکه روم نمیشه. دوم هم اینکه نگاش میکنم عقم میگیره حالم ازش به هم میخوره.

توروخدا بهم کمک کنید.خواهش میکنم."