۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

آیا اعتقادات وهمی و خرافی بشر ریشه در افکار توهمی و هذیانی بیماران اسکیزوفرن و سایکوتیک باستانی دارد؟

           آنچه در کلینیکم و در بیمارستانهای روانی و کار درمانی با هزاران بیمار سایکوتیک در جلسات رواندرمانی و روانکاوی تجربه کرده ام شواهد انکار ناپذیری از رسوخ  علائم روان نژندیها یا جنون وارانه در متون کلاسیک و باستانی به عنوان اعتقادات مسلم فرقه ای و مذهبی است که توسط عوام و ناآگاهان به عنوان پدیده هایی قابل قبول به حساب می آید. بسیاری از اسکیزوفرنها توهمات خود را به عنوان جن و موجودات فرا زمینی تصور می کنند و هذیانهایشان را ناشی از قدرتی ورای شرایط عادی می پندارند. این سئوالی است که مکرر از خود پرسیده ام که تکلیف کسانی که در گذشته ها به بیماری روانی و بویژه انواع سایکوزها با مشخصه قطع رابطه با واقعیت و تسلط اوهام و هذیانها مبتلا می شدند به کجا می انجامید؟ پیچیدگی بیماریهای روانی به حدی است که حتی در حال حاضر هم با همه پیشرفت علم و دانش تشخیصها با احتمال همراه است و کمتر با قطعیت می توانیم در ماهیت یک بیماری اظهار نظر نماییم.
          هنگامی که متون قدیم را مرور می کنیم به مطالبی بر می خوریم که بدون شک اظهار کننده آنها فردی بیمار و آسیب دیده بوده است و با علم امروز در زمره سایکوتیکها یا جنون مدارها قرار می گیرد اما در زمانه خود به عنوان یه قدیس یا یک مراد و صاحب کرامت پنداشته می شدند و میلیونها مرید و پیرو را به خود جلب می نمودند و حتی قرنها بعد نیز افکار وهم آلود و بیمار گونه اشان مشتری و خریدار فراوان دارد. سبب شناسی  این بیماران روانی باستانی را با توجه به نوشته ها و نقل قولهایی که از آنان شده است را به شرح زیر می توانیم مطرح نماییم :
         1- در بسیاری از اعتقادات دینی و فرقه ای در اقصی نقاط جهان رد پای توهمات سایکوتیک را به خوبی می توانیم مشاهده کنیم . به عنوان نمونه قربانی ساختن فرزند در بعضی کیشهای بدوی واولیه در هند در نزد بتها برای رسیدن به رستگاری نوعی نگاه وهمی تولید شده از این اعتقادات بیمارگونه است. در مسیحیت در آئین عشای ربانی با خوردن تکه ای نان و اندکی شراب ناخودآگاه نوعی همانند سازی سایکوتیک و وهمی با بدن و خون مسیح صورت می پذیرد که در واقعیت خنده دار و غیر قابل قبول است.
          2- در دنیای سایکوتیکها یا بیماران حاد روانی نوعی گریز از واقعیت به شکلی افراطی وجود دارد. آنها تصورات خود را عین واقعیت در نظر گرفته و بر اساس آن رفتارهای خود را شکل و محتوا می بخشند. در بسیاری از فرقه های مذهبی خرافات و پنداشته های وهمی و ذهنی و غیر واقعی به عنوان اصل مسلم و عین واقعیت در نظر گرفته می شوند و رفتارهای پیروان خود را بر آن مبنا معنی و مفهوم می دهند و هر آنچه را که با آن در تضاد و مباینت باشد به عنوان باطل و شر و شیطان یاد می کنند. در جلسات رواندرمانی با بیماران اسکیزوفرنیک هرگونه تلاش درمانگر برای قانع ساختن بیمار از محتوای نادرست و وهمی توهمات وی عبث و بیهوده است و با مقاومت سرسختانه او روبرو می گردد.
          3- با توجه به اینکه ساختار توهمات و هذیانها ریشه در بخشهای زیری کرتکس مغزی دارد عنصر غالب در آنها هیجان و نگاه احساسات است و نه واقعیت که از کرتکس  و سطوح بالایی مغز سرچشمه می گیرد. شما هیچگاه نمی توانید یک بومی افریقایی را حتی با هزاران دلیل و استدلال ازتوتم پرستی و نگاه ساده لوحانه اش به زندگی و اعتقادات بی پایه و اساسش منصرف سازید چرا که او دنیا را مثل شما با کرتکس خود که استدلال و عقل و منطق است نظاره نمی کند. حذف خرافات و اعتقادات بی پایه  و اساس به دلیل ساختار هیجانی و غیر واقع بینانه اشان از زندگی بشر امروزی امکان پذیر نمی باشد مگر اینکه از کودکی به همگان استفاده از کرتکس ونه  سطوح زیرین آن که انفاقا" بین انسان و سایر حیوانات مشترک است آموزش داده شود. به عبارت دیگر نوعی نگاه متکی به شعور و استدلال و پرهیز از وهم زدگی از همان اوان کودکی ترویج  گردد تا در آینده انسانهای وهمی و بیمار و پیرو افکار و اعتقادات عجیب و غریب تکثیر نگردد.
          4- انسانهای اولیه قادر به بازشناسی و ادراک صحیح خطاهای ادراکی خود در موقعیتهای گوناگون زندگی نبودند. آنها بر پایه ناآگاهی و فقدان دانش کافی به تولید دلایل وهمی و ذهنی و آشفته ای می پرداختند که با تکرار آن دلایل نوعی پذیرش جزمی و قطعی در ذهن خود یافتند که به مرور با آغشته شدن آن جزمیات به عناصر هیجانی نوعی جنبه تقدس و فرازمینی نیز بدان اضافه گردید. چنین روندی در نهایت به انسجام ساختارهای وهمی در کنار یکدیگر به عنوان اعتقادات گوناگون باعث ایجاد نظامی سازمان یافته از اندیشه های وهمی و ذهنی گردید که هیچگونه استدلالی را تاب نمی آورند اما سرشار از جنبه های هیجانی و احساسی و عاطفی بودند. چنین پروسه ای را ما در فرآیند تکوین و تکمیل علائم هذیانی و توهمی در بیماران اسکیزوفرنیک و حتی رفتارهای غیر قابل کنترل بیماران دوقطبی نیز به خوبی مشاهده می کنیم.