زن جوان با اضطراب ادامه می دهد :" ... شوهرم سالها درگیر اعتیاد است . رفتارش مثل بچه ها می ماند. کم صبر و کم تحمل است. باید همیشه تایید شود. اگر بر خلاف میل او حرفی بزنم بشدت عصبانی می شود. گاهی مثل بچه ها خودش را لوس می کند. وقتی از او می خواهم به سر کار برود بهانه می آورد. خودش را به مریضی می زند. هر چه وقت خماریش نزدیکتر شود حالش بدتر می شود. در حالت خماری بیرحم و بداخلاق می شود. با اندک مخالفتی به جانم می افتد. کم حوصله و افسرده می شود. دست به هر کاری می زند تا مواد تهیه کند. بعد از مصرف و در حالت نشئگی مثل یک بره می شود. رام و آرام و مطیع. شبها در آغوش من باید دستم در دستش باشد. به محض اینکه دستم را بیرون می کشم از خواب بیدار می شود و دوباره دستم را در دستش می گیرد. گاهی نیمه شب بیدار می شود و لبهای من را گاز می گیرد. می گوید اینکار را دوست دارد. از لحاظ جنسی انزال زود رس دارد اما همیشه تقصیر را به گردن من می اندازد. از من می خواهد که مانند یک کودک به او توجه کنم. از وقتی که ازدواج کرده ام فکر می کنم که مادر شده ام . آن هم مادر شوهرم " .
در طی بیست سال تجربه رواندرمانی با شیوه روانکاوی و استفاده از فن تحلیل اوهام معتادان زیادی را مورد بررسی موشکافانه قرار داده ام و علاوه بر موفقیتهای درمانی به یافته های بسیار ارزشمندی در خصوص ساختار روانی و رفتاری و سازمان ناخودآگاه و وهمی آنان نیز دست یافته ام. در این مقاله بخشی از یافته های شخصی خود را که بر اساس نگاه جدید تشریح وهمی ناخودآگاهی این افراد کسب نموده ام را ارائه خواهم نمود. در روانکاوی کلاسیک پدیده اعتیاد را با توجه به خصوصیات زیر مورد واکاوی قرار داده اند :
- اعتیاد در کلی ترین تعریف به واپس روی به مرحله دهانی می رسد که در آن نیازهای نوزادی قابلیت ارضا می یابد و این نیازها بر پایه ابتدایی ترین تمایلات و در شرایط بدون قید و شرط در قالب رفتارهای گوناگون نشان داده می شود.
- علاقه به واقعیت بتدریج در جریان فرآیند اعتیاد ناپدید می گردد و تنها راه ارتباط فرد معتاد با واقعیت تهیه مواد مخدر می باشد.
- در جریان نشئگی ناشی از مصرف مواد تشفی و ارضای شهوانی و تسکین خودشیفتگانه بصورت همزمان در معتاد ایجاد می گردد .
- معتادان به دلیل واپس روی به مرحله دهانی و سالیان اولیه زندگی و در نتیجه برگشت به ساختار اولیه روانی عاطفی در سه مقوله درد و ناکامی و انتظار دچار آسیب دیدگی جدی شده و قادر به تحمل آنها نمی باشند.
- افسردگی به عنوان اصلی ترین تظاهر بالینی و رفتاری در معتادان از عوارض واپس روی ابتدایی و نقصان در کارکردهای دفاعی و حفاظتی روانی آنها می باشد.
مشاهدات رفتاری معتادان در فضای درمان :
- خجالت زده و شرمگین به نظر می رسند. سعی می کنند که خود را از مسیر نگاه درمانگر دور نگه دارند.
- طرز نشستن آنها بر روی صندلی " فتوس گونه " یا "جنین واره " است. سر به پایین خم می شود و دستها بر روی پاها جمع می گردد.
- چهره مات و فاقد هیجانی دارند. احساسات و عواطف خود را به شکلی اغراق آمیز و گاه مصنوعی نمایش می دهند.
- انتقال مثبت در فرآیند رواندرمانی به ندرت و به سختی اتفاق می افتد.
- گذشته برای آنان پررنگ و تازه است و آینده نامفهوم و کم رنگ و بسیار تیره به نظر می رسد.
- در توضیح علت اعتیاد هم خود و هم دیگران را مقصر می دانند.بعبارت دیگر تعارضی جدی هم نسبت به خود و هم دیگران از جنبه پذیرش یا طرد نشان می دهند. سردرگمی در قبول خود یا دیگران در واقعیت.
- تلاش بسیار در جهت همراه ساختن درمانگر با خود و تحریک احساس دلسوزی او دارند.
- در ادامه دادن به درمان دچار تردید جدی و اساسی هستند.
تولد یک معتاد:
آغاز اعتیاد با تولد فرد شکل می گیرد. جریانات معتاد ساز ریشه در روابط وهمی والدین و شرایط ایجاد شده برخاسته از تعامل آنها با یکدیگر دارد که با تولد فرد معتاد عملیات خود را آغاز می سازد و در طی سالیان طولانی به تکمیل نتایج خود در ساختار ناخودآگاه وهمی معتاد می پردازد. فرد معتاد قبل از تولد و در نه ماهه درون رحم مادر رشدی عادی دارد اما به محض تولد بر خلاف سایر نوزادان سرنوشت دیگری برای وی رقم می خورد. خانواده هایی که در درون آنها معتادان تولد و رشد می یابند ویژگیهایی را دارا می باشند که آنها را از خانواده های دیگر متمایز می سازد. به عبارت دیگر اگر والدین را به عنوان بنیانگذاران خانواده در نظر بگیریم بنا بر این تمایز بین معتادان و غیر معتادان را باید در خصوصیات والدین آنها جستجو نماییم. این خصوصیات به شرح زیر می باشد:
مادران افراد معتاد :
پژوهشهای ما در خصوص تجلیات وهمی رفتاری مادران معتادان نشان می دهد که این مادران در اصلی ترین نشانه آسیب زنندگی به فرزندانشان واجد خصوصیات متعارض از لحاظ تسلط و سهل گیری می باشند. به سخن دیگر این افراد از همان ابتدای خردسالی کودکانشان نشانگان متضادی از حمایت یا طرد را در رابطه با آنان بروز می دهند که موجبات سردرگمی و آشفتگی درکسب معیارهای واقع بینانه در فرزندانشان می شود. این شرایط نامتقارن و متضاد در این مادران در اصل ناشی از تعارضی ابتدایی این مادران در رابطه با گذشته خود آنها می باشد که با تجربه های مکرر از محبت و تنفر از سوی اطرافیانشان در کودکی همراه گردیده است و در بزرگسالی بر روی فرزندان آنها فرافکنی می گردد. این مادران پیغامهای متضادی را از همان اوان نوزادی به کودکان خود منتقل می نمایند. از یکسو بیدریغ محبت خود را به پای آنها نثار می کنند و از دیگر سو با اندک ناکامی در رابطه با فرزندانشان موجی از تنفر را بر آنها تخلیه می سازند. این فرآیند به صورت دائمی شکلی از ارتباط را بین مادران و فرزندان شکل می دهد که تبدیل به رویه رفتاری همیشگی می گردد. این معیارهای چند گانه بجای وارد ساختن کودک به دنیای واقعیت به ایجاد شرایط و هسته های وهمزایی می انجامد که بتدریج وبا تکمیل چهارچوبهای وهمی به تولید و بازسازی چرخه های رفتاری خاصی می انجامد که همراه با خود مقادیر زیاد از درد و رنج را نیز به بار می آورد و به دلیل ناتوانی در مهار این عوارض ناخوشایند و ناکامیهای حاصل از آن تمایل به مصرف مواد مخدر را برای تسکین دامن می زند. آنچه که در این یافته اهمیت زیادی دارد چگونگی جریان آسیب زنندگی رفتاری و روانی این مادران در سطح ناخودآگاهی و خودآگاهی بر فرزندان می باشد. بسیارند مادرانی که همزمان برای درمان فرزندان معتاد خود نهایت جدیت و تلاش را می نمایند و دلسوزی بسیار زیادی در این خصوص می نمایند اما در خفا یا آشکارا یا خود برای فرزندن خویش مواد مخدر تهیه می کنند و یا اینکه پول تهیه این مواد را در اختیار وی می گذارند و یا اینکه شرایطی را مهیا می سازند که اعتیاد آنها ادامه یابد. تحلیل ما از این روند بر این واقعیت تاکید دارد که به دلیل ناتوانی این مادران در حفظ رابطه عاطفی و هیجانی در حد لازم در تبادلات با فرزندان افراط و تفریطهایی صدمه زننده بصورت حمایت بیش از حد و طرد نالازم و تایید اغراق آمیز و تهدید بیشمار و یا برعکس صورت می پذیرد که به دلیل ماهیت واقعیت گریزی آن به وهم سازی بیمارگونه منجر می شود. نتیجه فعالیت این اوهام نیز به دوری بیشتر از واقعیت می انجامد. پس هم مادر به عنوان ایجاد کننده وهم و هم سازمان وهمی ایجاد شده در ناخودآگاهی این فرزندان به تولید انرژی مخربی که محصول واقعیت گریزی این افراد است می پردازد که درد و ناکامی حاصل از آن غیر قابل تحمل می باشد. آنچه که این درد و رنج و ناکامی را می تواند تسکین دهد فقط در سطح واقعیت و به شکل ماده مخدر قابل امکان پذیر می باشد. این نکته که تنها راه ارتباط معتادان با واقعیت واکنشهای رفتاری آنان برای تهیه و مصرف مواد مخدر است در اینجا معنا می یابد.
مکانیسم واپس روی روانی به عنوان یک دفاع روانی درمعتادان به عنوان ابزاری برای حفظ ساختارهای وهمی متراکمی به کار گرفته می شود تا انسجام سازمان وهمی ناخودآگاهی که از شرایط موجود به سود هنگفتی دست می یابد حفظ گردد و از طرفی به دلیل حملات چندگانه و نامتمایز و نامشخص و آشفته دوران کودکی و عدم رشد بستر سازوکارهای واقع بینانه و در نتیجه نابالغی و رشد نایافتگی تمایلات و خواستهای مبتنی بر روابط هدفمند با واقعیت ماندن در دوران خردسالی تبدیل به هدفی ناقص و ناکافی و ابتدایی برای حفظ سطوح زیستی و کلی و دست نخورده و اندک ساختارهای آسیب دیده مرتبط با واقعیت شده و در اینجا همسویی آشکاری با ساختارهای وهمی رشد یافته مشاهده می شود.
پدران افراد معتاد :
( ادامه دارد )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر