۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

روانکاوی فراناخودآگاهی : کشف بعد پنجم هستی

       
علم تاکنون به کشف چهار بعد نایل گشته است. سه بعد مکانی و یک بعد زمان  و تلاشهای بیشماری برای رسیدن به بعد دیگر از جهان هستی به جایی نرسیده است. اشتباه پرداختن به بیرون و غفلت از درون را مسبب چنین رخدادی می توان برشمرد. با نگاهی انحصاری به فن تحلیل اوهام و یافته های ارزشمندی که از مکانیسمهای درون روانی انسان می توان پیدا نمود و با بکارگیری دانش جاصله از مطالعه رفتارها و سازوکارهای روانشناختی و وهمی آدمیان در نهایت می توان به دنیایی جدید پا نهاد که ظرفیت بی نهایت آن ورای دانش موجود بشری می باشد و سخن گفتن از آن نیز برای زمانه فعلی چندان مناسب نمی باشد.
اوهام در قلمرو ناخودآگاهی یکه تاز میدان تحول و تغییر و سازمانبندی رفتارها و تولیدات و آثار بشریت می باشند و بدون آنها امکان حیات بشری وجود نداشت و در طی میلیونها سال چنان ریشه دار و قدرتمند شده اند که رویارویی با آنها برای انسان نوپای کنونی که داعیه هوشمندی دارد و حتی از چگونگی کارکرد آنها بیخبر است غیر ممکن به نظر می رسد.
در فضای ناخودآگاهی مملو از اوهام قدرتمند درون روانی انسانها که بر اساس قوانین وهمی خاص خود به کنش و واکنش می پردازند و برای بقا با کمک ساختارهای قطبی وهمی خود به تولیدات گسترده در تمامی زمینه های حیات انسانی دست می یازند و بشریت را اسیر و برده و همراه خود نموده اند آمیزه هایی از از بهم پیوستگیهای چند لایه مشاهده می نماییم که بدون آنها ابعاد دیگر حیات بشری معنا و مفهوم خود را از دست می دهند و بنابراین این جرات را به خود می دهیم و از این آمیزه های چند لایه به عنوان یک بعد اصلی نام می برم که بدون آن سایر ابعاد امکان فعالیت و کنش را از دست می دهند.
آنگونه که در یافته قبلی خود زمان را به عنوان یک وهم به حساب آوردم که در کارکرد واقعی خود حاصل عملکرد مجموعه ای از هسته های وهمی به هم پیوسته و در راستای نیل به ارضای وهمی ارگانیسم ساخته شده است به همین ترتیب با یقین می توانیم ادعا کنیم سه بعد مکانی تعریف شده در فیزیک در اصل با مبنایی وهمی و به عنوان جلوه ای نمایشی از کارکرد اوهام دنیایی فراتر از دنیای ناخودآگاهی که نام " فراناخودآگاهی  " را برای آن انتخاب نموده ام قابلیت ظهور و تجسم می یابد که در حوزه علوم به عنوان جلوه ای وهمی توسط آدمیان ترسیم شده است.
گفتیم که اشتباه بشر در نگاه به فراسو ی درون خود که ناشی از نیازهای فوری وی برای بقا بود و به گسترش علوم منجر گردید و دنیاهای دیگر را در جای دیگری به جستجو می پرداخت در نهایت به غفلت از خویشتن منجر گردید. کشف ناخودآگاهی توسط فروید  اولین اقدام به کنکاش در حوزه ای در درون ساختار روانی و ذهنی  انسانها بود و در طی این صد ساله گذشته چندان حرف اضافه ای به آن نیز اضافه نگشته است و سازوکارهای این دنیای ناخودآگاهی همچنان مبهم و ناشناخته باقی مانده است.
آنچه که تحت عنوان فن تحلیل اوهام به عنوان ابزاری برای ورود عمیقتر به دنیای وهمی مراجعان مورد استفاده قرار داده ام این امکان را فراهم نمود که با آن ساختارهای بنیادی تر و پر چالشتر و ژرفتری را نیز مورد مداقه و بررسی قرار دهم و نتیجه شگفت آور آن این است که دنیای دنیای ناخودآگاهی خود بخش کوچکی از آن گستره بیمانندی است که به عنوان دنیای فراناخودآگاهی از آن یاد کرده ام و چنان ابعاد حجیم و فراخ و نامتناهی برای آن می توان متصور شد که ذهن از درک عظمت آن سرگردان و حیران می ماند و چنین پدیده ای را جز در قالب یک بعد و به عنوان بعد پنجم جهان هستی که سایر ابعاد نیز هویت خود را به عنوان بعد از آن می گیرند نمی توان تفسیر نمود.
در طی بیش از بیست سال کار رواندرمانی به شکل حرفه ای و انجام دهها هزار جلسه رواندرمانی با رویکرد روانکاوانه با مراجعان گوناگون و رسوخ تدریجی به فضای اوهام برای درک و شناخت و سبب شناسی بیماریها و مشکلات و آلام آنها و پایه گذاری تحلیل وهمی با درک نوین از کارکردهای ذهنی و عاطفی و هیجانی و رفتاری آنان و عبور از لایه های اولیه شکل گیری اوهام در فرآیند زندگی آنها و همچنین پی بردن به قوانین وهمی و مکانیسمهای ارضای وهمی و آگاهی به ریشه دار بودن تولیدات رفتاری بشری در این ساختارهای به غایت پیچیده وهمی و درک سازوکارهای عمل آنها در راستای شکل دهی  حیات بشری و گستره آن در درون روابط اعضای خانواده و جامعه و فرآیندهای درون ساختاری و زایشهای بی نهایت وهمی و تبدیلات و ترکیبات و خلق اشکال جدید اوهام و مکانیسمهای انرژی پذیری و انرژی دهی آنها و تبادلات وهمی میان سازمانی و بسیاری از نمودهای وسیع آن لزوم جمعبندی و کنار هم گذاری این یافته ها و نگاهی مدون و منسجم ایده مطرح نمودن این یافته به عنوان بعد پنجم هستی را به ذهن متبادر نمود.

فراناخودآگاهی :
در نظریه روانکاوی ناخودآگاهی به موادی فعال در ذهن اطلاق میگردد که فعال هستند و در زمان فعالیت ما از آن بیخبر هستیم. محتویات ناخودآگاهی از جمله خاطرات سرکوب شده و هیجانات و امیال حذف شده با فعالیت مداوم خود و تلاش در جهت خروج از ناخودآگاهی به خلق رفتارها و حالاتی منجر می شوند که بخش مهمی از زندگی انسان را شامل می شود.
در فراناخودآگاهی این کارکرد عادی در سطوح ناخودآگاهی بخش کوچکی از کارکرد آن را شامل می شود و در تعبیری شفاف نظام مندی وهمی آن از چنان قدرتی برخوردار می گردد که می تواند در مقیاسی وسیع و بسیار گسترده و بر اساس تعاملات وهمی درون ذهنی اثراتی بسیار وسیعی بر روی رفتارهای آدمی داشته باشد تا جایی که هدایت تمامی تجلیات رفتاری و روانی را در کنترل خود گرفته و به باز تولید و خلق آثاربسیار پیچیده ای با هدف ارضای وهمی خود بپردازد و تمام اینها در شرایطی اتفاق می افتد که دنیای واقعی به موازات آن به کنش و واکنشهای معمول خود می پردازد. 
 ایا چنین سازمانی از چنان نظمی در عین وهمی بودن برخوردار است که می توانیم وجود نوعی " هوش وهمی " در آن را مطرح نماییم ؟ چنین سوالی در حال حاضر فاقد پاسخ می باشد و شاید بتوان مفهومی بالاتر از هوش را به آن منسوب نمود که می تواند نوعی خودمختاری و استقلال در کارکرد را داشته باشد که در مفهوم هوش دیده نمیشود. در فراناخودآگاهی ما با دنیایی موازی با واقعیت روبرو می شویم که از لحاظ عملکردی به کنشهایی می پردازد که با قوانین علمی موجود قابل تعریف و توصیف نیستند و با پدیده های آشنای واقعیت قابل توضیح نیستند بلکه از چهارچوبی خاص پیروی میکنند که در بعضی از نمودهای رفتار بشر نمونه هایی از آن گاه مشاهده می شود که صرفا" با فن تحلیل اوهام قابل تفسیر و تعریف و تبیین می باشند.

هیچ نظری موجود نیست: