۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

عاشقی کلک طبیعت است

طبیعت در همه چیزش خسیس و صرفه جو است الا یک چیز ! بقای نسل
دست و دلبازی در ادامه بقا را می توان در میلیونها گرده یک گل تا میلیونها اسپرم در یک رابطه جنسی و هزاران میوه یک درخت تا هزاران تخم یک ماهی به خوبی دید به این امید که یکی از آنها گونه ای مشابه را تولید کند.
اما در انسان عامل دیگری هم به این موارد اضافه شده است : فرآیند عاشقی !
عاشقی را می توان به تغییرات مغزی نسبت داد که به دلیل ایجاد شرایط خاصی در یک یا دو فرد باعث برقراری نوعی اتصال و ارتباط قدرتمندی می گردد که رهایی و جدایی از آن کار سخت و دشواری است. طبیعت دو فرد را چنان به هم جوش می دهد که رهایی از آن گاه غیر ممکن به نظر می آید. یافته های جدید بر شباهت بسیار زیاد مغز معتادان به مواد مخدر به تصاویر مغزی عاشقان تاکید دارند.
بی دلیل نیست که در اشعار شاعران بر همراهی جنون و عشق و دیوانگی عاشقان و سرگشتگی و حیرانی و درماندگی و بیچارگی آنها فراوان سروده می بینیم. عاشقی نوعی اعتیاد است که دو فرد را به سوی یکدیگر می کشاند بلکه ماندگاری نوع بشر حفظ گردد هر چند در حیوانات مکانیسمی صد در صد ارگانیک دارد و بر ترشح هرمونها و کارکردهای بخشهایی از مغز مرتبط است اما در انسان از این دایره خارج شده و در سطح کرتکس با عملکردهای شناختی گره خورده و به معجونی عجیب به نام  رفتارهای عاشقانه تبدیل شده است.
در طول سالها کار بالینی در کلینیکم بسیار موارد  از این قبیل دیده ام . عاشقانی از هر دوجنس که چون کودکان در فراق معشوق اشک می ریختند و ضجه می زدند و با تصویر او در خیال عشقبازی می کردند.
یادم می آید مقاله ای نوشته بودم در با عنوان " روانکاوی حافظ " ! . در جمعی از ادیبان و اساتید و پیران مدعی عرفان در دانشگاهی خواندم. بیچارگان حتی نتوانستند خشم خود را پنهان کنند. هنوز صدای فریادهایشان در گوشم طنین انداز است. در ذهن آنها حافظ به آسمانها وصل بود و من او را به زمین آورده بودم . هر چه برایشان توضیح دادم این نه توهین است به مقام حافظ به خرجشان نرفت.
در ناخودآگاهی ایرانیان نوعی مقدس سازی در همه زمینه ها به چشم می خورد. نوعی تفکر جادویی که در آن قدرت تقدیس می شود و در آن ماهیت قدرت را در آسمانها جستجو می کنند. سکس و نیروی جنسی نیز با استفاده از مکانیسم دفاعی تصعید تغییر شکل داده و به آسمان برده شده و شکلی تحریف شده به خود می گیرد و دوباره به زمین آورده شده و مورد ستایش قرار می گیرد. چنین رویکردی به روابط جنسی بین زن و مرد نوعی تابو را شکل داده است که تخطی از آن به بدترین وجهی عقوبت داده می شود. شاید بتوان فراوانی آسیبهای جنسی در  ایران را به این نگاه خلاف قاعده طبیعت در فرهنگ ایران زمین مرتبط دانست.