مراجعان زیادی دارم که مشکلشان ریشه در تمایلات به زعم آنان عجیب و غیرعادی فرزندانشان دارد. بعد از سالها حالا فهمیده اند که پسر یا دخترشان علاقه مفرط جنسی به همجنسانشان دارند . این والدین در ابتدا آن را یک احساس گذرا و موقتی می پندارند که با گذشت زمان از بین خواهد رفت. درآغاز زیاد آن را جدی نمی گیرند ولی وقتی می بینند که اوضاع از کنترل آنها خارج شده و رفت و آمدهای مشکوک ! و کارهای نامتعارف و اصرارهای بیش از حد در بعضی روابط فرزندانشان که از نظر جامعه غیر قابل قبول و ناپسند به حساب می آید آنگاه حملات خود را شروع می کنند. حتی نزد روانشناس نیز با شرم و حیا از مشکل فرزندشان سخن می گویند و گاه اشک می ریزند و نگاه شرمگینانه بر زمین می دوزند و عاجزانه التماس می کنند که از ننگی که دامنگیرشان شده آنها را نجات دهیم. پدر و مادر هر کدام دیگری را متهم و مقصر جلوه می دهند و سعی می کنند خود را از هر گونه نقشی مبرا نشان بدهند. گاهی هم گناه را به رفقای ناباب نسبت می دهند و بعضی اوقات خشمگینانه با الفاظ خشن همراه با ناسزا فرزند را گناهکار و مستحق مجازات قلمداد می کنند. لزبین ها یا همان دختران همجنسگرا نسبت به پسران شرایط بهتری دارند. جامعه روابط دو دختر را با هم به دیده اغماض می نگرد و گاه حتی آن را تشویق می کند اما پسران عقوبت و مجازات سخت تری را هم باید تحمل کنند و آن خشم جامعه از این دگر باشی و ناهمسازی و نا متعارفی است . روابط فرزند همجنسگرا با والدین به سرعت رو به تیره شدن می گذارد . سطح فرهنگ خانواده نوع برخورد را تعیین می کند. در فرهنگهای پایین و طبقات فرودست زدن و بستن و حبس و محروم ساختن فرزند از علائقش بسیار دیده می شود. در نهایت هم او را از خانه می رانند تا با پاک کردن صورت مسئله ننگ از رخ خانواده بزدایند. در این خانواده ها کمتر به عنصر آگاهی در مواجهه با مشکل توجه می شود. آخر از همه که به استیصال می رسند افسردگی پیشه می سازند و حتی در مواردی حاشیه های ایجاد شده کانون خانواده را از هم می پاشد و عوارض جبران ناپذیری به بار می آورد. در طبقات متوسط رویکرد خشن کمی تعدیل می شود ولی از شدت برخورد کاسته نمی شود. در عوض والدین به درون نگری بیشتری روی می آورند و نگاه به نقش خود را در ایجاد این مشکل در الویت قرار می دهند. نتیجه اش این می شود که افسردگی حادتری را نیز متحمل می شوند. اما در این خانواده ها فضا بقدری برای فرزند همجنسگرا محدود و بسته است که تنها آرزوی وی کوچ و ترک خانواده و گاه فرار و بسیار دیده ام که پناه به خودکشی می برند. اما اوضاع در خانواده های دارای سطح فرهنگ بالاتر کمی متفاوت تر است. نگاه آنها به خود مسئله است تا حواشی آن. اگر طبقات قبلی آبرو و اعتبار و شهرت خود را با این قبیل فرزندان در خطر می دیدند و تلاش می کردند که حیثیت خود را از این تباهی حفظ کنند و به هرقیمتی به دنبال راه فراری باشند در طبقات آگاهتر فرزند در مرکز توجه قرار می گیرد و به دنبال راههایی بر می آیند که وی را تغییر دهند و خطر !! از وی دور سازند.
خوب به خاطر می آورم مرد کارخانه دار و بسیار مرفه ای به نزدم آمده بود و از اجیر کردن آدمکشی برای کشتن فرزند همجنسگرایش به عنوان راه حل مشکل سخن می گفت. وقتی تعجب مرا دید گفت : " ولی این کار من شرعی و قانونی است و با چند نفر عالم که صحبت کردم تلویحا" به عنوان آخرین راه از آن یاد نموده اند " . وقتی برایش موضوع را توضیح دادم و ریشه های ذاتی و محیطی و عوامل ایجاد کننده آن را بطور مفصل باز کردم گفت : " خدا را شکر که شما را دیدم چون قرار بوده امشب پسرم را سر به نیست کنند " . با عجله موبایلش را در آورد و بدون حتی ثانیه ای تاخیر از مامور قتل خواست که از کشتن فرزند خودداری کند.
۴ نظر:
اگه تو ایران مرتب به لزبینا گیر نمیدادن
هم جنس گرایی بد نبود
من از همجنس گرايان خوشم نمياد .
ولي دوست نداشتم در هيچ موردي تعصب خاصي داشته باشم و به خودم اجازه نميدم اين انزجارو نشون بدم .
تحقيقات بسيار بسيار زيادي در دنيا انحام شده و از نظر پزشكي در جهان ثابت شده كه اينگونه افراد از نظر هورموني با افراد عادي فرق دارند .
با اينحال من عقيده دارم اراده شخص ميتونه حتي بر اشكال هورموني او غلبه كنه .
اما با اين وجود من فكر ميكنم هيچ كس حق آزار رساندن به همجنس گرايان رو نداره .اين ميتونه مسئله اي كاملا" شخصي باشه .
برام عجیبه که چرا این جور همجنس گراها که شما می گید با داشتن همچین خانواده ای موضوع رو به خانواده هاشون می گن؟...خب نگن به خانواده شان ....خیلی خانواده ه هستند که اصلا خبر ندارند و حتی یک درصد احتمال نمی دن پسرشان همجنس گرا باشد اما هست....
جناب ناشناس شما که از همجنس گراها خوشت نمی یاد این دیگه مشکل خودته مشکل اون بیچاره ها نیست.
ارسال یک نظر