۱۳۹۱ آبان ۱۲, جمعه

" معتادان به قدرت " : روانکاوی زورمداران و دیکتاتورها



           شاه سابق ایران به هنگام ترک کشور در هنگامه انقلاب بشدت می گریست در حالیکه از لحاظ روانی صاحب شخصیتی خودشیفته بود و می دانیم که خودشیفته ها به چیزی نمی گریند. نمونه هایی از این دست را همگان بسیار دیده اند. بسیار صاحب قدرتان را دیده ام که بعد از عزل و خلع و یا حذف گرد پیری به سرعت بر چهره اشان نشسته و افسردگی دمار از روزگارشان در آورده است. تجربیات شخصی که با نمونه های فراوان از انسانهای عادی که با حکمی و کسب مقامی و مجوز ورود به قدرت تغییر چهره داده اند و رفتارهایی را از خود بروزداده اند که در حوزه آسیب شناسی روانی واجد معنایی خاص می باشد. در ذات قدرت چه چیزی نهفته است که اینگونه فرد را شیفته و شیدای خود می سازد و به مرور او را در دامی می افکند که گریز از آن بسیار دشوار و گاه ناممکن است. خلاصه یافته هایی که به عنوان یک روانکاو در این زمینه داشته ام به شرح زیر در خصوص خاصیت اعتیاد زایی قدرت همچون یک ماده مخدر ارائه می گردد. توضیح اینکه در این مقاله برای اولین بار واژه " اعتیاد به قدرت " را به عنوان یک آسیب جدی در صاحبان قدرت در ادبیات روانکاوانه وارد نموده ام.

           الف : در ادبیات روانکاوی کسب قدرت اهمیتی در حد ادامه بقا و حیات دارد. آغاز قدرت طلبی با تولد نوزاد همراه است. نوزاد در ساختاری زیستی و غریزی تلاش می کند که مادر را به تمکین و اطاعت از خود وادار سازد چون ادامه زندگی نوزاد بدون منبع قدرتی بنام مادر امکان پذیر نمی باشد. نوزاد از همان ابتدای تولد با شراکت در قدرت مادر سعی میکند بر عواملی وهمی و اقعی که ممکن است او را از دستیابی به لذت و آرامش باز دارد جلوگیری به عمل آورد. واکنشهای خشم آلود و گریستن و فریادهای از سر عصبانیت نوزادان در موقع گرسنگی و درد و خستگی نمونه هایی از تلاشهایی است که برای آنها تسکین و تشفی را بدنبال می آورد. با افزایش سن کودک می آموزد که دایره رفتارهای قدرت طلبانه خود را تا سر حد امکان گسترش بخشد. با هر گامی بخشی از قدرت را از والدین می ستاند و بر انبان خویش می افزاید و اشتهای سیری ناپذیری در این جهت از خود نشان می دهد. کودکان در فضای قدرت طلبی نامحدود و مطلقه خود به عنوان اولین هدف مادر را در اختیار و خدمت خود می گیرد تا محرومیت و درد را در غیاب او تجربه نکند و آنگاه در سایه چنین تسلطی حداکثر لذت را ه معادل تضمین ادامه حیات خود است را کسب می نماید. آنگاه با واکنشهایی دیگر رقبا را از سر راه خود بر میدارد یا مهار می نماید تا هر گونه عامل محروم ساز یا خطر آفرین در جهت بقای خود را برطرف سازد. چنین ذخیره ای از قدرت و اعتبار بتدریج کودک را برای ورود به دنیای بزرگسال قدرتمند آماده می سازد و ترس وی را از دنیای ناشناخته کاهش می دهد. پس میل به قدرت جویی تلاش برای غلبه بر نگرانیها و ترسهایی است که از خطرات قدرت اصلی یعنی طبیعت سرچشمه گرفته است. بعدها انسان تلاش می کند برای ادامه حیات خود مبارزه با طبیعت را سرلوحه اهداف زندگی حود قرار دهد. شراکت در قدرت طبیعت قدمهای بعدی است که از سن ورود به عرصه کارزار واقعی زندگی یعنی نوجوانی شروع می گردد.



           ب : با توجه به مطالب بالا کسب قدرت در عرصه سیاسی را چنین می توانیم توجیه نماییم که تمایل افراد به کسب قدرت نوعی واپس گرایی به دوران نوزادی می باشد. صاحبان قدرت با شراکت در منابع قدرت و کسب حداکثر بهره وری از منابع آن که در اختیار جامعه می باشد جایگاه ویژه ای را برای خود رقم می زنند . آنها بتدریج از درون جامع که در اصل مادر نمادی آنها می باشد به جایگاه بالاتری صعود می نمایند و سپس تلاش می کنند خاستگاه قدرت یعنی جامعه که همان مادر سمبولیک می باشد را مهار نمایند بلکه از امتیازات بیشتری برخوردار گشته و مادر جامعه را به میل خود وادار به اعمالی نمایند که تسکین و ارضای بیشتری را برای آنان به ارمغان آورد . شیوه های گوناگونی که صاحبان قدرت برای مهار جامعه و تسلط بر ارکان آن اتخاذ می کنند در اصل تلاشهایی است که بر قدرت خویش بیفزایند تا به ادامه بقای آنان بیفزاید و بشترین ارضا را برای آنها بدنبال داشته باشد و کسانی را که قصد ناکام سازی آنها را از قدرت داشته باشند حذف نمایند.



           ج : با توجه به یافته فوق قدرت ماهیتی واپس گرایانه به دوران نوزادی و شراکت در قدرت مادر دارد. چنین تابلوی بالینی را در معتادان به مواد مخدر در سبب شناسی روانکاوانه این اختلال به عینه مشاهده می کنیم. این افراد با واپس روی به مرحله دهانی در نوزادی تلاش می کنند تا تسکین و آرامش را در ماده افیون که معادل و جایگزین مادر وهمی می باشد جستجو کنند تا در آغوش وهم آلود و نشئگی آرامبخش آن نوعی رهایی و کامروایی و احساس قدرتمندی وهمی را تجربه نمایند بلکه از رنجی که زندگی و طبیعت بیرحم بر آنها تحمیل نموده است بگریزند. معتادان در لحظه خماری حقیر و دردمند و ناتوانند وعرق شرم و خجالت و حقارت بر جبین آنان خودنمایی می کند اما به لحظه نشئگی خود را از هر قدر قدرتی تواناتر و قدرتمندتر و بالاتر می پندارند و در جهان کسی را به خوشبختی خویش لحاظ نمی کنند. چنین احساسی شبیه رفتار نوزادی است که مادر توانمند را در اختیار خود گرفته است و با شراکت در منبع قدرت او و مهار وی به نفع نیازهای خود آسایش و آرامش و تسکین را برای خود به ارمغان آورده است.



           د : با چنین رویکردی قدرت طلبان و معتادان دارای پیشینه برابری از لحاظ محتویات وهمی ناخودآگاه می باشند. پس همانگونه که می توانیم معتادان به افیون را از جنبه آسیب شناسی روانی و چهارچوبهای تشخیصی روانکاوانه بیمار تلقی کنیم با توجه به خاستگاه مشترک قدرت طلبی با مواد طلبی معتادان می توانیم قدرت طلبان و صاحبان قدرت نامحدود را در زمره بیمارانی قرار دهیم که درگیر اعتیادی خاص که با ظاهری متفاوت ولی باطنی مشابه از لحاظ سبب شناسی با معتادان مواد مخدر می باشند.



           ه : بر اساس چنین برداشتی رفتارهای دیکتاتورها برای ما معنا و مفهوم روشنی پیدا می نماید. آنها تلاش می کنند که مدام بر قدرت خویش بیفزایند همانگونه که معتادان مواد مخدر به مرور میزان مصرف خویش را افزایش می دهند تا نشئگی خود را حفظ نمایند.دیکتاتورها ابتدا با ابزارهای سیاسی در قدرت جامعه شریک می شوند و بعد از آن بتدریج جامعه را تحت تسلط و کنترل خویش می کشانند بلکه بقای خویش را حفظ نموده و در سایه این اقدامات رقبای ناکام ساز را نابود می نمایند تا کسی مزاحم آسایش و آرامش آنان نگردد. معتادان نیز با مصرف مواد افیونی مشابه دیکتاتورها به راحتی و تسکین بی اندازه ای نائل می گردند که در دنیای وهمی ناخودآگاهی آنها معادل تسلط و تحکم و قدرت به حساب می آید.



           و : کابوس یک دیکتاتور یا قدرت طلب از دست دادن قدرت و خلع و عزل است. برای معتادان خماری و محرومیت از مواد مخدر فاجعه به حساب می آید. یافته مهم ما نشان می دهد که هر دو این نتایج منشاء واحدی دارد. دیکتاتور با عزل از قدرت آغوش مادر را از دست می دهد و معتاد به افیون نیز با دور افتادن از ماده مخدر به نحوی دیگر این جدایی از مادر را تجربه می نماید. دیکتاتورها هیچگاه سقوط و نابودی را باور ندارند. آنها زمانی به خود می آیند که راه برگشتی برای آنان وجود ندارد. سرنوشت بیشتر آنان با مرگی جانکاه رقم می خورد. هیتلر و چائوشسکو و موسولینی صدام و قذافی و هزاران دیکتاتور دیگر سرنوشت مشابهی داشته اند. در معتادان به مواد مخدر نیز خماری معنایی معنایی معادل مرگ دارد. تلاش یک معتاد برای رسیدن به ماده مخدر همانند تلاش دیکتاتوری یا قدرت جویی است که برای نیل به قدرت به رفتاری دست می یازد بلکه خود را از نابودی برهاند.