۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

" معتادان به قدرت " : روانکاوی زورمداران و دیکتاتورها



           شاه سابق ایران به هنگام ترک کشور در هنگامه انقلاب بشدت می گریست در حالیکه از لحاظ روانی صاحب شخصیتی خودشیفته بود و می دانیم که خودشیفته ها به چیزی نمی گریند. نمونه هایی از این دست را همگان بسیار دیده اند. بسیار صاحب قدرتان را دیده ام که بعد از عزل و خلع و یا حذف گرد پیری به سرعت بر چهره اشان نشسته و افسردگی دمار از روزگارشان در آورده است. تجربیات شخصی که با نمونه های فراوان از انسانهای عادی که با حکمی و کسب مقامی و مجوز ورود به قدرت تغییر چهره داده اند و رفتارهایی را از خود بروزداده اند که در حوزه آسیب شناسی روانی واجد معنایی خاص می باشد. در ذات قدرت چه چیزی نهفته است که اینگونه فرد را شیفته و شیدای خود می سازد و به مرور او را در دامی می افکند که گریز از آن بسیار دشوار و گاه ناممکن است. خلاصه یافته هایی که به عنوان یک روانکاو در این زمینه داشته ام به شرح زیر در خصوص خاصیت اعتیاد زایی قدرت همچون یک ماده مخدر ارائه می گردد. توضیح اینکه در این مقاله برای اولین بار واژه " اعتیاد به قدرت " را به عنوان یک آسیب جدی در صاحبان قدرت در ادبیات روانکاوانه وارد نموده ام.

           الف : در ادبیات روانکاوی کسب قدرت اهمیتی در حد ادامه بقا و حیات دارد. آغاز قدرت طلبی با تولد نوزاد همراه است. نوزاد در ساختاری زیستی و غریزی تلاش می کند که مادر را به تمکین و اطاعت از خود وادار سازد چون ادامه زندگی نوزاد بدون منبع قدرتی بنام مادر امکان پذیر نمی باشد. نوزاد از همان ابتدای تولد با شراکت در قدرت مادر سعی میکند بر عواملی وهمی و اقعی که ممکن است او را از دستیابی به لذت و آرامش باز دارد جلوگیری به عمل آورد. واکنشهای خشم آلود و گریستن و فریادهای از سر عصبانیت نوزادان در موقع گرسنگی و درد و خستگی نمونه هایی از تلاشهایی است که برای آنها تسکین و تشفی را بدنبال می آورد. با افزایش سن کودک می آموزد که دایره رفتارهای قدرت طلبانه خود را تا سر حد امکان گسترش بخشد. با هر گامی بخشی از قدرت را از والدین می ستاند و بر انبان خویش می افزاید و اشتهای سیری ناپذیری در این جهت از خود نشان می دهد. کودکان در فضای قدرت طلبی نامحدود و مطلقه خود به عنوان اولین هدف مادر را در اختیار و خدمت خود می گیرد تا محرومیت و درد را در غیاب او تجربه نکند و آنگاه در سایه چنین تسلطی حداکثر لذت را ه معادل تضمین ادامه حیات خود است را کسب می نماید. آنگاه با واکنشهایی دیگر رقبا را از سر راه خود بر میدارد یا مهار می نماید تا هر گونه عامل محروم ساز یا خطر آفرین در جهت بقای خود را برطرف سازد. چنین ذخیره ای از قدرت و اعتبار بتدریج کودک را برای ورود به دنیای بزرگسال قدرتمند آماده می سازد و ترس وی را از دنیای ناشناخته کاهش می دهد. پس میل به قدرت جویی تلاش برای غلبه بر نگرانیها و ترسهایی است که از خطرات قدرت اصلی یعنی طبیعت سرچشمه گرفته است. بعدها انسان تلاش می کند برای ادامه حیات خود مبارزه با طبیعت را سرلوحه اهداف زندگی حود قرار دهد. شراکت در قدرت طبیعت قدمهای بعدی است که از سن ورود به عرصه کارزار واقعی زندگی یعنی نوجوانی شروع می گردد.



           ب : با توجه به مطالب بالا کسب قدرت در عرصه سیاسی را چنین می توانیم توجیه نماییم که تمایل افراد به کسب قدرت نوعی واپس گرایی به دوران نوزادی می باشد. صاحبان قدرت با شراکت در منابع قدرت و کسب حداکثر بهره وری از منابع آن که در اختیار جامعه می باشد جایگاه ویژه ای را برای خود رقم می زنند . آنها بتدریج از درون جامع که در اصل مادر نمادی آنها می باشد به جایگاه بالاتری صعود می نمایند و سپس تلاش می کنند خاستگاه قدرت یعنی جامعه که همان مادر سمبولیک می باشد را مهار نمایند بلکه از امتیازات بیشتری برخوردار گشته و مادر جامعه را به میل خود وادار به اعمالی نمایند که تسکین و ارضای بیشتری را برای آنان به ارمغان آورد . شیوه های گوناگونی که صاحبان قدرت برای مهار جامعه و تسلط بر ارکان آن اتخاذ می کنند در اصل تلاشهایی است که بر قدرت خویش بیفزایند تا به ادامه بقای آنان بیفزاید و بشترین ارضا را برای آنها بدنبال داشته باشد و کسانی را که قصد ناکام سازی آنها را از قدرت داشته باشند حذف نمایند.



           ج : با توجه به یافته فوق قدرت ماهیتی واپس گرایانه به دوران نوزادی و شراکت در قدرت مادر دارد. چنین تابلوی بالینی را در معتادان به مواد مخدر در سبب شناسی روانکاوانه این اختلال به عینه مشاهده می کنیم. این افراد با واپس روی به مرحله دهانی در نوزادی تلاش می کنند تا تسکین و آرامش را در ماده افیون که معادل و جایگزین مادر وهمی می باشد جستجو کنند تا در آغوش وهم آلود و نشئگی آرامبخش آن نوعی رهایی و کامروایی و احساس قدرتمندی وهمی را تجربه نمایند بلکه از رنجی که زندگی و طبیعت بیرحم بر آنها تحمیل نموده است بگریزند. معتادان در لحظه خماری حقیر و دردمند و ناتوانند وعرق شرم و خجالت و حقارت بر جبین آنان خودنمایی می کند اما به لحظه نشئگی خود را از هر قدر قدرتی تواناتر و قدرتمندتر و بالاتر می پندارند و در جهان کسی را به خوشبختی خویش لحاظ نمی کنند. چنین احساسی شبیه رفتار نوزادی است که مادر توانمند را در اختیار خود گرفته است و با شراکت در منبع قدرت او و مهار وی به نفع نیازهای خود آسایش و آرامش و تسکین را برای خود به ارمغان آورده است.



           د : با چنین رویکردی قدرت طلبان و معتادان دارای پیشینه برابری از لحاظ محتویات وهمی ناخودآگاه می باشند. پس همانگونه که می توانیم معتادان به افیون را از جنبه آسیب شناسی روانی و چهارچوبهای تشخیصی روانکاوانه بیمار تلقی کنیم با توجه به خاستگاه مشترک قدرت طلبی با مواد طلبی معتادان می توانیم قدرت طلبان و صاحبان قدرت نامحدود را در زمره بیمارانی قرار دهیم که درگیر اعتیادی خاص که با ظاهری متفاوت ولی باطنی مشابه از لحاظ سبب شناسی با معتادان مواد مخدر می باشند.



           ه : بر اساس چنین برداشتی رفتارهای دیکتاتورها برای ما معنا و مفهوم روشنی پیدا می نماید. آنها تلاش می کنند که مدام بر قدرت خویش بیفزایند همانگونه که معتادان مواد مخدر به مرور میزان مصرف خویش را افزایش می دهند تا نشئگی خود را حفظ نمایند.دیکتاتورها ابتدا با ابزارهای سیاسی در قدرت جامعه شریک می شوند و بعد از آن بتدریج جامعه را تحت تسلط و کنترل خویش می کشانند بلکه بقای خویش را حفظ نموده و در سایه این اقدامات رقبای ناکام ساز را نابود می نمایند تا کسی مزاحم آسایش و آرامش آنان نگردد. معتادان نیز با مصرف مواد افیونی مشابه دیکتاتورها به راحتی و تسکین بی اندازه ای نائل می گردند که در دنیای وهمی ناخودآگاهی آنها معادل تسلط و تحکم و قدرت به حساب می آید.



           و : کابوس یک دیکتاتور یا قدرت طلب از دست دادن قدرت و خلع و عزل است. برای معتادان خماری و محرومیت از مواد مخدر فاجعه به حساب می آید. یافته مهم ما نشان می دهد که هر دو این نتایج منشاء واحدی دارد. دیکتاتور با عزل از قدرت آغوش مادر را از دست می دهد و معتاد به افیون نیز با دور افتادن از ماده مخدر به نحوی دیگر این جدایی از مادر را تجربه می نماید. دیکتاتورها هیچگاه سقوط و نابودی را باور ندارند. آنها زمانی به خود می آیند که راه برگشتی برای آنان وجود ندارد. سرنوشت بیشتر آنان با مرگی جانکاه رقم می خورد. هیتلر و چائوشسکو و موسولینی صدام و قذافی و هزاران دیکتاتور دیگر سرنوشت مشابهی داشته اند. در معتادان به مواد مخدر نیز خماری معنایی معنایی معادل مرگ دارد. تلاش یک معتاد برای رسیدن به ماده مخدر همانند تلاش دیکتاتوری یا قدرت جویی است که برای نیل به قدرت به رفتاری دست می یازد بلکه خود را از نابودی برهاند.

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

روانکاوی زنان همجنسگرای ایرانی : کودکی پر رنج بزرگسالی پر دلهره

          اگر در ایران زندگی می کنید صحنه های زیادی را در کوچه و بازار می بینید که در آن زنان و دختران دست در دست هم به گردش مشغولند و کسی کوچکترین گمان بدی در حق آنان نمی برد. یا اگر دو همجنس مونث در رختخواب در کنار هم و حتی دست در گردن به خواب رفته باشند باز شکی بر آنان متصور نمی شوند. کمتر پیش آمده است که پرونده بزه ای در دادگستری مبنی بر همجنسبازی زنانه به گردش در آید و حکم شلاق و اعدامی در این زمینه صادر شود . برعکس در همجنسگرایی نوع مذکر آمار محکومان به حبس و شلاق و اعدام سر به آسمان گداشته است. دلیل این امر چه می تواند باشد؟ پاسخ به نگاه مردسالارانه جامعه ایرانی بر می گردد که آنچه در حاشیه قرار دارد ارزش دیدن هم نخواهد داشت. نگاه تاریخی به زنان به عنوان موجودات دست دوم و کالا پنداشته شده آنها را از دیدرس نگاه تیزبین مردانه در زمینه گرایشات همجنسگرایانه دور نگه داشته است و چون دایره منافع مردان را تهدید نمی کند پس دلیلی بر هجوم به آنها در این خصوص وجود ندارد. سالها تجربه بالینی و درمانی در زمینه آسیبها و گرایشات جنسی این یافته ارزشمند را در اختیار من گذاشته است که در جامعه ایرانی آمار زنان همجنسگرا یا لزبین نه تنها کمتر از مردان نیست بلکه در انواعی از آن بسیار بیشتر نیز می باشد. زنان به دلیل آزادی بیشتر !! و اجبار به بودن با همجنسانشان از همان اوان کودکی و پنهان نگه داشته شدن در قیودات گوناگون بیشتر به سوی یکدیگر کشانده شده اند و شرایط گرایش و تمایل به همجنس در آنها نسبت به مردان بیشتر مهیا می باشد.
           لزبین ها در همه جوامع وجود دارند. حتی در قبایل دور افتاده و بدوی قلب آفریقا نیز می توان از آنها نشان یافت. اما فاکتورهای محیطی قاطعی وجود دارد که در افزایش و یا کاهش تعداد آنان از جامعه ای به جامعه دیگر دخالت می نماید. بسیاری از سر نادانی بر این تصور هستند که همجنسگرایی مختص مردان است به این دلیل که زنان به دلیل نداشتن آلت تناسلی مردانه قادر به ابراز رفتار جنسی به یکدیگر نیستند در حالیکه عنصر روانی و ذهنی در هر رابطه جنسی مهمتر از عوامل فیزیکی و ارگانیکی می باشد. الت جنسی زنانه و مردانه به هیچوجه نقشی در ایجاد ارضای جنسی و ارگاسم ندارد بلکه همه اتفاقات در مغز می افتد. حتی لذت جنسی توسط مغز تولید و احساس می شود نه در اندام جنسی. بنا بر این ویژگی بدنی شباهت اندام جنسی و یا عدم شباهت آن و به عبارت واضحتر مردانه یا زنانه بودن آلت جنسی ارتباطی به ارضا یا عدم ارضا ندارد . پس بر اساس این مکانیسم مغزی دو همجنس می توانند از بدن یکدیگر به ارضای کامل دست یابند همانگونه که دو ناهمجنس در سکس خود به لذت کامل می رسند. نمونه های دیگر آن خود ارضایی است که در غیاب شریک جنسی و فقط با تحریک موضعی و خیالپردازی تشفی جنسی صورت می گیرد و یا در سکس با حیوانات شریک جنسی هیچ نمود انسانی نیز نمی تواند داشته باشد اما ارضای جنسی قابلیت دست یافتن را دارد. نتیجه اینکه دو همجنسگرای مونث نیز می توانند در روابط جنسی خود به ارضای کامل دست یابند. با قبول این واقعیت آنگاه ما می توانیم درک درستی از پدیده همجنسگرایی در زنان و مردان داشته باشیم.
           بر اساس دانش و تجربیات سالها تلاش درمانی و پژوهشی با زنان همجنسگرا بعنوان یک رواندرمانگر و روانکاو در جامعه ایرانی چهار عامل ایجاد کننده مهم را یافته ام که به شرح زیر ارائه می نمایم با این امید که راهگشای مردمان این سرزمین و سایر پژوهشگران قرار گیرد:
           الف - آغوش همجنس تصویر وهمی و ناخودآگاه آغوش مادری حمایت کننده است : بر اساس این تعریف زنان همجنسگرا در سازمان وهمی خود به دلایل گوناگون اوهامی را پرورش داده اند که هسته اصلی آن جستجوی آغوشی گرم و سرشار از عطوفت و مهربانی و امنیت است. در شرح حال دوران کودکی این زنان سابقه تجربیات ناخوشایند ازدست دادن مادر و یا دوری از آغوش مادر و یا مادران طرد کننده و سرد را بسیار مشاهده می کنیم. چنین تجربیاتی در دوران خردسالی می تواند به ایجاد و یا بازسازی و گسترش سازمانی پیچیده از جریانات وهمی ناخودآگاه منحر شده که در سالیان بعد به کنترل و هدایت رفتارهای فرد در فالب تمایلات ناخودآگاهانه به آغوش وهمی مادر در آغوش سایر زنان منجر شود. به عبارت دیگر با پناه بردن به آغوش همجنسهای دیگر و انتخاب ناخودآگاه آغوشهای جایگزین احساس امنیت و آرامش ناکام مانده و ارضا نشده دوران خردسالی را بدست می آورد. برای یک لزبین از دست دادن معشوق معادل از دست دادن مادر می باشد و همانند کودکان در فراق مادر به شیون و سوگواری می پردازند.
           ب - در دختران همجنسگرا رفتار پدران در دوران طفولیت در ایجاد این تمایلات نقش مهمی ایفا می نماید. شایعترین خصوصیت رفتاری و روانی در پدران این دختران وسواس می باشد. پدران وسواسی و کنترل کننده با رفتارهای آسیب زننده وسواسی خود و با مراقبت بیش از حد و درگیری نامتعارف با دخترانشان ساختار وهمی خاصی را در ناخودآگاهی آنها ایحاد می کنند که با ترس از پدر و در نتیجه ترس از همه مردان در آینده همراه می شود. این اوهام ترسزا از مردان چهارچوبهای رفتاری فرار از مردان و انتخاب تنها گزینه یعنی زنان را میسر می سازد. آغاز گرایشات همجنسگرایی در زنان مصادف با دوران جامعه پذیری آنان یعنی قبل از بلوغ و بلوغ می باشد که برای تمام عمر به همراه آنان باقی می ماند. این یافته با ارزش که ارتباط بسیار قوی میان کنترل افراطی و وسواس در پدران این دختران است می تواند در زمینه پیشگیری از این گرایشات کمک فراوان نماید.
           ج - ویژگیهای رفتاری دیگر در پدران این دختران نیز به کرات در بررسی زندگی کودکی آنها وجود دارد. رفتارهایی نظیر مشکلات زناشویی پدران - رفتارهای ضد اجتماعی - ناسازگاری بین والدین - تحقیرهای جنسیتی در فضای روابط خواهر و برادرها و احساس تبعیض - تجربه آغوش مادر در وضعیتهای تحریک کننده جنسی خردسالانه - فضای طردکننده افراطی در خصوص رابطه با جنس مخالف - ترس شدید و طولانی مدت از پدر - نفرت ریشه دار از مردانگی به دلیل شرایط تلقینی محیطی - احساس حقارت و ناتوانی از زنانگی عوامل دیگر در گذشته این دختران می باشد.
           د - در حدود نود درصد از این زنان در کودکی خود سابقه تجربه ضربه جنسی داشته اند. این تروما یا ضربه روانی شکلهای گوناگونی می تواند داشته باشد. از سو استفاده ملایم جنسی در محیط خانواده تا تجاوزهای وحشیانه جنسی می تواند متغیر باشد.بسیاری از این دختران این تجربه را در زیر سن شش سالگی بیان می کنند. نتایج پژوهشهای من نشان می دهد بین شدت این ضربه و عوارض آن در بزرگسالی بصورت تمایلات همجنسگرایانه ارتباط بسیار نزدیک و قوی دیده می شود. مکانیسم روانکاوانه اثر این ضربه های روانی به این صورت تبیین می شود که هر ضربه روانی و بدنی در خردسالی به دلیل شرایط حساس مغزی کودکان به شکلی کامل دریافت می شود و به دلیل ناتوانی و عدم رشد مکانیسمهای محافظتی روانشناختی در آنان آسیبها دائمی در سیستم روانی و عاطفی و هیجانی آنها ایجاد می نماید که این ضایعات  با شکل دهی هسته های وهمزای قدرتمند به ایجاد شبکه های معیوب رفتاری در طی سالهای رشد تا بزرگسالی پرداخته و نظامی از شرایط خاص و دگرگون را باعث می شود که شکل رابطه فرد را با دنیای خارج تعیین می کند. محصول نهایی این فرآیند را ما به شکل رفتارهای ناهمگون در حوزه جنسی با علامت گرایش به همجنس در سطوح گوناگون در درون اجتماع مورد مطالعه قرار می دهیم.

۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

روانکاوی باراک اوباما : از چوپان زادگی تا ریاست جمهوری امریکا

           چهار سال پیش با پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری امریکا جهانیان شاهد پدیده ای بودند که تاکنون نمونه ای برای آن سراغ نداشتند. اولین رئیس جمهور سیاه پوست در رقابتی تنگاتنک با رقیب جمهوری خواه خود یعنی سناتور مک کین کاخ سفید را فتح نمود. چنین رویدادی را از منظر سیاسی در این چند ساله بسیار تحلیل نموده اند و علل گوناگون آن به کرات مورد تحلیل قرار گرفته است اما از منظر روانکاوی برای اولین بار با استفاده از فن آنالیز شخصیتی ریشه های وهمی و ناخودآگاهی آن در اوباما و ملت امریکا را مورد بررسی قرار می دهم. خلاصه یافته های ما در این پژوهش به شرح زیر می باشد:
           الف - پدر بزرگ باراک اوباما تمامی عمر خود را به بردگی انگلیسی ها گذراند که در آن زمان کنیا را به عنوان مستعمره خود در اختیار داشتند.ریشه جاه طلبی اوباما به نفرتی عمیق بر می گردد که از برده داران از طریق پدر در سازمان وهمی و ذهنی وی لانه کرده بود. باراک اوباما خود نیز قربانی تبعض نژادی در تمامی سالهای تحصیلات دبستان و متوسطه بعنوان یک آفریقایی تبار در هاوایی بود. هر چند از هوش و ذکاوت بسیار برخوردار بود اما همیشه طعم ناگوار تبعیض و بیعدالتی را در ذهن خود می چشید . چنین شرایطی می تواند از لحاظ روانکاوی به ایجاد هسته های وهم زا و قدرتمندی از احساس حقارت شدید منجر گردد که در گام بعدی به بکارگیری مکانیسم دفاعی جبران در جهت مقابله با اضطراب ناخوشایند و دردناک حاصله و در نهایت حفظ نظام وهمی برای بقا بیانجامد.میل به دستیابی به قدرت بیحد از نتایج استفاده از مکانیسم دفاعی جبران می باشد. ریاست جمهوری امریکا قدرتی است که نمی توان بر آن حد و حدودی متصور شد. اوباما با رسیدن به ریاست جمهوری امریکا می توانست اندکی بر جراحتهای عمیقی که در کودکی و نوجوانی بر خودشیفتگی وی توسط امریکائیان و بر اجداد وی توسط اجداد همین امریکائیان وارد شده بود را تسکین دهد.
           ب - پدر باراک اوباما چوپانی بود که تا دوران جوانی رعیتی دیگران را می کرد اما به مدد بورسی که از یکی از دانشگاههای هاوایی گرفته بود راهی امریکا شد تا تحصیلات خود را ادامه دهد و در آنجا با زنی به نام " آن دانهیم " آشنا می شود و با او ازدواج می کند و باراک ثمره این ازدواج ناموفق است که در دو سالگی باراک به طلاق انجامیده و پدر خانواده را رها ساخته و به کنیا بر می گردد. نبود پدر برای همه عمر بعنوان اتفاقی وهمزا و مهم که به جریانات ناخودآگاهی وی رنگ و بوی خاصی بخشیده است همراه وی بوده است. مهمترین سند ما کتابی است که با نام " رویاهایی از پدرم " که توسط باراک در سالها قبل از ورود جدی وی به عرصه سیاست نوشته شده است. در این کتاب تصویر پدر بصورتی متعارض و چندگانه به نمایش گذاشته شده است. نیاز به پدر و همزمان خشم از وی تجلی اوهامی است که ساختار روانی و عاطفی وی را به وضوح نشان می دهد و جریانات رفتاری او را سازمان می بخشد. چنین نگاهی زمینه های وسواس را در وی شعله ور ساخته است. ترکیب هوش فراوان و درگیری های ذهنی با نبود پدر و هویتی مغشوش با مادری سفید پوست جریانات وسواسزا را در وی تشدید نموده است تا جایی که با بررسی رفتارهای وی در موقعیتهای گوناگون می توانیم این علائم وسواسی را بصورت تردیدهای متوالی و ناتوانی در تصمیم گیری های مهم و وقت گذرانی در رابطه با اوضاع جهانی و داخلی امریکا و ناتوانی بعنوان ایفای نقش یک رئیس جمهور مقتدر مشاهده کنیم.
           ج - نبود پدر به خلق اوهامی از جنس آرمانگرایی افراطی در باراک انجامید که در تعامل با زمینه وسواسگونه ذهنی وی به خلق ایده هایی منجر شد که در شعارهای انتخاباتی و رویکرد وی به مسائل اجتماعی امریکائیان نوعی تازگی در خود مستتر داشت. اقبال بخشی از رای دهندگان امریکایی به وی در این نواندیشی روشنفکر مآبانه ای بود که در بوش پدر و پسر ندیده بودند. مک کین پیر در مقابل باراک جوان جز رویه تکراری سلف های جمهوری خواه خویش حرف جدیدی برای امریکائیان نداشت. هیلاری کلینتون نیز حتی درصدی از توانمندی مک کین را دارا نبود و نمی توانست رقیبی در خور باراک اوباما باشد و به ناچار از گردونه خارج شدند و بدینسان راه فتح کاخ سفید برای اوباما آسان گردید.
           د - مادر نیز همچون پدر در باراک سرچشمه عشق و کین بوده است. حضور مادر در زندگی وی همراه با قطع وصل های مکرر بوده است. تا شش سالگی مادر را در تصاحب خود داشته است اما با ازدواج مادر با یک اندونزیایی اولین شوک از دست دادن را با مادر تجربه می کند و به همراه آنان به جاکارتا می رود و در ده سالگی دومین شوک را با جدایی از مادر و اقامت در نزد مادربزرگ مادری در هاوایی می پذیرد.دوران کودکی و نوجوانی پر فراز و نشیب باراک و جدائیهای تروماتیک و رنج آور شخصیتی دوگانه و متضاد در وی ایجاد می کند. از یکسو سخت و انعطاف ناپذیر دیده می شود و از سوی دیگر وجهه ای عاطفی و هیجانی به وی می دهد. این دوگانگی همراهی عجیبی با وضعیت وسواسگونه وهمی ذهنی وی دارد . آنگونه که با افتخار از کشتن بن لادن صحبت می کند و از سوی دیگر روحیه ای ضد جنگ از خود نشان می دهد. از دید روانکاوی رفتار اوباما با امریکائیان رفتاری است که در دنیای وهمی خود با مادر طراحی کرده است. با رسیدن به ریاست جمهوری امریکا مادر را به تصاحب خویش در آورده است و آرزوی وهمی خردسالی خود را که بودن در کنار مادر با تصاحب وی و آرامش ناشی از آن را با قبضه ساختن قدرت ریاست جمهوری و آرامش برخاسته از این قدرت جامه عمل پوشانده است.

۱۳۹۱ مرداد ۱۶, دوشنبه

صدای پای جنگ : روانکاوی تکنیکهای جنگ روانی امریکا با ایران

           بوی جنگ به مشام می رسد.نفیر موشکهای تام هاوک را از الان می توان شنید. اطراف ایران شده است نمایشگاه مدرنترین سلاحهایی که در طول تاریخ ساخته شده است. پیش لرزه جنگ اول ستونهای اقتصاد را می لرزاند بعد دلهای مردمان را . دویدن مضطربانه مردم بدنبال مرغ با نگاههای ملتمسانه اشان را همگان در دنیا دیدند. غربیان با سردی پراگماتیک خود راهی را می روند که برای صد سال آینده اشان ترسیم کرده اند. برای آنان شیطان زرد رقیبی است که دور یا نزدیک باید به مصافش روند و ضعیفش سازند. دنیای آینده دنیای انرژی و منابع است که بقای هر قدرتی را تعیین می سازد و در این غوغای جهانی اسباب بازی اتمی ایرانی را بهانه ساخته اند بلکه از میانبر به مقصد زودتر نائل شوند.در این طرف تجربه جنگ با صدام را برای مبارزه با غرب کافی می دانند و می خواهند حماسه ای خلق کنند و پوزه حریف جانانه بر خاک مالند اما نیک آشکار است که آن جنگ هم بخشی از بازی ای بود که غرب اکنون به ادامه اش اهتمام ورزیده است.
           مهمترین تکنیکهای جنگ روانی امریکا که تاکنون برای تدارک مادر جنگها استفاده شده است به شرح زیر می باشد:
           الف : تکنیک حساسیت زدایی تدریجی : این شیوه که از روشهای رفتار درمانی می باشد برای آماده سازی فرد برای مواجهه با موقعیتهای نامطلوب و ترسناک و اضطراب زا مورد استفاده قرار می گیرد. در این روش بتدریج محرک ناخوشایند از ضعیف به شدید به فرد ارائه می شود تا سیستم روانی و ذهنی وی با خوگیری تدریجی با موقعیت جدید رفتاری تازه از خود نشان دهد. همزمان با شروع مذاکرات اتمی در پنج سال پیش این تکنیک کاربرد وسیعی در رسانه های جمعی غرب پیدا کرد و هدف آماده سازی ذهنی جهانیان برای امکان احتمال حمله نظامی به ایران بود. در آخرین نظر سنجی در امریکا بیش از شصت درصد امریکائیان موافق حمله نظامی به ایران می باشند.
           ب : تکنیک ایجاد توهم ایران هراسی : از حدود دو سال پیش عملیات ایران هراسی بصورت جدی در دستور کار بخشهای جنگهای روانی ناتو قرار گرفته است. بر این اساس ترس از ایران و ایرانیان با هجوم تبلیغاتی گسترده در دنیا ترویج یافته و غرب بایدبعنوان نجات دهنده وارد عمل شود. انجام تحریمهای گسترده اقتصادی تنها در سایه بکارگیری چنین تکنیکی امکان پذیر است .قرار دادن ایران در محور شرارت توسط جرج بوش استارت این تکنیک بود.
           ج : تکنیک ایجاد توهم شکست ناپذیری ایران : این روش از پنهانی ترین روشهایی است که اکنون بیشترین کاربرد را دارد. بر اساس این شیوه پالسهایی از طرف غرب به صاحبان قدرت در ایران فرستاده می شود که از رویایی رویی با ایران واهمه و هراس دارند و خواهان راههای فرعی برای حل معضل موجود می باشند. گاهی با انتشار مقالاتی از توانایی اغراق آمیز ایرانیان در مقابله با غرب و شکست اجتناب ناپذیر در صورت حمله به ایران چنین القا می شود که حریف ایرانی می تواند به راحتی با ماشین جنگی غرب روبرو شود و پیروز معرکه گردد. بلایی که با این تکنیک بر سر صدام آوردند چنان موثر بود که صدام حتی حضور امریکائیان را تا آخرین لحظات در بغداد باور نداشت چرا که خود را پیروز بی چون و چرای نبرد می پنداشت.
           د : تکنیک تحریک به انجام اشتباه : این شیوه بر این تشبیه استوار است که برای بدست آوردن کباب گوشت را به سیخ بکش آتش بقیه کارش را انجام می دهد. در حال حاضر غرب منتظر یک اشتباه از جانب ایران است. شلیک یک موشک اشتباهی یا بستن تنگه هرمز یا هر کلام و عملی که حاکی از نوعی واکنش جنگی باشد می تواند مورد استفاده قرار گیرد. برای رسیدن به این مقصود رفتارهای تحریک آمیز و وادار ساختن طرف مقابل به واکنشی احساسی و هیجانی با استفاده از شیوه های رسانه ای یا عملی با در نظر گرفتن شرایط روانشناختی انجام می شود.
           ه : تکنیک القای ناکافی بودن عملیات غیر جنگی : بر اساس این تکنیک طراحان عملیات جنگی مدام بر اعمال فشارهای بیشتر در جهت رفع خطر دشمن تاکید می نمایند و از بی اثر بودن اقدامات انجام شده صحبت به عمل می آورند. این تکنیک از این لحاظ موثر است که نوعی آمادگی ذهنی در مخاطبان برای عملیات آتی فراهم می سازد و راه را برای عملیات نامحدود باز می کند. دور زدن تحریمها و فروش نفت بصورت مخفیانه و معاملات پنهانی و ارتباطات مالی مخفیانه می تواند بهانه ای باشد برای گسترده تر ساختن میدان نبرد در جبهه های دیگر.

۱۳۹۱ مرداد ۴, چهارشنبه

روانکاوی زنان ایرانی : مادر پنداری وهمی قبیله ای

          زن در جامعه ایرانی همیشه اسباب مناقشه مردان بوده است. رفتارهای متعارض و چندگانه نسبت به زنان ریشه در چهارچوبهای تاریخی و فرهنگی و اجتماعی گوناگونی دارد که هر کدام از بار روانشناختی خاصی برخوردار است . تا قبل از مهاجرت باستانی ایرانیان از نواحی رود سند به سمت پارس آنگونه که در الهه آناهیتا می بینم سمبل باروری بود. سینه پر شیری که در مجسمه های آناهیتا از دوران باستان نماد زنانگی به حساب می آمد زن را به عنصری از طبیعت متصل می ساخت که بس جایگاهی رفیع و در حد الهه ای بزرگ به نمایش در می آمد که شایسته پرستیدن بود . ستایشگری زنان در طی هزاران سال تبدیل به واپس روی روانی و آنگاه مادر پنداری زنان شد که نمودهای آن را در رفتارهای کنونی مردان در حال حاضر با زنان مشاهده می کنیم. در مقاله روانکاوی مردان ایرانی گفتم که مردان ایرانی در جستجوی مادر گمشده یا ابتدایی یا وهمی خود به سوی زنان روی می آورند و هنگامی که به زن رسیدند و مادر وهمی خود را در آغوش کشیدند با رویکردی مرد سالارانه باقی مانده از پدران خود او را به اسارت خویش در می آورند تا مبادا آغوش وی را از دست دهند و ناکامی خردسالانه وهمی همراه با اضطراب دوران اولیه زندگی خویش را دوباره تجربه سازند. چنین رفتاری از سوی مردان در طی قرنها باعث تثبیت رفتارهایی در زنان گردیده که به پیدایش سازمان وهمی خاص در ذهن و روان منجر شده است که با علائم و خصوصیاتی در بخشهای ناخودآگاهی و خودآگاهی آنان انجامیده که به اختصار در بندهای زیر به آن اشاره می نماییم.
           الف : زنان ایرانی سلطه پذیری را از زمان تولد خویش تا لحظه مرگ تمرین می کنند. چنین رویه ای در ساختار وهمی و رفتاری زنان ایرانی با نگاه مرد سالارانه مردان پیوند دارد. مردان سلطه گر رفتارهای سلطه پذیرانه را در زنان ایجاد و گسترش داده و اوهام انفعالی را درآنان تقویت می نمایند. سلطه گری مردانه ریشه در اضطراب از دست دادن مادر دارد. این مردان با رویکردهای افراطی در قبال زنان سعی در نگهداری آنان تا ابد برای خویشتن دارند.
           ب : با حمله اعراب و بسط نفوذ تازیان نگرش آنها به زن و ماهیت کاملا" زمینی آن با نگرش آسمانی ایرانی در هم آمیخت و سرچشمه نگاه متضاد به هویت زنانه در ایران گردید. در نگاه اعراب زن و کنیز و مادر و خواهر و دختر همچون کالاهایی در اختیار مردان بودند که به دلیل ارزش مادی ای که برای صاحبشان دارند باید سخت مراقب بود تا ضایع نشوند و دزدیده نگردند و تحت اختیار دیگران قرار داده نشوند. فرهنگ اعراب زن آسمانی ایرانیان را که مادری بخشنده بود و همتای باران به حساب می آمد را از آسمانها به زمین کشید و در خانه محبوس نمود و از دید اغیار پنهان ساخت تا ارزش مادی آن برای صاحب وی محفوظ بماند. اما رگه هایی از جنبه آسمانی بودن زنان در فرهنگ ایرانی مخلوط با اندیشه عرب باقی ماند و در آثار شاعران بزرگ ایران زمین تصویر دوگانه زن را به خوبی می بینیم که نشاندهند چنین تضادی است که تا زمان معاصر نیز در جامعه ایرانی وجود دارد.
           ج : چهره دوگانه زنان در ایران به اضطرابی بنیادین در بخشهای ناخودآگاهی ایرانیان انجامیده است که در نهایت اوهامی را خلق نموده که به شکل رفتارهایی خاص در ارتباط با زنان انجامیده است. این رفتارها نقطه اشتراکی یافته اند که نام آن را " انکار نمودهای زنانه " گذاشته ام. در جامعه کنونی ایرانی هر نشانه ای از زنانگی باید بشدت حذف و مهار و کنترل گردد تا اضطراب جمعی وهمی ناخودآگاهی که دردناک و رنج آور است موقتا" تسکین یابد. گسترش انکار این نمودهای زنانه به لباس و چکمه و مانتوی کوتاه و آستین و جوراب و شال و حتی بریدن پستان مانکنهای پلاستیکی مغازه های لباس فروشی و غیره نوعی رفتار وسواسگونه اجباری است که مانند هر علامت وسواسی دیگر با تکرار و انجام خاصیت تسکینی اوهام دردآور ناخودآگاهی عاملان آنرا به دنبال دارد.
           د : نگاه قبیله ای و سنتی به زن در ایران هنوز در ازدواجها به وفور رواج دارد. جامعه ایرانی هنوز در درون خود مدرنیته را به دنیا نیاورده است و صرفا" سایه هایی از آن را می توان در بخشهایی که در ارتباط با تکنولوژی جدید است مشاهده کرد. مادر پنداری وهمی قبیله ای هر چه از مرکز کشور به سمت اطراف و حاشیه ها می رویم بیشتر می شود. در مرزهای ایران اوهام قبیله گرایانه قدرت بیحد و عظیمی دارد و زنان از عوارض چنین اوهامی بشدت آسیب می بینند.

۱۳۹۱ خرداد ۲۹, دوشنبه

روانکاوی مردان ایرانی

          اگر میانگین سن روانی جهانی را نوجوانی در نظر بگیریم ایرانیان در مرحله اواخر کودکی و به زبان دقیقتر در " دوره پیش بلوغ " قرار می گیرند. در مقایسه با کشورهای اطراف نظیر عربستان و امارات و کویت و بحرین و قطر و عمان که در سن روانی خردسالی قرار دارند شاید شرایط بهتری برای ایرانیان متصور شد . هر چند در میان این کشورها نیز تفاوتهای گوناگونی از جنبه های مختلف روانشناختی وجود دارد اما در این پژوهش شباهت سیستم اوهام روانی و عاطفی و هیجانی مردمان این سرزمینها مورد بررسی قرار گرفته است.

           در طی بیست سال رواندرمانی و روانکاوی و صرف هزاران ساعت با مراجعان گوناگون به عنوان یک روانکاو شباهتهایی را در بین مردان ایرانی از لحاظ خصوصیات رفتاری و وهمی دیده ام که به نظر ریشه در عوامل ایجاد کننده تاریخی و اجتماعی و خانوادگی خاصی دارد که در بین مردان سایر کشورها دیده نمی شود. به عنوان یک آسیب شناس روانی این موارد متمایز در مردان ایرانی را با نگاهی آسیب شناسانه و بیطرفانه و علمی و بدون تعصب مورد بررسی قرار داده و خلاصه یافته های خود را به شرح زیر می آورم:

           الف - جامعه ایرانی در مرحله گذار قرار دارد. گذار یعنی ایجاد تعادل بین گذشته و آینده . کرمی که می خواهد پوست بیندازد و تبدیل به پروانه ای شود تا پرواز را تجربه کند. کودکی که آرزویش قد کشیدن و ورود به دنیای بزرگسالان است . چنین مرحله ای دارای سازمان وهمی ترکیبی از اوهام غریزی خردسالانه و اوهام تکمیلی بزرگسالانه است. معجونی درهم و نامشخص و نامتمایز که در شرایطی خاص شباهت عجیبی به اوهام شبه سایکوتیک و اسکیزوفرنی وار بیماران مبتلا به این نوع جنون دارد. مردان ایرانی به عنوان نیمی از جمعیت این سرزمین چهارچوبهای رفتاری دوره گذار را از خود به خوبی نشان می دهند. اوهام غریزی خردسالانه آنان در رفتارهای نابالغانه در رابطه با مردان دیگر به شکل رقابت خشم آلود و در برابر زنان کودک وارانه و مادرجویانه است. رفتارهای وهمی تکمیلی بزرگسالانه آنان به شکلی اغراق آمیز و افراطی رنگ و بوی تقلید و نگاه به آن سوی دریاها و دست دیگران دارد. چنین شرایطی به وضعیتی از عدم تعادل رفتاری و هیجانی دامن می زند که نمودهای مخرب آن را در آسیبهای اجتماعی و خانوادگی و روانی در حال حاضر می بینیم.

           ب- مردان ایرانی در صندلی مقابل یک روانکاو دوگانگی عجیبی از خود نشان می دهند . از یکسو به شکلی افراطی سعی در توانمند نشان دادن خود را دارند و از دیگر سو مدام به عجز و ناتوانی و درماندگی خود اشاره دارند. این رفت و برگشتهای وهمی ریشه در سازمان وهمی پر نوسان آنان دارد که از حقارت نوزادی درمانده و ضعیف تا بزرگمنشی بزرگسالی توانمند متغیر است. چنین دامنه تغییری در سیستم وهمی مردان ایرانی را می توان به رفتارهای مبتلاین به اختلال دو قطبی تشبیه نمود که رفتارهایشان در سطج افسردگی و شیدایی در حال تبدیل است. بسیاری از زنان در جامعه ایرانی پس از ازدواج نگرانی دائم از تغییر رفتارهای شوهرانشان دارند و این دلهره واقعیتی است که برای این زنان تلخ و دردناک و گزنده است. نتیجه این شده است که از هر دو ازدواج یکی به طلاق می انجامد. بیست درصد طلاق قانونی و سی درصد طلاق عاطفی .هر چند نمی توان علت طلاق را فقط در این عامل جست اما از نقش مهم آن نیز نمی توان غافل گردید.

           ج - مردان ایرانی از کودکی تحقیر مادر را توسط پدر دیده اند و در آغوش همان مادر هم محبت گرفته اند. بعدها در زندگی مشترک خود این تضادرفتاری را به صورت تمایل شدید به دریافت محبت از زن و همزمان تحقیر وی ابراز نمایند. اکثریت مردان ایرانی در جستجوی مادری به عنوان همسر به خواستگاری می روند و پس از رسیدن به آغوش نگاه و رفتارهای وهمی تحقیر آمیز را چاشنی دائمی زندگی خود با همخوابه هایشان می کنند. آشکارترین نمود این تحقیرها را می توان در ناسزاهای مردان ایرانی یافت. فحشهای ناموسی که در برگیرنده مادر و خواهر و همسر است به عنوان فرافکنی این تمایل ناخودآگاه به تحقیر زنان که از اوهام کودکی آنان و ارتباطات پدران و مادران سرچشمه می گیرد در بین مردان ایرانی بسیار شایع می باشد.

           د - درون و بیرون مردان ایرانی تفاوتهای بنیادی و اساسی با هم دارد. مرد ایرانی این توانایی را دارد که در همان لحظه ای که گلی به دیگری می هد در ذهن خود طناب داری هم برای وی مهیا سازد. نماز شب می خواند اما اختلاس سه هزار میلیاردی هم می کند. مرد ایرانی به قول حافظ چون به خلوت می شود آن کار دیگر می کند. در روز مومن است و در شب فاجر . چون جلادی روز سر می زند و شب با معشوقش از محبت و عشق سخنها می گوید. تحلیل چنین دوگانگی نیز به سازمان اوهام خاص مردان ایرانی بر می گردد. در روانکاوی هنگامی که از عشق و نفرت سخن می گوئیم آن را دو روی یک سکه در نظر می گیریم. مردان ایرانی تجربه همزمان عشق و نفرت در روابط والدین را در دوران کودکی خود تجربه نموده اند. بر اساس قانون تعمیم وهمی این اوهام بتدریج سلطه خود را در تمامی جنبه های رفتاری فرد می گسترانند. نتیجه آن به شکل رفتارهای متضاد و ناهمگون و گاه بشدت آسیب زننده نمایان می گردد.

           ه - در درون ساختار وهمی ناخودآگاه مردان ایرانی با پدیده پیچیده دیگری نیز روبرو می شویم که در تفسیر آن باید آگاهی از مبانی اولیه روانکاوی داشته باشیم تا قادر به درک آن گردیم. مردان ایرانی با هر سطحی از سواد به خود اجازه می دهند در مورد هر چیزی اظهار نظر کنند و عجیب هم بر نظر خود پافشاری می کنند. در درون خانواده با عنوان عامیانه مردسالاری از آن نام برده می شود و در عرصه اجتماعی و سیاسی به شکل پافشاریهای کودکانه بر موضوعاتی است که از نظر علمی مطرود و ناموجه هستند. تاریخ ایران سرشار از اشتباهات صاحبان قدرتی است که بر اساس انگاره های وهمی ناخودآگاه خود فاجعه آفریدند و بر این نتایج ناگوار مهر افتخار زدند و تاوان آن را بر عهده نسلهای بینوای بعد گذاشتند. این جریان وهمی آسیب زننده در سطح کلان را می توان با تفسیر وهمی مکانیسم جبران روشن ساخت. ایرانیان در طی قرنها تحقیر تاریخی توسط روم و عرب و مغول و روس و انگلیس و امریکا و غیره در ناخودآگاه جمعی خود همیشه دردی جانکاه از طرد و تحقیر را به دوش کشیده اند. برای سرپوش گذاشتن بر این رنج نامقبول اوهام جبران کننده به شکل گرایش افراطی به انگاره های بزرگمنشانه و خود بزرگ بینی نوروتیک و بیمارگونه عمل نموده اند. تلاش ایرانیان برای مجزا بودن از دیگران و تصورات ناسیونالیستی و پوشاندن تاریخ پر از درد و زخم با حریر وهمی افتخار و عظمت تلاشهایی جبرانی برای کاستن از این مرارت تاریخی می باشد. در درون فرهنگ جامعه ایرانی بر اساس کارکرد مکانیسم دفاعی جبران در قالب ستایش نمودهای مذکر و مردانه به گونه ای اغراق آمیر نمایش داده می شود که به نادیدن بخش دیگر این جامعه یعنی زنان انجامیده است. مردانی که با کنترل زنان قصد جبران ناتوانیهایشان را در سایر عرصه های زندگی روانی واجتماعی خود دارند. رواج زن ستیزی در جامعه ایران کارکردی تاریخی دارد و به دوره کنونی محدود نمی شود.


۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

روانکاوی بشار اسد : ترکیب فاجعه بار وسواس و قدرت

         حافظ اسد سه پسر داشت : اولی " باصل " که همچون پدر سرسخت و یکدنده بود و در رسیدن به قدرت تاب تحمل هیچ مانعی را نداشت و در نهایت تاوان عجله خود را با جان خویش پرداخت و در یک تصفیه خونین درون خانوادگی در سانحه ای ساختگی توسط پدر به قتل رسید تا هوس توطئه برای همیشه در او خاموش شود. دومی " بشار " که سالها در رقابتی نفسگیر سایه برادر بزرگتر را همیشه بر سر خویش حس کرده بود و رنجیده خاطر از او ادامه تحصیل پیشه ساخت تا در فرصتی مناسب سودای برادر نامراد خویش را پیروزمندانه در کف گیرد و حقارت نهادینه شده از خردسالی در وجود خویش را با غرور و قدرت جایگزین ساخته و بر سریر باصل تکیه زند. سومی " ماهر " که همچون همه فرزندان آخر نگاه به دست بزرگترها داشت که به حمایت از او برخیزند و به ناچار در آن گرد و خاک میدان نبرد دو برادر بزرگتر به گوشه انزوا خزیده بود بلکه آسیبی را تجربه نکند و در نهایت به منصبی حقیر و خرد در دربار پدر و برادر قانع گردید و در حال حاضر نیز دور از هیاهو به کار خود مشغول است.
          برای بررسی ساختار روانی و وهمی بشار اسد به عنوان یک روانکاو و تحلیلگر شخصیتی باید ابتدا پدر او را از این لحاظ نیک بشناسیم تا به درک خصوصیات شخصیتی فرزند خلف وی نائل شویم. پدر از اقلیت مذهبی علوی سوریه است که با کودتایی قدرت را به دست آورد و در هیاهوی جنگ سرد ابرقدرتها و نبرد اعراب و اسرائیل توانست به تحکیم قدرت خویش بپردازد . بیرحمی های وی در کشتار مخالفان داخلی و قتل عامهای وحشیانه سوری ها خاطره تلخی را از اسدها در روان سوری ها به جا گذاشته که فرزند وی که از قضا همان رویه پدر را دنبال می کند باید تاوان آن را پس بدهد. آنچه که از گفته ها و نوشته ها و شیوه حکمرانی وی به جا مانده است از روحیه نظامی گری و فاقد انعطاف حافظ اسد حکایت دارد. تنشهای اعراب با اسرائیل فرصت خوبی برای وی فراهم آورد که در داخل به بسط قدرت اقلیت علوی با سرکوبی کامل بپردازد و سی سال بر مسند قدرت بدون هیچ رقیبی باقی بماند. از لحاظ آسیب شناس روانی خصوصیات وی انطباق کاملی با علائم سایکو پاتی یا ضد اجتماعی دارد که در صدام حسین نیز وجود داشت و از قضا هر دو آنها مرام بعثی را دنبال می نمودند. کم صبری و ارضای فوری خواستها و نیازها و بیرحمی و شقاوت بی نهایت و حفظ قدرت به هر بهایی عناصر رفتاری وی را شامل می گردید.
          بشار اسد در فضای روانی متعارضی رشد یافته بود. مثلث عاطفی وی سه جریان قدرتمند را در بر می گرفت  که شامل پدر و مادر و برادر بزرگ بود. رابطه با برادر آمیخته ای از حسادت  و رقابت و میل به نابود ساختن وی  و با پدر تمایل به همانند سازی و مشابهت و با مادر تبادل عاطفی نیمه و ناتمام و ناکام ساز . چنین تابلوی بالینی در دوران کودکی و ادامه آن تا بزرگسالی منجر به ایجاد جریانات وهمی و هیجانی وسواس ساز در بشار اسد گردیده است که منجر به رفتارهای کنونی وی در عرصه داخلی سوریه و جهان شده و به دلیل فقدان عناصر سالم و بهنجار عاقبتی بس وخیم برای خود و خانواده اش و اقلیت علوی فراهم نموده است . اهم این خصوصیات روانشناختی و وهمی وی با نگاه روانکاوانه به شرح زیر می باشد:
          الف : ژستها و رفتارها و حرکات چهره وی در سخنرانیها و اجتماعات و درون خانواده سرد و خشک و فاقد هرگونه هیجان واقعی و طبیعی می باشد. در نگاه اول نمی توان به درون وی نفوذ نمود و از پنجره احساسات وی به محتویات ذهنی و خودآگاه و ناخودآگاه وی نظر افکند. هیجانات وی در فیلمهای گوناگونی که در دسترس است مصنوعی و با حسی آمیخته به اجبار و نمایش  ابراز می شود. حرکات دست و بدن همانند همه افراد مبتلا به اختلال شخصیتی وسواس همراه با ریتم و تکرار با کلمات است. تاکید دائمی و پایان ناپذیر وی بر گفته هایش با حرکات سر و دست قطعیت وجود جریانات وسواسی را در سازمان روانی و عاطفی و هیجانی وی بیشتر بر ما آشکار می سازد.
          ب: با توجه به اینکه ساختار اولیه رفتارهای وسواسی اضطراب می باشد با بررسی صحنه ها و فیلمهای موجود از وی در موقعیتهای گوناگون به وجود این سازمان وهمی اضطراب زا اطمینان می یابیم. سرعت زیاد در سخن گفتن و استفاده از کلمات تکراری و نگاه نگران و حرکات دستها و بدن و سر که مکانیسم تخلیه اضطراب را در وی فعال می سازد ما را به وجود این هسته های اضطراب زا که محصول مثلث شوم و آسیب زننده روابط اولیه وی که پدر و مادر و برادر می باشد و ریشه در شرایط پر تنش کودکی وی داشته است رهنمون می نماید.
          پ: نقش پر رنگ شرایط کودکی بشار اسد را می توانیم در رفتارهای مواجهه ای وی در بحران داخلی و جهانی مشاهده کنیم. همانند سازی با پدر با استفاده بی رویه از خشونت و کشتار و بیرحمانه مخالفان و ایجاد رعب و وحشت و استفاده از نظامیان و شبه نظامیان وفادار به خود در حد افراط نشان داده می شود. رفتاری را که سالها در برابر برادر بزرگتر خود از همان اوایل زندگی تمرین کرده بود را با شقاوتی شدید در برابر مردمان و مخالفان به نمایش می گذارد. معنای نبرد وی این است : " هیچکس را در قدرت با خود شریک نخواهم کرد چون هیچگاه برادر مرا در قدرت با خود شریک نکرد." رابطه بشار اسد با مادر به شکلی متفاوت اکنون تظاهر می کند . بی اعتمادی به مادر به دلیل داشتن دو برادر بزرگتر و کوچکتر از خود و قرار داشتن در میانه این میدان و محبت ناتمام مادر اکنون تردیدی جانکاه در بشار اسد به تمامی روشها و طرحهای صلحی است که توسط دیگران ارائه می شود. دیگرانی که از نظر وی غیر قابل اطمینان و دروغگو و ناکام کننده اند و در سر قصد آسیب رساندن به وی را دارند.
          نتیجه : بشار اسد کشتار بیرحمانه را در درون سوریه ادامه خواهد داد و در راستای تسلط اوهام اقتدارگرایانه و بدبینانه و همچنین شیوه عمل وسواسگونه خود که هیچگونه انعطاف و تغییری را در خود جای نمی دهد تا آخرین لحظات بر اساس سیستم وهمی آسیب دیده و متکی بر اوهام کنترل کننده با ماهیت وسواسی مقاومت خواهد نمود.
          راه حل : مخالفان وی باید با در نظر گرفتن وضعیت روانی وی جریان وسواسگونه مقابله ای او را به سمت و سوی مراحل قبل و بعد از تسلط اوهام وسواس ساز وی بکشانند. ترفندهایی که به افزایش اضطراب در وی بیانجامد که مکانیسمهای قبل از وسواس به حساب می آید و شیوه هایی که منجر به ایجاد افسردگی و درماندگی در او شود که مربوط به دوران پس از وسواس به حساب می آید.

۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

رمزگشائی روانکاوانه رمان بوف کور صادق هدایت

           رمان بوف کور صادق هدایت را می توان به درستی رازآورترین ماجرایی دانست که به زبان فارسی در دسترس است. هر جمله آن سرشار از استعاره ها و نمادهایی است که تنها در قالب دانش تفسیر اوهام معنا و مفهوم پیدا می نماید. دانش روانکاوی این فرصت را به ما می دهد تا رمزگشایی دقیقی از محتویات آن و در نتیجه شناخت شخصیت نویسنده معروف آن یعنی صادق هدایت کسب نمائیم. هشتاد و پنج بار این رمان را از اول تا انتها خوانده ام و هر بار به عظمت آن بیشتر واقف شده و بر شعور بالا و ناخودآگاهی زیرکانه هدایت آفرین گفته ام. از آنجا که امکان چاپ کامل نوشته هایم در این زمینه فعلا" میسر نمی باشد خلاصه آنها را در چهار محور به شرح زیر ارائه می نمایم:
           الف : بوف کور برگردان کابوس زندگی هدایت است . در روانکاوی کابوس به سر ریز شدن اوهام دردناک ناخودآگاهی به بخشهایی از واقعیت اطلاق می گردد. این اوهام ماهیتی ناشناخته و غیر قابل دسترسی برای فرد دارند. هر انسانی با درجاتی از آغشتگی وهمی در سازمان روانی خود همراه است. شدت این واکنشهای وهمی گاه تمامی دنیای واقعی را به تسخیر خود در می آورد تا جاییکه نگاه فرد به زندگی تنها با دخالتهای وهمی ذهنی وی مقدور می باشد. در چنین شرایطی واقعیت جایگاه خود را در زندگی فرد از دست می دهد و رفتارهای وی تابع شرایط نابسامان وهمی ای می گردد که جایگزین واقعیت می گردد. از این جهت می توانیم کابوس را به عنوان اوهام سازمان بندی شده با محتوای رنج آور و آسیب زننده ای تلقی نماییم که مکانیزم تسکین و تشفی وهمی برای هسته های متعارض و قدرتمند رشد یافته در طول زندگی فرد فراهم می سازد. رمان بوف کور از این منظر کابوسی هولناک از زندگی صادق هدایت است. کابوسی که در نهایت برای وی قابل تحمل نبود و خودکشی ارمغان تلخ آن گردید.
           ب : بوف کور انعکاس سردرگمی وهمی هویت صادق هدایت است . یافته ارزشمندی که با بررسی این داستان داشته ام به این راز شگرف ختم گردید که تمامی اسامی و افراد صاحب نقش بوف کور به نحوی بخشی از سازمان وهمی صادق هدایت به حساب می آیند . چنین یافته ای را می توان در قالب سردرگمی وهمی هویتی وی توجیه نمود. راوی - دختر اثیری - پیرمرد قوزی - دایه - زن لکاته - عمو - عمه هر کدام شخصیتهایی هستند که تشکیل دهنده عناصر وهمی ناخودآگاهی صادق هدایت محسوب می شوند. سئوالی که با این یافته به آن جواب می دهیم این است که آیا صادق هدایت در گیر تعارضات همجنسگرایانه بوده است ؟ تحلیلهای من نشان می دهد در بوف کور هدایت قدرت وهمی تضادهای جنسی به شکل فراگیر بر روی پرسوناژهای ذکر شده مورد فرافکنی کامل واقع شده ان تا جاییکه می توانیم در هر کدام از این شخصیتهای داستانی رد پایی از شخصیت صادق هدایت را به وضوح بیابیم.
           ج : بوف کور انعکاس دهنده واپس روی به سالهای اولیه زندگی هدایت است . تثبیت در مرحله دهانی در این داستان برای راوی آن که بخش مرتبط با واقعیت ذهن نویسنده را شامل می شود بسیار عیان و آشکار است. میل به شراب و تریاک واضحترین نمود این مکانیسم دفاعی در صادق هدایت است. تمایل به گیاهخواری و نوشتن کتابی به نام " فوائد گیاهخواری " در زندگی واقعی صادق هدایت نشاندهنده چنین تثبیتی در مرحله دهانی است. رابطه با مادر در این مرحله از اهمیت بسزایی برخوردار است. هدایت فرزند آخر خانواده بوده است که فاصله سنی اعضای آن از یکدیگر زیاد نبوده است. به عنوان هفتمین فرزند نیاز وی به مادر و آغوش وی را در همه جای بوف کور به خوبی مشاهده می کنیم.
           د : بوف کور سرشار از مانور اوهام افسرده ساز و خودنابودگرایانه است . هر روانکاوی با خواندن بخشی از این کتاب بی گمان با خود خواهد گفت که نویسنده این کتاب در نهایت خود را خواهد کشت. خودکشی برگردان خشم وهمی به درون است و با نابود ساختن خویش این خشم هم تخلیه خواهد شد. آنگونه که در بیماران مبتلا به افسردگی می بینیم میل ناکام مانده آرام گرفتن در آغوش مادر از دست رفته در تمامی زندگی آنها به قدرت زمینه ساز فعالیت اوهامی می گردد که به تقویت دوباره این میل منجر می گردد و رفتارهای آنان را به این سمت و سو سوق می دهد. به استقبال مرگ رفتن در بیماران افسرده تکرار این تمایل ناکام مانده کودکی به استقبال آغوش مادر رفتن است. کشتن خود آرامشی را به فرد می دهد که تنها با آرامش قرار گرفتن نوزاد در آغوش مادر قابل مقایسه است. درد زنده ماندن در این افراد همان درد دور بودن از آغوشی است که پناهگاه و امنیت بخش وتسلی دهنده خاطر رنجیده آنان باید می بوده است و به دلیلی از آنان دریغ شده است.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

پدوفیلیا (انحراف جنسی بچه بازی) رایج در خاورمیانه

           در ادبیات روانکاوانه هنگامی که از تمایل به برقراری رابطه جنسی با کودکان صحبت به میان می آید به عنوان یک آسیب جدی از آن نام برده می شود. در سبب شناسی آن به ناتوانی فرد در ارضای میل جنسی در قالب عادی آن و پناه بردن به کودکان و جایگزین ساختن آنان به جای افراد بالغ اشاره می شود که ریشه در عوامل زیر دارد :
 1- احساس حقارت شدید در رویارویی با جنس مخالف : افراد پدوفیلیک یا بچه باز نوعی گرایش اجتنابی از مواجهه و رو در رویی جنسی با بالغان همجنس یا غیر همجنس دارند. این احساس به روابط اولیه فرد با والدین و بخصوص والد غیر همجنس ارتباط دارد. مردان پدوفیلیک دارای مادرانی بوده اند که به با رفتار خود احساس ترس و شرم را از زنانگی و عناصر زنانه در ذهن فرزند خود پرورانده اند. پدران این افرادی نیز اکثرا" ناتوانی خود را در قالب سختگیریهای افراطی و غیر منطقی و ایراد گیریهای دائمی پنهان می سا خته اند که در نهایت به ایجاد و افزایش احساس ناتوانی و حقارت و بخصوص در رابطه با جنس مخالف انجامیده است . آنها ناخواسته با ایجاد اوهام ناخودآگاه شرم و ترس از زنان و اندام تناسلی آنان در ذهن پسرانشان بتدریج هسته های قدرتمندی از جریانات هدایت کننده و شکل دهنده گرایشات جنسی انحرافی به سمت کودکان را تثبیت ساخته که در بزرگسالی به شکل آسیب جدی نمایان می گردد.
2- نیاز به ارضای اوهام مربوط به احساس حودشیفتگی بدون مقاومت : خوشیفتگی را شاید شایعترین علامت بیمارگونه در پدوفیلیکها دانست. در بررسیهای زیادی که در خصوص ارتباط بین خودشیفتگی و تمایلات پدوفیلیک در این افراد داشته ام دلایل بسیار قوی از قدرتمند بودن آن یافته ام که می تواند به عنوان یک یافته جدید در ادبیات روانکاوانه از آن صحبت به میان آورد. اصطلاح " ارضای نیاز خودشیفتگی بدون مقاومت " را برای اولین بار در خصوص این افراد بکار می گیرم. پدوفیلیکها ناتوان از مقابله برای ارضای خودشیفتگی خود با افراد بالغ به ناچار قربانیان کم سن و سال را انتخاب می کنند که چندان مقاومتی در برابر این میل ناخودآگاه و قوی آنها از خود نشان نمی دهند.
3- تجربیات جنسی دردناک اولیه در دوران خردسالی و اوایل نوجوانی وجود دارد: این واقعیت که اکثر پدوفیلیکها سابقه تجاوز و تعرض در کودکی را داشته اند در شرح حال آنها در طول جلسات رواندرمانی به وضوح آشکار است. گرایشات انحرافی آنان در بزرگسالی می تواند همانند سازی با هویت آسیب دیده کودکی آنها باشد. " همانند سازی با خویشتن آسیب دیده " اصطلاحی است که به عنوان یک نوآوری می توانیم در سبب شناسی پدوفیلی از آن یاد کنیم.
4- پدوفیلیکها و وسواس نسبت به توانایی جنسی : رفتار جنسی انحرافی پدوفیلی در اصل وسواس و دوگانگی و تردید نسبت به توانمندی ارضای جنسی در برابر بالغان است. این وسواس بصورت مکرر در رابطه با قربانیان آنان یعنی کودکان تکرار می شود. رفتارهای جنسی افراد پدوفیلیک با کودکان به شکل وسواسگونه و با قربانیان متعدد در فواصل زمانی خاص تکرار می گردد . این تکرار فرافکنی اوهام وسواسگونه فرد بر کودکان می باشد.
           با توجه به این عوامل و با نگاهی به بررسیهای منطقه ای و پژوهشهای جهانی نوعی گرایشات پدوفیلیک خاص در خاورمیانه و بخصوص کشورهای عربی و ایران می بینیم که با بافت فرهنگی و چهارچوبهای ارزشی و اعتقادی مردمان این ناحیه از جهان امتزاج یافته و شکلی گاه رسمی به خود گرفته است. ازدواج با دختران نابالغ یه عنوان اصلی ترین نمود پدوفیلی به شکل رسمی و قانونی آن هنجاری پذیرفته شده است که باعث مشکلات عدیده در این جوامع شده است.

۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

آسیب شناسی و روانکاوی تاریخی ایرانیان - بخش اول

           در ناخودآگاهی جمعی ایرانیان چه می گذرد؟ بعنوان روانشناسی که هزاران ساعت کار رواندرمانی با مراجعانم در طول سالیان متمادی داشته ام نقاط مشترکی را از زاویه فرهنگی دیده ام که مردمان این سرزمین را از دیگر کشورها متمایزمی سازد. قصدم نه انتقاد و خرده گیری بلکه نگاهی واقع بینانه به ژرفای ناخودآگاهی مردمانی است که در پیشینه تاریخی خویش فراز و نشیبهای بیشماری را تجربه نموده اند و مجموع آن تاثیرات را اینک در رفتارهای روزمره و در کوچه و بازار و درون خانواده های آنها مشاهده می کنیم. از آنجا که نگاه آسیب شناسانه روانکاوانه بر این رفتارها و نمودهای روانی دارم پس به شرح زیر به تحلیل محتویات ناخودآگاهانه آنها از منظر علائم و آسیبها می پردازم:
           الف : از حدود پنجهزار سال پیش که اولین پیشینیان ایرانی حاشیه رود سند و سرزمینهای باران خیز هند را ترک کردند و قدم در فلات ایران گذاشتند در اعماق لایه های ناخودآگاهی خود پیوند با آب و آسمان را که ارمغان رطوبت بیحد و اندازه دیار هند بود را در مسیر خود از سیستان و پارس حفظ نمودند و از پرستش الهه های هندی همچون آناهیتا ( خدای آب و زایندگی) در طی دو هزار سال به اهورا مزدا ( در آسمان ) رسیدند . چنین اعتقاداتی قوم ایرانی را با دگرگونگی اعتقادی مواجه ساخت. از یکسو آنچه را که به اقلیمی دیگر تعلق داشت را به سرزمینی آوردند که با ریشه های آن اعتقادات وهمی تعارض داشت و از دگر سو در سرزمین جدیدشان یعنی پارس با اعتقادات وهمی جدیدی که برخاسته از اقلیمی نوین بود کشانده شدند. در این بازسازی اعتقادی بنا بر نیازهای تازه خود بر لایه های فکری و فرهنگی و اعتقادی و وهمی افزودند تا آنجا که تا دو هزار و پانصد سال پیش به اوج آن رسیدند و به دلیلی نا همگونی و تعارضات حل نشده در بافت و ساختار این جریانات فرهنگی چنان فتور و رخوتی بر سایر جنبه های حیاتی اجتماعی آنها سایه افکند که با حمله اسکند همه چیز را به فرهنگ و قدرت رومیان باختند .
           ب : بعد از تسلط اسکندر و زمامداران سلوکی لایه هایی از فرهنگ مغرب زمین در طی چند صد سال نقشی نازک ولی قدرتمند بر ذهن ایرانیان به جا ماند که بعدها رسوخ آن را در ترکیب با تولیدات نظریه پردازان و فیلسوفان اسلامی می بینیم که چگونه افلاطون و ارسطو را به ستایش و تکریم پرداختند و نظریات آنها را بسط و شرح دادند. نتیجه استیلای رومیان بر ناخودآگاهی جمعی ایرانیان تغییر جهت نگاه از اهورا مزدا به زمین و نمودهای طبیعت بود. هر چند تا حمله اعراب تعارضات به حد انفجار اشباع شده ناشی از لایه های چندگانه قدرتمند و قدیمی در سازمان روانی و ذهنی ایرانیان نظام اجتماعی آنها را چنان در خود تنیده بود که از استحکام آن بناچار غفلت ورزیدند و سعی خود را بر حفظ آئین های گذشتگان و مشغولیت وسواسگونه به افکارمنشعب از این جریانات اعتقادی و فرهنگی متضاد و متعارض معطوف نمودند و در حمله اعراب با اندک هجمه ای به ورطه سقوط کشیده شدند.
           ج : ایرانیان در مقابل اعراب اولین واکنشهای روانشناختی دفاعی خود را در قالبی جمعی به نمایش گذاشتند. نکته جالب این بود که مقاومت چندانی در مقابل این مهاجمان بدوی از خود نشان ندادند. بجز قیامهای پراکنده ای که در بعضی نقاط ایران به صورتی محدود صورت پذیرفت اکثریت سکوت و خاموشی را برگزیدند. ساسانیان در طی صدها سال تلاشی در جهت بازسازی فکری و افزودن جریانات ذهنی بومی مردمان ننمودند و نتیجه آن خلائی شد که با هجوم اعراب به سرعت انباشته و کامل گردید. مردمان تشنه نوگرایی خسته از لایه های جانبدارانه و متعارض و اضطراب زای متراکم ذهنی خود با مهاجمان عرب همراهی نمودند و در طی صدها سال با استفاده از مکانیسم دفاعی روانشناختی واکنش نمایی reaction formation از اعراب گوی سبقت را بودند و با ترکیب مجموعه وهمی و ذهنی و فکری پیشینگان خود با محصولات ساده و فاقد عمق اعراب مهاجم به خلق شگفتی و سازه هایی در حوزه اعتقادی و اندیشه دست یازیدند که باعث تعجب اعراب در طی قرنها گردید. آنها مهاجمان را با زیرکی در درون فرهنگ خود حل میکردند و معجونی جدید از ترکیب و امتزاج عناصر روانی فرهنگی می ساختند که در ظاهر شباهتهایی با فرهنگ و رفتار مهاجمان می داشت اما در عمق با موجودی وهمی ناخودآگاهی جمعی آنها پیوند عمیقتر بیشتری را برقرار می کرد.
           د : انفعال و عدم تحرک ایرانیان در عرصه جهانی و نگاه ناپویای آنها باعث شده است که همیشه طعمه خوبی برای مهاجمان باشند. در ریشه یابی و تحلیل این کندی می توانیم از اصطلاح " درماندگی آموخته شده " در روانشناسی معاصر بهره ببریم. آنها در ژرفای ناخودآگاهی خود آموخته اند در انتظار بارش آسمان و لطف آناهیتا باقی بمانند و یا اینکه " ایشتر " خدای جنگاوری آنها را در مقابل دشمنان محافظت نماید و اهورا مزدا طبیعت را بر آنها رام و مطیع سازد بلکه به سعادت و رفاه دست یابند. اگر اوضاع بر وفق مرادشان نباشد آنقدر منتظر می مانند که دشمنان و مهاجمان در درون آنها حل شوند و تغییر ماهیت دهند ولو به قیمت گذر قرنها زمان باشد. اعراب مهاجم بار سنگینی که در ذهن ایرانیان باعث سکون و درماندگی آنها شده بود را نداشتند. مغولان نیز هرگز قصد کشورگشایی نداشتند اما بی تحرکی وسوسه برانگیز ایرانیان محرکی می شد برای دیگران که نیشتری بر این تن فربه و علیل وارد سازند و زخمی بر پیکره بنشانند.

۱۳۹۰ دی ۳۰, جمعه

تحلیل تکنیک روانی حساسیت زدایی تدریجی در جنگ سوم خلیج فارس

           غرب دارد به رویای ده ساله خود در منطقه خاورمیانه نزدیکتر می شود. آنچه را که بوش پدر آغاز ساخت اوباما نیز تکمیل نموده و محصول آنرا خلف جمهوری خواه وی خواهد چید. قویا" معتقدم تسلط بر ایران و تنگه هرمز برای امریکا و اروپا اهمیت حیاتی دارد. دلایل این ضرورت به شرح زیر می باشد:
الف: پس لرزه های بحران اقتصادی اکنون معاش غرب را به لرزه در آورده است. تحلیلگران به تداوم آن در سالیان بعد اعتقاد راسخی دارند.
ب: روسیه مار زخم خورده ای است که در حال حاضر به ترمیم زخمهای فروپاشی اقتدار خود می پردازد. نگرانی غرب از مداوای این زخمها و برگشت به دوران جنگ سرد است.
ج: چین اصلی ترین منبع نگرانی غرب است. سیطره این اژدهای قدرتمند بر اقتصاد جهانی آنچنان است که هیچ کشوری از دامنه نفوذ آن در امان نیست.
د: بحران انرژی کم کم چهره مخرب خود را عیان می سازد. قلب انرژی جهان یعنی خاورمیانه برگ برنده قدرت حاکم برای منطقه است.
ه: نظامهای دیکتاتوری کهنه خاصیت مقابله ای خود را در برابر عوامل نگران ساز غرب از دست داده اند و بتدریج با نظامهای خود کنترل کننده باید جایگزین شوند تا بعنوان پیاده نظام و سپرهای طبیعی در آینده نقش مهم خود را ایفا نمایند.
           با توجه به این مقدمه شیوه های متنوعی توسط متخصصان جنگ روانی بکار گرفته می شود تا هزینه عملیات به نحو چشمگیری کاهش یابد. جنگ روانی بعنوان بخش غیر قابل انفکاک سیاست مدرن نقش بسزایی در طراحی هر گونه عملیات در سطح جهانی به عهده دارد. یکی از این تکنیکها که به کرات توسط امریکا و اروپا استفاده می شود تکنیک حساسیت زدایی تدریجی است که در روانشناسی بالینی در درمان فوبیا یا ترسی مرضی کاربرد بسیار ثمربخشی دارد. در این شیوه درمانی محرک ترسناک در طی درجات بسیار خفیف تا شدید به ترتیب ارائه می شود تا آمادگی پذیرش آن در وی ایجاد شود. به عبارت دیگر سطح تحمل بیمار بتدیج با تجربه سطوح مختلف از لحاظ ضعف و شدت محرک افزایش یافته و در نهایت نسبت به محرک واقعی در شرایط بیرونی واکنش عادی نشان خواهد داد. شکل مبدل این تکنیک در سیاست به شکل پیچیده ای مورد استفاده قرار می گیرد. عملیات روانی بر اساس این شیوه به ارزیابی مکرر موقعیت قربانی و تحمیل کش و قوسهای مصنوعی با درجات مناسب با موقعیت کشاندن حریف و نگه داشتن وی در موقعیت مورد انتظار که تا وقوع رفتار مورد نظر از سوی قربانی ادامه می یابد. چنین کارکردی در سطح شبکه بزرگی از عوامل امکان پذیر می گردد که در هماهنگی بسیار نزدیک با یکدیگر قرار داشته باشند. در جنگ سوم خلیج فارس این تکنیک در سه سطح در حال انجام است :
سطح اول : ایجاد آمادگی در افکار جهانیان برای پذیرش محرک ناخوشایند حمله به ایران و قبول آن به عنوان یک ضرورت .
سطح دوم : کاستن ضررهای ناشی از شوک حاصله از حمله به ایران و عوارض تضعیف کننده آن در اقتصاد جهانی و کنترل تبعات آن.
سطح سوم : در صورت رو کردن برگ حمله نظامی امکان سازش ایران و تن دادن به خواسته های غرب بسیار بالا می رود که مطلوب غرب نمی باشد. هر گونه سازش و مماشات در قبال غرب از سوی ایران برای کشورهای متحد و ناتو یک فاجعه به حساب می آید. بازی دوگانه مشوق و تنبیه از سوی دول متحد صرفا" برای خرید زمان تا تاثیر کامل تکنیک حساسیت زدایی به شرح گفته شده در بالا می باشد.
           مثال برای تکنیک روانی حساسیت زدایی تدریجی:
بیستم ژانویه : اوباما اعلام کرد سیاست وی در برابر ایران به آشفتگی اقتصادی در این کشور انجامیده است و سارکوزی از فاجعه آمیز بودن حمله به ایران سخن به میان آورده است . تحلیلگران و سیاستمداران ایرانی از کنار هم گذاشتن این دو نقل قول چنین برداشت می کنند که گزینه نظامی از سوی غرب غیر ممکن می باشد. نتیجه آن به شکل کوبیدن بر طبل جنگ و قدرت نمایی بیشتر در برابر ماشین هولناک جنگی آمریکا و متحدانش می گردد که خواسته اصلی اروپا و امریکا برای تدابیر بعدی می باشد.

۱۳۹۰ دی ۲۳, جمعه

روانکاوی ترور

        ترور از دیدگاه روانکاوی تعریفی متمایز دارد : رفتاری است که نابودی دیگری را شرط بقای تروریست می سازد. عملی است که در دو سطح همزمان وهمی و واقعی  به قصد نابود سازی هدف مشخصی بوقوع می پیوندد تا تضمینی باشد بر بقای یک ایده یا فکر یا ساختار. وهمی است از آن لحاظ که چهارچوبهای هیجانی و هسته های برانگیزاننده ناخودآگاهی درآن موثر است و واقعی است  از آن جنبه که برنامه هدفمند  دارد و در راستای ستیابی به نتیجه ای معین عمل می نماید. ترور یکی از دست اندرکاران پروژه اتمی ایران در هفته اخیر فرصتی فراهم آورد تا پدیده ترور را از زاویه روانکاوانه مورد بررسی قرار دهیم. این پدیده در قالب سه بخش تقسیم می گردد. اول آمر اصلی  دوم هدف ترور یا قربانی و سوم عامل یا عاملین اجرا . رفتار هر کدام از این بخشها را در دو قالب وهمی و واقعی می توانیم به شکل زیر مورد تفسیر قرار دهیم :
            رفتار آمر یا آمران در سطح وهمی :
1- قربانی تنشهای وهمی ناخودآگاه در ساختار ذهنی آمر ایجاد ساخته است و با رفتار و اعمال و اقداماتش درجاتی از تشویش و دلهره در وی ایجاد نموده است.
2- آمر قربانی را در سیستم وهمی خود با تعارضات حل نشده ای همراه می بیند که تنها راه خلاصی از این تعارضات وکشمکشها حذف فیزیکی قربانی در نظر می گیرد.
3- قربانی آنچنان تسلطی بر هسته های وهمی آمر دارد که بقای وهمی این هسته های قوی و در عین حال درگیر خطر را در آمر مورد حمله قرارمی دهد که به ناچار در شرایط حذف فیزیکی توسط آمر قرار می گیرد.
4- آمر در استنتاجهای وهمی خویش تنها راه تشفی و تسکین و ارضاء تکانه های خشونت طلبانه خویش را در مواجهه نابودگرانه با قربانی مورد محاسبه قرار می دهد.
          رفتار آمر یا آمران ترور در سطح واقعی :
1- آمر ترجیح می دهد از شیوه حذف فیزیکی قربانی به این دلیل استفاده کند که سهلترین راه دسترسی وی به هدف بعدی می باشد.
2- آمر در راه رسیدن به اهداف خود با ترور قربانی  هزینه کمتری در مقایسه با سایر شیوه ها می پردازد.
3- نابودی قربانی سرعت دستیابی آمر را به اهداف آتی افزایش می دهد.
4- سازمان سوپر ایگو یا اخلاقی آمر تحت تاثیر تکانه های اید یا نهاد دچار ضعف و ناتوانی شده است و بناچار شیوه های برخاسته از اید با هدف ارضاء فوری و سریع و رفتارهای ابتدایی و واپس گرایانه متکی بر نابود گرایی در الویت قرار می گیرد.
          رفتار قربانی در سطح وهمی :
1- قربانی بصورت ارادی یا غیر ارادی در مسیر تعارضات حل نشده آمر قرار می گیرد. اهمیت وی با توجه به موقعیت قرار گیری وی در این مسیر تعیین می گردد و نه خصوصیات فردی وی.
2- شرایط قربانی می تواند  به تحریک هسته های وهمزای قدرتمندی در آمر بیانجامد که رفتار ترور را توسط وی صادر نماید.
3- قربانی به دلیل غفلت وهمی در مسیر تکانه های خشم آلود آمر قرار می گیرد و در نهایت با نابودی خویش با ترور هزینه این غفلت وهمی خویش را می پردازد.
4- قربانی ارضای وهمی خویش را در ادامه تعارض با آمر می پندارد و در مقابل آمر نیز با نابود ساختن وی ارضاء  او را مورد حمله قرار می دهد.
          رفتار قربانی در سطح واقعی :
1- قربانی به دلیل تبعیت از چهارچوبهای تعیین شده ای مورد حمله قرار می گیرد که در تضاد منافع با خواسته های آمر است.
2- قربانی  عضوی از مجموعه ای است که نابودی آن مجموعه یا بخشهایی از آن خواسته آمر محسوب می شود.
3- قربانی خواسته یا ناخواسته با رفتارهای خود به تحکیم  پایه های ساختاری می پردازد که آمر مایل به تضعیف آن است .
          رفتار عامل یا مجری ترور در سطح وهمی :
1- عامل ترور هسته های وهمی متراکمی  را دارا می باشد که  با نابود سازی قربانی به ارضاء دست می یابد.
2- مجری یا عامل تروردر غیاب سوپر ایگوی یا من برتر اخلاقی در سازمان روانی خویش به تکانه های اید یا نهاد گردن می نهد  و با اطاعت از آمر به خشنودی وهمی می رسد.
3- سیستم وهمی عامل یا مجری ترور با ادغام در سازمان وهمی آمر انگیزه های مشترک و پیوسته ای را با وی می یابد که در نهایت رفتار اقدام به ترور ماحصل و نتیجه این همانند سازی وهمی آمر و عامل می گردد.
          رفتار عامل یا مجری در سطح واقعیت :
1- عامل ترور در چهارچوب قراردادی  معین عمل نموده و دستمزد خود را در قبال آن دریافت می نماید.
2- عامل ترور بخشی از چهارچوبی است که با آمر اهداف مشترکی را دنبال می نماید.
3- عامل می تواند  خواسته یا ناخواسته در مسیر تعارضات آمر با قربانی قرار گرفته باشد .
4- شرایط فردی عامل و انگیزه های وی از رفتار ترور قابلیت محاسبه ار لحاظ سود و زیان را دارا می باشد.