۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

سونامی بیماریهای روانی در ایران

          به عنوان روانشناسی که سالیان متمادی به کار رواندرمانی و روانکاوی می پردازم این ادعا که سونامی بیماریهای روانی در ایران در حد فاجعه آوری مخرب و غیر قابل کنترل شده است سخنی گزاف نمی باشد. میلیونها ایرانی در دام افسردگی و اختلالات اضطرابی و اختلالات شخصیتی و صدها بیماری دیگر دست و پا می زنند و اکثریت حتی از بیماری خود آگاه نیستند. اگر هر معتادی با چهار نفر از پیرامونیان خود در ارتباط باشد حداقل بیست میلیون نفر در معرض عوارض اعتیاد بصورت مستقیم قرار دارند. یک میلیون اسکیزوفرن در خوش بینانه ترین حالت پنج میلیون نفر دیگر را با خود درگیر می سازند. یک میلیون مبتلا به سایکوز دو قطبی نیز پنج میلیون دیگر را به خود مشغول می سازند. حدود پنج میلیون مبتلایان به عقب ماندگیهای ذهنی با درجات گوناگون نیز بیست میلیون دیگر را از خود متاثر می سازند. حدود پانزده میلیون مبتلا به اختلالات شخصیتی نیز تمامی هفتاد و پنج میلیون نفر دیگر را به بازی وا می دارد. آمار رسمی از سی و پنج درصد مبتلایان به اختلالات روانی در ایران سخن به عمل می آورند اما من با آمار و ادله ثابت می کنم که حدود صد درصد از ایرانیان آشکار و نا آشکار از بیماریهای روانی نیاز به درمان رنج می برند و شاید تنها دو یا سه درصد آنان دوره درمان ناقص خود را می گذرانند و بقیه به امان خدا رهایند وروزگار می گذرانند.
          گاه شیوع علائم بیماریهای روانی به شکلی قالب مقبول به خود می گیرد. چرندیات مربوط به ارتباط با اجنه و مدد جویی از ارواح و افکار عجیب و غریب و توسل به امدادهای وهمی و کلمات غیر معقول با بار هذیانی و هزاران مورد دیگر رسوخ این بیماریهای روانی است که تا بالاترین سطوح نیز رواج پیدا کرده است و البته خریدارانی نیز در میان آسیب دیدگان روانی بیشمار هموطن نیز دارد.
          بی توجه ترین مردمان به سلامت روانی اشان ایرانیان هستند. نگاه شکاکانه و بدبینانه به روانشناس  تقریبا" در تمامی بخشهای اجتماعی دیده می شود. البته روانشناسان متبحر و صاحب صلاحیت نیز در حکم کیمیا اند و در بسیاری از شهرهای ایران فقدان این متخصصان نیز بر مشکل صد چندان افزوده است. بسیاری از روانشناسان ما به دلیل رکود علمی بسیار وحشتناک حتی  از ارائه ابتدایی ترین خدمات به مراجعانشان عاجزند و خود نیز از بیکفایتی خویش در رنج و عذاب به سر می برند. آنانی که در تلویزیون ایران  عنوان روانشناس را یدک می کشند معمولا" در جامعه علمی جایی ندارند و بلندگوی مجریان صدا و سیمایند. زنی فربه وخندان و مضطرب که به عنوان عزیز دردانه در تلویزیون نقش  روانشناس را در برنامه های خانوادگی بازی می کند در یکی از برنامه های سراسری از مجازات اعدام نوجوانی - به نام بهنود  - دفاع کرد که در کودکی مرتکب قتل شده بود و از خانواده مقتول که طناب دار را کشیده بودند تشکر و قدردانی نمود.!!!
          جامعه ایرانی هنوز نمی داند هر رفتاری از لحاظ علمی قابل تبیین و تحلیل است. دخترک دانشجویی که بدست معشوق جفاکار به قتل رسید قربانی یکی از همین بیماران روانی بود که اگر در جامعه ای دیگر زندگی می کرد به این مرحله نمی رسید که دست به قتلی دختری بیگناه دراز کند. یا قاضی پرونده طلاق شوهر بدبین و روانی رفتار بیمار گونه  پارانوئید وی را از سر نادانی به عنوان تعصب و غیرت و اوج دینداری در نظر نمی گرفت و حکم به طلاق می داد و  زن نگون بخت شاید الان در زیر خروارها خاک نخوابیده بود. یا بیمارانی که ارتباطشان با واقعیت به سطحی از نزول رسیده است که دسته جمعی زنی را به نوبت مورد تجاوز قرار می دهند و حتی لحظه ای قادر نیستند به عواقب کار خود بیندیشند و یا اندکی رحم به خود راه دهند چرا که خود قربانیانی از جنسی دیگرند که به قربانی ساختن دیگران روی می آورند.