۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

تناسخ یا توهم ؟

دخترک بیست ساله است با چشمان و پوستی روشن . چهره اش کوچکترین شباهتی به ایرانیان ندارد. بیشتر به اهالی روسیه یا شمال اروپا می ماند . بینی کوچک با چشمانی میشی و موهایی به رنگ طلایی تیره . پدر و مادر نیز همانندی با وی ندارند. حتی یک وجه اشتراک بدنی بین او و والدینش نیافتم !! هر دو سبزه و قیافه ای کاملا" ایرانی !!
میگوید : " تصویر پسری را همیشه در ذهنم می بینم که مال قرن نوزدهم است .قیافه اش مثل انگلیسی ها است. این تصویر از کودکی و از وقتی که یادم می آید در ذهن من است. احساس می کنم روحش در من حلول کرده است. انگار یکی از اجداد من از آنجا بوده است. او فردی است که در قرن نوزدهم در انگلیس زندگی می کرده و در وجود من دوباره زنده شده است. صدایش خیلی آرام است. با او احساس راحتی و آرامش دارم. او هیچکس را جز من در زندگی دوست ندارد. مطمئن هستم چنین فردی با چنین مشخصاتی بالاخره پیدا می شود. او به سراغ من خواهد آمد و مرا با خودش خواهد برد.صورتش خیلی استخوانی است.مرموزی انگلیسی ها را دارد."
دخترک از وسواس فکری شدید و حالات اضطرابی و مشکلات ارتباطی با اطرافیانش رنج می برد.در خانواده ای پر مشکل رشد یافته است . روابط عاطفی اعضای خانواده با یکدیگر بشدت مختل بوده و پدر و مادر سالها از هم جدا شده بودند.
آیا نیاز شدید وی به محبت باعث تشکیل چنین نظام وهمی در وی شده است؟
آیا تفاوتش با والدین از نظر ظاهری چنین ساختار هذیانی و وهمی را در او ایجاد نموده است ؟
آیا اعتقادش به تناسخ و حلول روح دیگری در وی برآمده از آشفتگیهای درون خانوادگی و تجربیات تلخ گذشته وی است ؟
اینها سئوالاتی است که باید در پروسه رواندرمانی وی جواب در خوری داشته باشد.