چشمان نجات یافتگان از خودکشی برق عجیبی دارد. نگاه تمامی آدمها از زبانشان گویاتر است اما اینها با چشمانشان سخن می گویند ولی به زبانی که مفهومش را فقط خودشان درک می کنند. سرشار از راز و رمز و پیچیدگی. به اقتضای شغلم بسیار از این نجات داده شدگان از مرگی خودخواسته را دیده ام و به صحبتهایشان گوش داده ام اما هنوز کلام دیدگانشان را ترجمان نتوانم. عمق نهفته درخیرگی چشمانشان بسیار خیره کننده است. به زبان عادی اگر به توصیفشان بپردازم نگاهشان عاقل اندر سفیه است. انگار از منظری بالاتر به همه چیز می نگرند. تجربه اشان از همگامی با مرگ شاید تجربه ای عجیب از زندگی را برایشان جلوه گر می سازد که در طول عمرشان هیچگاه بدان دست نیافته بودند. بر خلاف تصور دیگران کوچکترین اثری از خشمی هولناک که مسبب اشتیاقشان به مردن بود دیگر در مردمکهایشان باقی نمی ماند. تنها بازمانده تصمیم دهشتناکشان به نابودی سکوتی است که لحظه به لحظه در جلسه درمان از چشمانشان می تراود. سکوتی که مالامال از ناگفتنی های شنیدنی است. بیشترشان از کرده اشان پشیمان نیستند اما ولعشان به زنده بودن تقریبا" مساوی است با حرصشان به مردن !! تجربه ام بعد از سالیان متمادی کار رواندرمانی اقدام به خودکشی را تسهیل کننده ادامه درمان نشان می دهد. شاید نزدیک شدن به مرگ خود تجربه تغییری است که تمایل به بهبودی که بخشی از تغییر است را فزونی می بخشد ! .