۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

روانکاوی سید محمد خاتمی : یادی از گذشته

   روانکاوی سید محمد خاتمی:
تحلیلی بر هشت سال دوران ریاست جمهوری خاتمی

دکتر محمد رضا ابراهیمی
رواندرمان - روانکاو


     (   مقدمه : این مقاله را سیزده سال پیش نوشتم . تحلیلی روانکاوانه از شخصیت خاتمی است. اقرار می کنم هنوز اوایل تجربه اندوزی ام در روانکاوی شخصیت های سیاسی بود و قصور زیادی داشتم. اما اوضاع ملتهب سیاسی آن روزها و پایان دوره تسلط اصلاح طلبان بر قدرت نیاز به تحلیلهای صحیح را دو چندان می نمود. زبان تند این نوشته نمایانگر اضطرابی گسترده بود که بر فضای سیاسی  آن دوران سایه  افکنده بود . به صداقت و پاکی  و نگاه مترقی و نو اندیشانه و پیشروانه خاتمی اذعان دارم اما اشتباهات عمده وی نیز قابل اغماض نبودند. بخش عمده ای از این فرصت سوزیها را باید در سازمان شخصیتی  و روانی او جستجو کنیم. خاتمی با ویرایش روانی می توانست آن چیزی نمی بود که بود.)     

            تحلیل شخصیت افراد از طریق گفته ها و نوشته ها و رفتارهای آنان از فنونی است که در عالم روانشناسی سیاسی و ا جتماعی کاربرد بسیار یافته است . با استفاده از این روشها ضمیر ناخودآگاه فرد مورد اکتشاف و بررسی قرار گرفته و در اعماق آن به جستجوی رازها و اسرار های نهفته در پس کلمات و رفتارها پرداخته می شود . شحصیت محمد خاتمی دارای رمز و رازهایی است که صرفا" از طریق تحلیل روانی می توان به باز گشایی آن پرداخت. رفتارهای نامبرده در طول چند ساله اخیر سرشار از پیچیدگیها و تناقضاتی است که همواره مورد تعابیر نادرست قرار می گرفته است . سیستم و ساختار روانشناختی وی به گونه ای تنظیم و سازگاری یافته است که ففقط در قالب تفاسیر روانکاوانه قابل درک و فهم است . بر اساس سخنرانیها و نوشته ها و اطلاعات بدست آمده از دوران گذشته وی و همچنین بررسی شرایط خانوادگی و تجربیات دوران کودکی و نوجوانی ایشان و همچنین وارسی کامل رفتارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و واکنشهای رفتاری به بحرانهای متعدد دوران ریاست جمهوری وی در چند ساله اخیر به تحلیل روانشناختی با رویکرد روانکاوانه پرداخته ایم که نتایج در خور توجهی نیز بدست آورده ایم که به اجمال در پنج محور تشخیصی نمایان گردیده است.لازم به ذکر است که عمده توجه و تمرکز در این فعالیت پزوهشی بر علائم بیمارگونه و آسیب زا و همچنین مواد و موضوعات تشکیل دهنده ساختار روانی و ذهنی فرد مورد تحقیق می باشد.
       1- تردید های وسواسگونه و مزاحم : با مرور و مطالعه اظهارات نامبرده در مناسبتهای مختلف جملات و کلمات با بار وسواسی و با مضامین تکراری و یکنواخت و بدون تغییر همراه با مضامین دو پهلو و دوگانه بسیار مشاهده می شود. علاوه بر آن تاکیدات لفظی همراه با حرکات بدنی و بویژه سر و دست بر وجود ساختار وسواسی از لحاظ تشخیصی در سیستم روانی و ذهنی ایشان حکایت دارد . چنین رفتارها و اظهاراتی نشان دهنده تثبیت تکانه های اضطراب آور و اضطراب زا در عمق لایه های ناخودآگاهی و نیمه آگاهی وی است که از لحاظ آسیب شناسی ریشه در فضای رشد اولیه و تعاملات دوران کودکی دارد. رفتارهای وسواسگونه وی که به غلط بعنوان استراتژی وی پنداشته شده است در میان تصمیم گیریهای دو پهلو و نامطمئن و متزلزل و ناثابت ایشان به کرات دیده میشود. کافی است بخاطر آورید که تردید در ادامه پیگیری پرونده بی سرانجام قتلهای زنجیره ای و ناتوانی در واکنش به سرکوب دگر اندیشان و بازداشت نزدیکترین یاران وی توسط جریان رقیب و رفتار های دو گانه وی در رابطه با بحران رد صلاحیت ها و مغازلات وسواسگونه و تکراری با حریفان چگونه چهره ای فاقد قدرت و توانایی از وی ساخت.
      2 – درون مداری افراطی همراه با اوهام خودبزرگ بینی: به این نکته باید توجه نمود که در قرن بیست ویکم باید بر اساس نظریه های صدها سال قبل که اکنون کاربردی در عرصه اجتماع وسیاست ندارد با ملغمه چندگانه و نامتشابه و اجزای نامتناسب و بسیار ابتدائی شعار اصلاحات همه جانبه را سر داد و با مشت به جنگ سر نیزه های بران جریان زخم خورده مقابل رفت. لجاجت وسواسگونه همراه با بینش اندک و همانندسازی با تاریخ سازان جهانی این سید را واداشت که عجولانه سخن از تحولات اساسی و همه جانبه بر زبان آورد غافل از اینکه حریف با پوزخندی استهزا آلود بی معطلی به کار خود مشغول است و ارابه های مقابله آنان  لحظه ای از حرکت باز نمی ایستاد. آرزوهای وهمی در پس چنین ادعاهایی پنهان است . این تمایلات و خواستها ریشه در ساختار ذهنی و روانی افراد دارد و در دوران کودکی و در فضای روابط درون خانوادگی و با فرآیندی کاملا" ناخودآگاهانه شکل می یابند. ساختار دو گانه فضای مذهبی و نیمه روشنفکرانه دوران گذشته خاتمی ساختاری وهمی را در وی پایه گذاری نموده که با مشخصه درون مداری افراطی ترکیب شده است. سیاست مرد عمل می حواهد و نه مردی که در پس تئوری پردازی خویشتن را از بار اضطرابی سرچشمه گرفته از چهارچوب وهمی و انفعالی ساختاری ناخودآگاه پنهان ساخته است. او مردی است که بسان شهابی ثاقب آنچه را که داشت به یکباره به درون دایره ریخت و به سرعت ناپدید گردید بدون اینکه نشانی از خود به جا گذارد. وی اصلاحات را در قالب کلمات جستجو می کرد و تصور می نمود که الفاظ می تواند وی را به سر منزل مقصود رهنمون سازد در حالیکه غافل از این بود که اصلاحات به بستری گسترده همراه با آمادگیهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی نیاز دارد و نه به قهرمانی که دن کیشوت وارانه یک گام به پیش نهد و دو گام به پس. وی این نکته را منکر بود که خود پرورش یافته چنین سیستمی است و اشتراکات فراوان با آن دارد و هر گونه اصلاحی را باید از درون خود شروع نماید آن هم بدون همراهی نگون بختانی که وی را کعبه آمال و آرزوهای خود پنداشته بودند و سراب را به غلط آب تصور نمودند و جان و هستی بر سر آن فدا کردند.
      3 - دلهره واضطراب از مواجهه با موقعیتهای جدید : هر موقعیت جدید جناب ریاست جمهور را به هراس می انداخت تا جاییکه در انتصابات کشوری حداقل خطر را در نظر می گرفت و از چهره هایی استفاده می نمود که فاقد هر گونه شباهتهای نظری و تئوریک بودند و کارایی آنان چندان درخشان و در حد پست آنان نبود. گرایشات خویشاوندسالارانه و تقدم عواطف در انتصابات و آزاد گذاری مطلق مرئوسان و رها سازی آنان به هنگام بحران مکرر اتفاق می افتاد بدون اینکه اقدام خاصی در جهت تغییر وضع موجود به عمل آورد. چنین کنشهایی نشان از دلهره و اضطراب زاید به هنگام تصمیم گیری است و واکنشهای انفعالی محض وی با توجه به ساختار وسواسگونه ذهنی قابل توجیه و تفسیر می باشد.
       4 – تفسیر ساده حوادث بیرونی و کاربرد مکرر مکانیسم دفاعی منطقی سازی : در سخنرانیها و بویژه هنگا میکه مخاطب وی مردمان عادی بودند نگاه سطحی و ابتدائی به مسائل داشت و در اوج تحلیل رخدادها و بحرانها گریز به عواطف و واپس روی هیجانی در وی مشهود بود. گریه او را بارها مردم شاهد بودند و اظهار عجز از ایجاد تغییر در اوضاع را از همان ابتدا نشان می داد و چنان رفتار می نمود که انگار وی فردی عادی در این مملکت است و دیگران باید نقش رئیس جمهور را ایفا نمایند. لوایح دو گانه صرفا" برای وقت کشی و گریز از فشارهای جریاناتی بود که به جای وی در حال له شدن بودند. لاس زدن با مراکز و مراجع قدرت بالاتر را با ژستی سیاستمدارانه نشان می داد و ساده لوحان آن را به حساب سیاست وی می گذاشتند در حالیکه فقط کاهش اضطراب از ورود به عرصه قدرت و میل به خودنمایی و حفظ استمرار وضع موجود باعث آن می گردید. بکارگیری مکانیسم دفاعی منطقی سازی که در اصل برای حفظ خود در برابر استرس و دلهره و تکانه های برخاسته از تردیدهای وسواسگونه درونی مورد استفاده قرار می گرفتند در جملات وی در سخنرانیهای گوناگون تکرار میگردید. لازم به توضیح این نکته است که این مکانیسم برای کاهش اضطراب و تشویش درونی و به صورت قالب بندی کلمات و جملات و رفتارها در ساختاری منطقی و پر طمطراق و با آب و لعاب فراوان است . کل نظریه مردمسالاری و الفاظی نظیر تساهل و تسامح و ادبیات اصلاح طلبی در حقیقت مکانیسمی بودند که کاربران آن را در مقابل بی هویتی و دلهره درونی آن حفظ می نمودند چرا که دیدیم کسانی به اصلاح طلبی روی آوردند که در سابقه آنان زمینه بارزی از حرکتهای پیشروانه مشاهده نمی شد و خود از عوامل تثبیت سیستم اقتدارگرایی بودند.
      5 - ناتوانی در ابراز خویشتن و استفاده از مکانیسم واکنش سازی : در ادبیات روانشناسی هر چه سخن فرد بار هیجانی و عاطفی بیشتر ی داشته باشد و گنده گویی و گزافه گویی را شامل شود به علامت نزدن سنگ بزرگ تفسیر می گردد. چنین اتفاقی را واکنش سازی گویند. ساختار تئوری اصلاحات بسیار سست و متزلزل بود و قواره رئیس جمهور با آن همخوانی نداشت . اکنون که سید به آخر خط رسیده است در می یابد که کل جریانی که با هیاهو و جنجالهای خسته کننده با نام اصلاح طلبی بدان دامن زده بود پندار های ذهنی کف آلودی بودند که دمی در کنار ساحل نمایان شده و سپس جریان آب آنها را محو نمود. (31/1/1383)

۱۳۹۰ شهریور ۱۸, جمعه

روانکاوی فتیشیزم : خاستگاه وهمی مادرانه

          رفتارهای یادگار پرستانه صرفا" محدود به مفاهیم جنسی نمی گردد. در هنر و دین و ادبیات و سایر نمودهای فرهنگی رد پاهای آشکاری از یادگار خواهی و یادگار پرستی را می توانیم مشاهده کنیم. خالصترین شکل فتیشیزم را در جایگاه هنری آن در اشعار حافظ  پیدا می کنیم. فتیشهای حافظ از تنوع گسترده ای برخوردار بوده است .نمونه هایی از آنها را در اینجا ارائه می نمایم :
فتیش مو : ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها - تاب آن زلف پریشان تو بیتابی نیست
فتیش خال : به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
فتیش مژه : خاکروب درمیخانه کنم مژگان را
فتیش چشم : فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
فتیش رخ : جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
فتیش ابرو : دل زما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست - جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست
فتیش پا : بار دل مجنون و خم طره لیلی  رخساره محمود و کف پای ایاز است
فتیش لب : چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
فتیش بو : هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشام است
          آیا می توانیم فتیشیزم را در حافظ به فتیش چهره و اجزای آن منحصر کنیم . قبلا" هم گفته ام فتیشیزم واپس روی به دوران کودکی و با رابطه وهمی کودک - مادر مرتبط است . ارتباط چهره مادر و اتفاقی که از آن خبر نداریم باعث شده است حافظ ناخودآگاهانه به تکرار بیشمار آن تجربه سالیان اولیه اش در قالب اشعار در تمامی عمرش بپردازد. آیا چهره مادر در تمامی ابیات غزلهای او در حال بازسازی و چرخش است ؟آیا درگیری مستمر وهمی و ناخودآگاه حافظ با رویدادهایی تثبیت شونده در سازمان روانی وی و همچنین هوش سرشار وی از او شاعری بلند آوازه و جهانی ساخته است ؟
          در اینجا نمونه ای از شرح حال  یک فرد فتیشیستیک یا یادگار پرست را می خوانیم که با تمایلات بردگی آغشته همراه شده است :

          " سلام اقاي دكتر من امير 27 ساله و ساكن تهران هستم من از كودكي از پا بخصوص از پاهاي خانمها و جوراب نازك خوشم مي امد و از دوراني كودكي يعني از وقتي كه يادم مياد خود ارضائي مي كردم ولي ان موقع از بدن من مني خارج نمي شد و من اين كار رو با دراز كشيدن روي زمين و ماليدن التم به زمين يعني بين بدنم و زمين لذت مي بردم و ارضا مي شدم البته از همون اغاز من از فلك و تحقير خوشم مي امد لازم به ذكر كه من جوراب رو نصفه پا مي كردم و ان سرش را اتش ميزدم كه مثلا خودم رو تنبيه كنم و هزاران فكر ديگه كه من فكر مي كنم كه به صورت مادرزادي در من از اول بچگيم بوده لازم به ذكره كه من در خانواده اي تحصيل كرده و با فرهنگ و متدين و متوسط به بالا تربيت شدم و به لحاظ دورن كودكي بسيار دوري خوب و به ياد ماندني داشم و هيچ نقطه تاريكي در كودكي من نيست و من اين حس رو كاملا خدادادي ميدانم و هيچ ريشه زميني براي اون در خودم پيدا نكردم.در دوران راهنمايي دوستي داشتم خوش سيما بود و من با ايشان همسايه بوديم و من به بردگي براي ايشان مايل بودم و در ذهنم با ايشان رابط ارباب بردگي داشتم و ارزو داشتم كه پاهاي ايشان را بليسم و ايشان هم كه طبق روال عادي زنگي جنسيش مايل به رابط جنسي معمول جامعه بود و من در فانتزي هايم كم كم پذيرفتم كه به ايشان سرويس بدهم منتها اينها همه در خيال من بود و به سرعت پيش ميرفت و من از  يك پا ليس  و فلك دوست ساده داشتم به سرعت پيش مي رفتم  اين سير ادامه پيدا كرد با ادم هاي مختلف اعم ازمونث و مذكر كه البته مونث اش خيلي بيشتر بود من لذت ميبردم  تا من با اينترنت اشنا شدم و فهميدم كه من تنها نيستم و اين مشكل من تنها نيست البته اول اشنايي من با سايتهاي خارجي بود كه با سرچ كلمه ليسيدن پاي خانمها البته به زبان انگليسي شروع شد و با كلمه پرستش پا در سايتها فارسي شروع شد و من رو به اوج رساند و فانتزيهاي من رو شكل جديد داد و من رو با اداب بردگي اشنا كرد و كم كم با كم رنگ شدن سايتهاي داخلي به سايتهاي خارجي روي اوردم انها كيفيت بهتري داشتند و من رو به بندگي محض سوق ميدادندكه البته من رو به بن بست كشاندند چون از ارضا شدن به اين سبك لذت نمي بردم و شروع كردم به ارتباط بر قرار كردن با افرادي كه مايل به اين كارند كه متاسفا همه افراد موجود پسرند من پس از كلي رايزني تحت عنوان فلك دوست در پارك با پسري هم سن خودم صحبت كردم و البته نتيجه در بر نداشت چون طرف مقابل ديگر مايل نبود و بعدا من با كسي اشنا شدم كه اون حس مقابل من رو داشت يعني مستر بود ما با هم صحبت كرديم ايشان مايل بودنند كه من رو فلك كنند و بعد هم اسپنك و بعد از ان به من تجاوز كنند و در اخر وظيفه هر بنده اي ليسيدن پاهاي ارباب خودشه منتها به دليل اينكه من بخاطر مسائل مذهبي مايل به تمكين نشدم و ايشان هم پذيرفت و نداشتن جا نزديك و مهمتر از همه مسائل مذهبي من از اين كار منصرف شدم من تا به حال چند بار خودم رو تحريم كردم مثلا من به مدت يك ماه خودم رو ارضا نكردم و جلوگيري كردم كه البته با حالتهايي كه از خواب پا ميشدم و يا تحريك هاي اني نتوانستم به اين تحريم جنسي ادامه بدم  و چند بار هم خودم رو منع كردم از ديدن سايت هاي مربوط به اين حالتها ميشه منتها اخرش منجر شد به پوچي چون تمام فانتزيهايم بي مزه شد و مثل ادمي كه ديگه نمي تواند خودش فانتزي خلق كنه محتاج فيلم و تصاوير اينترنتي شدم كه البته سير اين حالت شش ماه بوده.من وقتي خودم رو از لذت ارضا شدن محروم مي كنم به حركتهاي عملي دست ميزنم مثلا خودم رو فلك ميكنم و يا با شمع بدنم رو داغ ميكنم و يا از بيضه هام وزنه اويزان مي كنم و هر روز تلاش ميكنم كه وسايل مورد نظر كا رو رو محيا بكنم و به محض ارضا اين كار ها رو كنار مي گذارم و به نظر خودم من بايد به صورت متداول خودم رو ارضا كنم .من مدتي كمي ميل جنسيم از خانمها به رو اقايان داره شيفت ميشه و من فكر مي كنم به خاطر محال بودن داشتن ميسترس در ايرانه و من از اين حس ناراحتم و تقريبا در فانتزي هايم  سهم اقايان داره بيشتر خانم ها ميشه.البته وقتي كه من خودم رو از ارضا شدن منع ميكنم شديدا افسرده ميشم و حس ياس در من ايجاد ميشه.ببخشيد سرتون رو درد اوردم لطفا من رو راهنمايي كنيد در ضمن من چند سئوال داشتم 1 خدا هيچ چيز رو بي دليل خلق نميكنه دليل خلق اين حس متفاوت با ديگران در من چيه و ايا من خلق شدم كه بندگي بنده اي ديگر از خدا رو بكنم تا او پيشرفت كنه2 خداوند براي همه را حلال ارضاي جنسيشون رو گذاشته راه حلال ارضا شدن امثال ما چيه3 بر فرض محال اگر همسر با روحيات ميسترسي و يا حتي بردكي پيدا بشه شما مصلحت ميدانيد به ازدواج 4 ايا ديدن سايت هاي اينترنتي رو براي سلامت روحي امثال ما صلاح مي دانيد5 ايا مي دانيد كه من با اين شرايط جنسي از سربازي معاف مي شم يا نه و تا به حال شما موردي در مورد معافيت داشتيد 6 ايا اين حسها درمان داره و يا فقط تسكين و كم رنگ شدن رو احيا ميكنه و در صورت درمان من هم مثل بقيه به لحاظ جنسي ارضا ميشم و يا بي خاصيت ميشم و اين قرص هايي كه معمولا توصيه ميشن در بدن چه كاري ميكنند7 و هر انچه كه فكر مي كنيد به نفع منه لطفا بگوييد 6 لطفا تلفن و ادرس مطبتون رو برام بفرستيد راستي شما اولين دكتري هستيد كه من براش نامه نوشتم. من براي اولين بار توانستم به غير از ترك خود ارضايي به مدت تقريبا بيست روز فكر اين كار رو هم ترك كنم و اين در زندگي من براي اولين بار بود و من فكر ميكنم كه اين لطف خداست و از بركات ماه رمضانه. ممنون از اينكه اين امكان رو ايجاد كرديد كه من هم بتوانم مشكلاتم رو به شما بگويم با ارزوي موفقيت براي شما و تمام همكارانتان  "


۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

تجربه مرگ

          سابقه افسردگی شدید داشت.به قول خودش همیشه سایه مرگ را با خودش همراه دیده بود. گفت شاید دوباره خودش را بکشد. گفتم دوباره ؟  با سردی خندید . با صدای ملایمی گفت:" فکرش را همیشه دارم اما آخرین بار تجربه عجیبی از مردن داشتم. " منظورت از تجربه عجیب چیست ؟ وانمود کردم مشتاق شنیدنم !. دستهایش را با آرامش به روی هم کشید . معنایش تردید بود. سرم را تکان دادم یعنی منتظرم  ! احساس کردم چیزی در درونش از گفتن منعش می کند. باز لبهایش را به زور از هم باز کرد : " تا بحال برای هیچ کس تعریفش نکرده ام ." حدسم درست بود . نگاه مستقیمم را از او دزدیدم. او هم در پاسخ چشمهایش را به گوشه اتاق دوخت. نفس عمیقی کشید. تکانی به شانه هایش داد. چشمهای خسته اش را لختی بست. با باز کردن چشمهایش صدایش را هم شنیدم. " آخرین بار بعد از یک هفته برنامه ریزی و با خلوتی خانه رفتم انباری. طناب را بستم به قلابی که به آهن سقف جوش داده شده بود. روی صندلی که رفتم یادم است دستهایم می لرزید. می دانستم تا چند ساعت دیگر کسی گذارش به این اتاق نمی افتد. سردی طناب را روی گردنم حس کردم.تند تند گره زدم . نمی خواستم پشیمان شوم یا ترس مانعم شود. هر چند اشتیاقم به مرگ بالاتر از هرنیرویی بود. با لگدی صندلی را به گوشه ای پرت کردم. انگار پرت شدم درون یک چاه . زمین زیر پایم خالی شد. همه جا سیاه شد. فقط برای یک لحظه دور گردنم طناب را حس کردم. زمان برایم متوقف شد. مثل ریختن آب گرم روی بدن یخ زده ! تمام بدنم شروع به انقباض کرد. تکانهای شدیدی را حس می کردم در تمام سلولهایم. احساس معلق بودن در فضا را داشتم. بی وزنی کامل . با هر تکانی در بدنم موجی از لذت بیحد را احساس می کردم. لذتی که برای اولین بار بود به سراغم می آمد. تکانها مثل تکان خوردن شاخه یک درخت بود بر اثر طوفان. جهت خاصی نداشت. احساس رهایی داشتم. بعد از هر تکان منتظر بعدی بودم. لذت تکان بعدی صد برابر قبلی بود. می خواستم در همین حالت برای ابد باقی بمانم. نمی توانستم فکر کنم.یعنی اینکه فکری نداشتم جز مردن!!. در دل تاریکی و معلق بودن و رهایی از همه چیز حتی بدن و تکانهایی که امواج لذت را در تمام تنم می گستراند داشتم مرگ را تجربه می کردم.
          " چشم که باز کردم خودم را روی تختی با ملحفه های سفید دیدم. دستم بی اختیار به سمت گردنم رفت. گلویم را با دو دستم گرفتم. می خواستم خودم را خفه کنم. با فریادم چند نفری ریختند تو اتاق. تمام عضلاتم درد می کرد. پاهایم را نمی توانستم تکان بدهم. به آنها فحش می دادم. از آنها و همه آدمها نفرت داشتم. اینها لذت مرا ناقص کرده بودند. می خواستم برگردم به همان حال قبلی ام . مثل اینکه استخوانهایم را در هاون کوبیده بودند. فقط خیسی اشکهایم را بر روی گونه هایم متوجه شدم . "
         لبهایش می لرزید و دیدم که چند قطره اشک بر روی گونه هایش دارد می لغزد به پایین. چشمهایش بسته بود. در چهره اومی توانستم نفرت از زنده ماندن را ببینم و اشتیاقش را به مرگ.