۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

سندروم دو زنی

           بسیاری اززنان که افتخار زن دوم بودن را نصیب خود می سازند فکر می کنند که تنها مشکل بعدیشان هوویشان است. این فکر درست است اما واقعیت این است تنها یکی از مشکلاتشان این است. اگر مسئله ای بنام هوو را توانستند حل کنند - که بعید است - آنوقت باید با هزار جور گرفتاری دیگر هم روبرو شوند. آنهایی که اولش فقط سایه سر می خواستند حالا دم از اجرای عدالت می زنند. یک شب در میان حداقلش است برای زن دوم. بعد هم مزایایش را به رخ مرد هوسرانش مدام می کوبد . زن اول که اوضاعش معمولا" خیلی بیریخت تر است از دومی. بیچاره می شود ملکه بی تاج و تخت. یکی آمده تحفه اش را دزدیده است. اشک و آه و ناله هایش دیگر عادی می شود برای همه حتی رفتگر محله. حالا زن و اول و دوم یک هدف مشترک دارند : اولی می خواهد قدرت پیدا کند و دومی می خواهد قدرتش را حفظ کند. خیلی قانع باشند توازن قوا را بر می گزینند اگرنه نبردی طولانی مدت آرامش و آسایش آنها را به یغما می برد. گاهی بعضی را اجیر می کنند برای حال گیری طرف مقابل. چه پولها که خرج نمی کنند. حتی به روانشناس هم وعده چک سفید امضا می دهند برای ناک اوت کردن رقیب. این بازی می تواند سالها به طول انجامد. آخرش هر دو از پا می افتند. دیگر فحشی در چنته ندارند که نصیب هم کنند. یعنی اینکه رمقی برای در افشانی در آنها باقی نمی ماند. گاهی دومی تند تند بچه پس می اندازد برای اینکه اعتبارش برسد به اولی از لحاظ هزینه و از سوی دیگر برای محکم ساختن پایه های زندگی اش. دومی هم بچه ها را می اندازد به جان شوهر بی وفا. تعدادی نیمه راه از پا می افتند. یعنی استرس ها له اشان می کند. می شوند مشتری دائمی مطبها با تخصصهای رنگارنگ. فقط روانشناس از اول تا آخر همدمشان است . از قدیم گفته اند سنگی را که دیوانه ای به چاه می اندازد صد تا عاقل نمی توانند بیرون بیاورند. اما واقعیت این است دیوانه سنگ انداز آخرش به دنبال سنگش می رود ته چاه. مردهای دو زنه هیچگاه روی آرامش و آسایش نمی بینند. اگر باور نمی کنید امتحان کنید.
این ماهها و این روزها غلغله ای دارم تو کلینیکم از این ماجراها. صحبت یکی دو تا نیست. تعدادش شاید برسد به اندازه تمام مردهای تازه به دوران رسیده و همه آقازاده ها که سنت پدرانشان را حرمت می گذارند وآنهایی که شلوارشان دو تا شده است و بعضی بی خبرها شان . نمی دانم هاچ زنبور عسل آخر مادرش را پیدا کرد یا نه اما اگر به بزرگسالی می رسید چند تایی مادر برای خودش دست و پا می کرد . تعجب نکنید سالها با مردان دو زنه یا بیشتر درگیر تراپی بوده ام. طفلکی ها بیشترشان از هول حلیم افتاده اند توی دیگ. در ناخودآگاهیشان در جستجوی مادر بوده اند اما برچسب دو زنه بودن می خورد وسط پیشانیشان. خیلی هایشان تا آخرش هم همینجوری تو خماری واقعیت تا ابد باقی می مانند و البته هیچگاه نمی فهمند که از زندگیشان چه می خواسته اند. تنها یک روانشناس با تجربه است که می تواند نشئه اشان کند از هچلی که توی آن دست و پا می زنند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

واما نظر من : زنان دومی هم هستند که
دنبال سایه ی سر نیستند مردی را مییابند که بسیار به انچه فکر میکنند
نزدیک است جامعه نمی تواند بپذیرد که این دو به طریقی غیر از ازدواج در کنار هم باشند و مردانی نیز هستند که بعد از تجربه ی ازدواج نخست تحولات فکریشان به مرور اتفاق می افتد و زن نخست نمی تواند خود را با مرد هم اهنگ کند مرد می ماند و زنی که درنمی یابدش و احتمالن بچه هایی و جامعه باز هم نمیپذیرد که مرد از خیر همه چیز بگذزد چرا ؟ چون که زن را همیشه مظلوم دیده و رها کردن زن را بر نمی تابد چنین زن و مردی به هم میرسند مرد و زنی که هم را در می یابند و اطمینان دارند چیزی فراتر از میل به داشتن سرپناه
و نیاز جنسی به هم نزدیکشان می کند
چاره ی کار چیست دکتر؟