۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

آمنه

            آمنه دختری که ناجوانمردانه به دست بیماری عاشق نما با اسید زیبایی و بینایی اش را از دست داده بود در اقدامی عجیب و نادر جانی سنگدل را بخشید و چشمهای او را به او بخشید. دخترک شاید برای همه عمر دیگر شانسی برای یک زندگی عادی نداشته باشد اما بزرگواریش می تواند زمینه ای باشد برای ترویج روحیه بخشش که مدتهاست به فراموشی سپرده شده است در این سرزمین. تصاویر دهشتناک اعدامیان و فیلمهای صحنه های تکان دهنده مرگ به وفور اینترنت و روزنامه ها و مجلات و در عرصه خیابانها بی گمان ذهن همگان را می خراشد و خشونت را تا فجیع ترین وجه آن می پراکند و حداقل  آسیب آن افسردگی است و حداکثر آن قبح زدایی از پلیدی کشتن است ولو به حق !!. به یاد دارم پسرک  خردسالی در دهی کوهستانی  با پرتاب سنگ پیری نود ساله بددهن و هرزه گو را به قتل رسانده بود. سالها در زندان ماند تا به هجده سالگی رسید . خانواده دردمند او که فقر همزادشان بود به هر وسیله ای متوسل شدند برای رضایت از خانواده مقتول. فرزندان مقتول به شهادت بسیاری از مردم آن روستا پیرمرد را قبل از مرگ رها ساخته بودند به امان خدا  و حتی از لقمه نانی دریغ داشتند برای وی. به درخواست خانواده بینوای قاتل با همه آنها ملاقات کردم تا شاید رضایتشان جلب کنم اما خشم بیموردشان و واکنش هیستریک و اغراق آمیزشان حتی مرغ پخته را  هم به خنده وا می داشت. آن پیر فرتوت و درمانده  را به عرش رسانده بودند و از کراماتش می می گفتند و مثل ابر بهار اشک می ریختند. الغرض چون پولی برای دیه در میان نبود بر کشتن پسرک متفق شدند و بر دار مجازات او را آویختند . پسرک نحیف در زندان به نوجوانی رعنا مبدل شده بود آنگونه که پاهای وی از تابوت به هنگام تحویل نعش به خانواده بیرون مانده بود.داستان فداکاری آمنه باید در کتابهای درسی ایرانی به عنوان الگوی گذشت و بخشش به ایرانیان معرفی شود شاید اندکی از خشونت مواج و رو به تزاید این سرزمین کاسته شود.