۱۳۹۳ فروردین ۱۲, سه‌شنبه

روانکاوی ولادیمیر پوتین: خود شیفته ای با اوهام استالینی

           ولادیمیر پوتین متولد هفت اکتبر 1952 در لنینگراد تنها فرزند ماریا و ولادیمیر بود که دو برادر بزرگتر خود را به دلیل مشکلات پس از جنگ از دست داده بود. پدر معلول جنگی بود و مادر نیز از مشکلات ناشی از محاصره لنینگراد در طول جنگ و بعد از آن بی نصیبب نمانده بود. دوران مصیبت بار پس از جنگ جهانی دوم و کشوری که از عوارض هولناک آن رنج می برد تمامی سالهای کودکی ولادیمیر را در بر گرفته بود. گرسنگی و فقر و نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی و فلاکت غیر قابل تحمل آن دوران بیگمان در سبب شناسی شخصیتی ولادیمیر پوتین نقش بسیار مهمی را ایفا نموده است و باعث ایجاد ساختاری وهمی و تاثیر گذار گردیده  که در ادامه به آن اشاره خواهیم نمود. بیست سال تجربه رواندرمانی و روانکاوی و بنیانگذاری فن تحلیل اوهام این فرصت ارزشمند را برای من فراهم ساخته است که از منظری نو و عالی به پدیده ها و انسانها نگریسته و اسرار وجودی آنان را به دایره علم و آگاهی وارد نمایم. 
          از دوران کودکی پوتین اطلاعات زیادی در دسترس نیست. حساسیت زیاد پوتین به مخفی ساختن ماجراهای دوران کودکی و ممانعت از انتشار واقعیات به این حدس دامن می زند که رویدادهای ناخوشایند گذشته در حد تحمل وی نیست و تلاش دارد با سرپوش گذاشتن بر آنها احساس دردناک تکرار آن وقایع را در خود زنده ننماید. ریشه بسیاری از رفتارهای کنونی وی را می توان در راستای همین تلاش دائمی و وهمی وی دانست که با مکانیسم دفاعی جبران که با سرپوشی بر احساس حقارت ناخودآگاهی که از آن رنج می برد همراه شده است. 
          در این شرایط بی خبری از کودکی وی جسته و گریخته اطلاعات کلیدی منتشر شده است که می تواند بسیار مفید واقع گردد. دو روایت اصلی وجود دارد که مکمل یکدیگر به حساب می آیند. روایت اول بر جدایی پدر و مادر و همراه شدن با مادر در گرجستان و آنگاه به دلیل ازدواج مادر و طرد وی توسط پدر خوانده و فرستاده شدن به لنینگراد نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ و روایت مهم دیگر ادعای پیرزنی هشتاد دو ساله به نام " ورا پوتینا " است که مدعی است که ولادیمیر را در ده سالگی و به دلیل شرایط مالی نامناسب و فقراز لنینگراد به نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ وی فرستاده است تا زندگی راحت تری داشته باشد. سایر ساکنان روستا به زندگی ولادیمیر پوتین در این روستا نیز صحه گذاشته اند. اگر چه ولادیمیر پوتین بشدت این اظهارات را رد کرده است اما آنچه که او از زبان خود در خصوص دوران کودکی اش مطرح می سازد نیز با افسانه سازی همراه شده است که چنین اقدامی تلاش بیشتر وی را برای سرپوش گذاشتن بر دوران کودکی اش نمایانگر می سازد. وی در کتابچه کوچکی  در خلال سال 2000 و برای جلب توجه بیشتر در انتخابات ریاست جمهوری اقدام به انتشار زندگینامه خود نمود که بر اساس آن جدپدری اش " اسپیریدون پوتین " آشپز اختصاصی لنین و سپس استالین بوده است و پدر و مادرش در سالهای 98 و 99 به دلیل ابتلا به سرطان از دنیا رفته اند. اما اطلاعاتی که خانم " ورا پوتینا " نموده است پدر ولادیمیر را یک مکانیک روس به نام " پلاتون پریوالف " معرفی می نماید که علاوه بر او زن دیگری نیز داشته است و سه سال بعد " پوتینا " از شوهر اول خود جدا شده و با ولادیمیر به و شوهر جدیدش به گرجستان می رود و در  دسامبر 1960 شوهر دوم وی را مجبور می سازد که ولادیمیر را به نزد والدین شوهر اول در لنینگراد بفرستد. معلم مدرسه پوتین به نام " شورا گابینا شویلی " که در سالهای 1958 تا 1960 به تدریس زبان اشتغال داشته است حضور پوتین را در این سالها در این مدرسه تایید نموده و بابت این تایید بارها تهدید به مرگ شده است.دو روزنامه نگار روسی و ایتالیایی که به دنبال کشف حقیقت بوده اند نیز به قتل رسیده اند. 
          آنچه که از خصوصیات رفتاری و شخصیتی وی در دوران کودکی می دانیم بر این نکته تاکید دارد که رفتارهای ناسازگارانه وی در آن دوران وجه غالب سیستم روانی و رفتاری وی را شامل می شده است. به دلیل جثه کوچک همیشه با افراد قوی هیکل و قدرتمند همراهی داشته است تا از نیرو و توان آنها برای پیروزی خود استفاده نماید. رابطه وی با یلتسین و اطاعت بی چون و چرا از وی باعث شده که راه ورود وی به دنیای قدرت به سرعت باز شود. این تاکتیکی بود که در همه عمر برای کسب قدرت از آن استفاده کرده است. اگر در آن دوران کسی به وی توهینی می کرد علیرغم بدن کوچک و قد کوتاه با وی گلاویز می شد و تا مغلوب کردن وی دست از حمله بر نمی داشت. خشونت فراوانی از خود نشان می داد و با بیرحمی با رقبا برخورد می کرد. اشتیاق بیش از حدی به مبارزه و جنگیدن داشت و برای کسب قدرت بیشتر به سراغ سامبو  sambo رفت که نوعی ورزش رزمی روسی است که به معنای دفاع شخصی بدون سلاح بود و ترکیببی از جودو و کاراته و کشتی محسوب می شد.  این شواهد نشانگر تلاش بیش از اندازه ولادیمیر پوتین خردسال برای جبران احساس حقارت و ناتوانی ای است که از بشدت وی را عذاب می داده است. تمایلات جنگجویانه وی در اصل تلاشی است برای سرپوش گذاشتن بر احساس حقارت بیش از حدی که محصول ناتوانی در برابر افراد قدرتمند و قوی هیکلی بوده است که وی را مورد آزار و اذیت قرار می داده اند. رفتارهای کنونی وی که بصورت نمایشی خود را واجد توانایی بیش از حد نشان می دهد نیز تلاش وهمی و ناخودآگاه وی برای غلبه بر احساس ناخودآگاه حقارت دردناک و آزار دهنده ای است که هر لحظه روان وی را می خراشد و طاقت وی را به آخر می رساند. انتشار عکسها و فیلمهای گوناگون و بیشمار در رسانه های جهانی از وی که بیگمان حساب شده و برنامه ریزی شده است بخشی از این احساس حقارت را بازگو می سازد. ادعای قهرمانی با دان هفت جودو و سوارکاری و شنا و موقعیتهای تحریک کننده برای سایرین و بلوفهای بزرگ و جسارت آمیز مثل تصمیمات وی در المپیک زمستانی سوچی و نمایش بدن خود در موقعیتهای پایان ناپذیر که به گونه ای اغراق آمیز و بزرگمنشانه به تصویر کشیده می شود همه دلالت بر رنج ناخودآگاهی وی و زخمی است که بر روان وی وارد شده و راه فرار را بر وی بسته است. 
          آیا پوتین در کودکی مورد سو استفاده جنسی واقع شده است ؟ این سوالی است که شاید هیچگاه نتوان پاسخ آن را پیدا نمود اما رفتارهای وی با این درجه از کیفیت وهمی بزرگمنشانه برای هر روانکاوی می تواند به خلق این سوال منجر گردد. تجربه بیست سال رواندرمانی با دیدگاه روانکاوانه با افرادی که مورد تجاوز جنسی واقع شده اند از قرابت و شباهت بسیار زیاد ساختار روانی و شخصیتی ولادیمیر پوتین با این افراد دلالت دارد. پنهان ساختن کودکی توسط پوتین نیز می تواند ما را به این احتمال بسیار نزدیکتر سازد.
          آیا پوتین یک همجنسگرا محسوب می گردد؟ در جریان المپیک زمستانی سوچی بخشی از ساختار وهمی پوتین در قالب مکانیسم انکار خود را نمایان ساخت. از منظر روانکاوی هر واکنش افراطی به هر موقعیتی در درون خود بار هیجانی و عاطفی قوی و توانمندی را پنهان ساخته است که به بصورت چند لایه و به اشکال گوناگون وهمی آشکار می گردد. اظهار نظر وی در باره حضور همجنسگرایان و مجزا ساختن آنها از بقیه مردم در شهر سوچی غیر منتظره و عجیب بود. معمولا" در یک رویداد ورزشی چنین تحرکات و اظهار نظرهایی چندان مرسوم و معمول نمی باشد اما تاکید ناخودآگاه پوتین بر این موضوع هشیاری روانکاوان را به سوی خود جلب نمود. تنها پاسخی که می توان به این اقدام وی ارائه نمود استفاده او از مکانیسم انکار برای سرپوش گذاشتن بر واقعیتی است که تمایلی به انتشار و نمایش آن ندارد. مکانیسم انکار در موقعیتی مورد استفاده قرار می گیرد که بار هیجانی ناشی از یک موضوع دردناک ناخودآگاه و با محتوای وهمی باید کنترل شود تا تعارض ناشی از عدم ابراز آن حل گردد. با انکار اصل ماجرا بصورت موقت تسکین وهمی در فرد ایجاد می گردد تا کنترل بر سایر اوهام و تعارضات ممکن گردد. 
          تا قبل از سال 1996 ولادیمیر پوتین مشاغل ساده ای از مامور کا گ ب تا مشاور و معاونت شهرداری داشت. شواهد حاکی از آن است که در بیشتر مشاغلی که به کرات عوض کرده است از کارایی لازم برخوردار نبوده است. اوضاع مالی وی نیز چندان مطلوب نبوده است . اما از سال 1996 به یکباره با نزدیک شدن وی به یلتسین همه چیز تغییر می کند. بصورتی که در عرض سه سال به مقام نخست وزیری روسیه می رسد. رابطه وی با یلتسین به گونه ای بود که وی را بشدت مجذوب خود می سازد و پس از استعفای بوریس یلتسین وی را بعنوان رئیس جمهور موقت معرفی می نماید که راه برای انتخاب او به عنوان رییس جمهور در سال 2000 باز می گردد. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که ریشه این اعتماد بیش از حد یلتسین به وی چه بوده است ؟ یلتسین میخواره و افسرده بود و آخرین سالهای کاری خود را می گذراند. بین این دو چه گذشته است که اینچنین به یکدیگر نزدیک شده اند تا آنجا که یلتسین به عنوان پدر معنوی وی معرفی شده است ؟ شباهتهای زیادی بین پدر واقعی ولادیمیر پوتین و یلتسین پیدا می نماییم . هر دو میخواره و الکلیک بوده اند و هر دو سابقه کار در سازمانهای مخفی و جاسوسی را داشته اند . آیا نزدیک شدن به یلتسین رسیدن مجدد به پدر از دست رفته و گمشده است ؟ آیا پوتین پدر ایده آل خود را در قالب یلتسین  دیده است ؟  شراکت وی در قدرت با یلتسین می تواند آرزوی وهمی و ناخودآگاه پوتین در سرپوش گذاشتن بر احساس حقارتی باشد که از کودکی وی را آزار می داده است. یلتسین می توانست بعنوان منبع قدرت وی را در برابر این احساس تلخ و دردناک حفاظت نماید. 
          نکته بسیار مهم در کالبد شکافی سازمان ناخودآگاهی وهمی ولادیمیر پوتین روابط دوران کودکی وی با مادر بوده است. مادری کارگر و آسیب دیده که تمام وقت خود را در بیرون از خانه به کارگری می گذرانده است و با طلاق و ازدواج مجدد و طرد فرزند و رفتار ناپدری خشمگین هیچگاه مظهر مادری ایده آل و مناسب نمی توانسته باشد. رفتارهای پرخاشگرانه و ناسازگارانه پوتین در خردسالی تا حدی می تواند ناشی از خشمی باشد که از مادر برخاسته است. خشمی طوفانی و غیر قابل کنترل که زمینه های ضد اجتماعی را در وی پرورانده است. بیرحمی پوتین در سر کوب قیام چچن و کشتار مسلمانان و برخورد متکبرانه و خودخواهانه وی در سیاست خارجی روسیه  و سوجویی شخصی و انباشتن ثروتی با بیش از پنجاه میلیارد دلار می تواند انعکاسی از خشم ناخودآگاه وهمی دوران کودکی وی باشد. خشم از مادری که بیرحمانه وی را از خود طرد نمود و سرنوشت نامعلومی را برای وی رقم زد. این خشم در وجود پوتین زبانه می کشد و با قدرتی افسانه ای که  سیاست به وی بخشیده می تواند به فاجعه ای برای تمام جهانیان ختم گردد. 

          اشغال شبه جزیره کریمه شروع دوران جدیدی در تاریخ روسیه و اروپا و جهان می باشد. پوتین به این لقمه کوچک قناعت نخواهد کرد. ساختار روانی و ذهنی و وهمی وی هیچگاه تا به این حد آماده برای هجوم نبوده است . سرپوش گذاشتن بر احساس حقارت و واکنشهای خودشیفتگانه آسیب زننده با نشان دادن چنگ و دندان از همسایه ها شروع و سایر نقاط جهان خواهد کشید. به نظر من ایران برای پوتین لقمه بسیار چرب و پر ارزشی است که برای بلعیدن آن در اولین فرصت اقدام خواهد نمود. اوهام قدرتمند و چند لایه و سازمان یافته  ولادیمیر پوتین اکنون در بهترین شرایط ارضا و تسکین قرار دارند. دنیا اگر حساب شده با این اوهام وی کنار نیاید سرنوشت شومی در پیش رو خواهد داشت. 

هیچ نظری موجود نیست: