۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

روان شناسي هيتلر : يك تحليل جديد

          شخصيت هيتلر هميشه برايم جالب بوده است. اصلا" ديكتاتورها كيسهاي خوبي هستند براي روان شناسها بخصوص كساني كه در حيطه آسيب شناسي رواني پژوهش مي كنند. خبري كه چند روز پيش از هيتلر منتشر شد سر نخ خوبي مي داد از حلقه گمشده زنجير آسيب شناسي و رفتار شناسي رواني هيتلر. متن خبر دلالت بر اين يافته دانشمندان بود كه با بررسيهاي انجام شده بر روي DNA خانواده هيتلر مشخص شده كه وي تبار يهودي داشته است. كشتار بيرحمانه يهوديان و افكاري كه پنجاه ميليون كشته در جنگ جهاني دوم بر جاي گذاشت حالا بي پايه بودنش اثبات مي شود. قدرت اگر در دستان ديوانگان قرار گيرد نتيجه اش جز نابودي بشريت و صدمه به تمدن و انسانيت چيز ديگري نخواهد بود. روانپريشي هيتلر چيزي نيست كه بتوان بر آن سرپوش گذاشت. هيتلري كه پاكي خون آريايي را بهانه اي براي تخريب ساخته بود حالا مشخص شده كه از آن پاكي ادعایی بي بهره بوده است.
تحليل روان شناختي دقيقتر از شخصيت هيتلر با اين يافته امكان بيشتري يافته است. چنين پديده اي با تشريح مكانيسم دفاعي واكنش نمايي يا reaction formation قابل تبيين است. اين مكانيسم در بيماران وسواسي به عنوان فعالترين مكانيسم دفاعي شناخته شده است. در واكنش نمايي تكانه اضظراب زا به شيوه اي متفاوت و مغاير با اصل خود به رفتار تبديل مي گردد. مثلا" احساس كثيف بودن با شستن افراطي نمايش داده مي شود و يا اينكه نفرت از يك فرد به شكل علاقه افراطي به وي زمينه بروز مي يابد. يافته هايي كه از گفتارها و رفتارهاي هيتلر به جاي مانده از شخصيت وسواسي هيتلر حكايت دارد. استفاده از مكانيسم واكنش نمايي توسط وي با كشتار يهوديان و با هدف پاكسازي نژادي آلمان در اصل ريشه در احساس حقارتي داشته كه درناخودآگاهي وي با آگاهي از غير آريايي بودن خويش فعال گرديده است. به عبارت ديگر رفتارهاي تخريب گرايانه وي و كشتار بيرحمانه انسانها برگرداني از نفرت نسبت به خود بوده كه به شكلي مبدل و با لواي نازيسم به سمت ديگران فرافكني شده است.
اميدوارم قانوني تصويب شود كه تمام افرادي كه قصد ورود به دنياي سياست را دارند غربالگري رواني و رفتاري كامل را بگذرانند تا از تولد ديكتاتورهاي بيرحم و خونريز و بيمار در عرصه جهاني ممانعت به عمل آيد شايد بشريت ديگر روي جنگ و عداوت و قساوت را نبيند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

سندروم دو زنی

           بسیاری اززنان که افتخار زن دوم بودن را نصیب خود می سازند فکر می کنند که تنها مشکل بعدیشان هوویشان است. این فکر درست است اما واقعیت این است تنها یکی از مشکلاتشان این است. اگر مسئله ای بنام هوو را توانستند حل کنند - که بعید است - آنوقت باید با هزار جور گرفتاری دیگر هم روبرو شوند. آنهایی که اولش فقط سایه سر می خواستند حالا دم از اجرای عدالت می زنند. یک شب در میان حداقلش است برای زن دوم. بعد هم مزایایش را به رخ مرد هوسرانش مدام می کوبد . زن اول که اوضاعش معمولا" خیلی بیریخت تر است از دومی. بیچاره می شود ملکه بی تاج و تخت. یکی آمده تحفه اش را دزدیده است. اشک و آه و ناله هایش دیگر عادی می شود برای همه حتی رفتگر محله. حالا زن و اول و دوم یک هدف مشترک دارند : اولی می خواهد قدرت پیدا کند و دومی می خواهد قدرتش را حفظ کند. خیلی قانع باشند توازن قوا را بر می گزینند اگرنه نبردی طولانی مدت آرامش و آسایش آنها را به یغما می برد. گاهی بعضی را اجیر می کنند برای حال گیری طرف مقابل. چه پولها که خرج نمی کنند. حتی به روانشناس هم وعده چک سفید امضا می دهند برای ناک اوت کردن رقیب. این بازی می تواند سالها به طول انجامد. آخرش هر دو از پا می افتند. دیگر فحشی در چنته ندارند که نصیب هم کنند. یعنی اینکه رمقی برای در افشانی در آنها باقی نمی ماند. گاهی دومی تند تند بچه پس می اندازد برای اینکه اعتبارش برسد به اولی از لحاظ هزینه و از سوی دیگر برای محکم ساختن پایه های زندگی اش. دومی هم بچه ها را می اندازد به جان شوهر بی وفا. تعدادی نیمه راه از پا می افتند. یعنی استرس ها له اشان می کند. می شوند مشتری دائمی مطبها با تخصصهای رنگارنگ. فقط روانشناس از اول تا آخر همدمشان است . از قدیم گفته اند سنگی را که دیوانه ای به چاه می اندازد صد تا عاقل نمی توانند بیرون بیاورند. اما واقعیت این است دیوانه سنگ انداز آخرش به دنبال سنگش می رود ته چاه. مردهای دو زنه هیچگاه روی آرامش و آسایش نمی بینند. اگر باور نمی کنید امتحان کنید.
این ماهها و این روزها غلغله ای دارم تو کلینیکم از این ماجراها. صحبت یکی دو تا نیست. تعدادش شاید برسد به اندازه تمام مردهای تازه به دوران رسیده و همه آقازاده ها که سنت پدرانشان را حرمت می گذارند وآنهایی که شلوارشان دو تا شده است و بعضی بی خبرها شان . نمی دانم هاچ زنبور عسل آخر مادرش را پیدا کرد یا نه اما اگر به بزرگسالی می رسید چند تایی مادر برای خودش دست و پا می کرد . تعجب نکنید سالها با مردان دو زنه یا بیشتر درگیر تراپی بوده ام. طفلکی ها بیشترشان از هول حلیم افتاده اند توی دیگ. در ناخودآگاهیشان در جستجوی مادر بوده اند اما برچسب دو زنه بودن می خورد وسط پیشانیشان. خیلی هایشان تا آخرش هم همینجوری تو خماری واقعیت تا ابد باقی می مانند و البته هیچگاه نمی فهمند که از زندگیشان چه می خواسته اند. تنها یک روانشناس با تجربه است که می تواند نشئه اشان کند از هچلی که توی آن دست و پا می زنند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

روان شناسی جنگ سوم خاورمیانه

وقوع جنگ سوم در خاورمیانه اجتناب ناپذیر است. دوستان زیادی نظرم را راجع به جنگ می پرسند. استدلالهایم این است :

1- استفاده گسترده از تکنیک حساسیت زدایی تدریجی : این تکنیک در اصل در رفتار درمانی برای اصلاح فوبی ها یا ترسهای مرضی استفاده می شود. مکانیسم عمل آن مواجهه تدریجی مراجع با موقعیت ترسناک است تا به آرامی به محرکی خنثی و فاقد ترس تبدیل شود. در روان شناسی جنگ از این شیوه برای آماده سازی اذهان داخل و خارج و پیشگیری ازواکنشهای احتمالی ضد جنگ استفاده می شود. در جنگ عراق ماهها برای آماده سازی افکار جهانیان این روش مورد استفاده امریکائیان قرار گرفت. در حال حاضر در سطح رسانه های جمعی در سراسر دنیا وقوع جنگ به عنوان امری اجتناب ناپذیر تلقی شده که راهی برای جلوگیری از آن هم وجود ندارد.

2- جنگهای بزرگ همیشه در دوران رکود و بحرانهای اقتصادی اتفاق افتاده است. امریکائیان برای فرافکنی مشکلات داخلی و ایجاد انگیزه روانی برای بازارهای داخلی با برپائی جنگهای بزرگ خود را از عوارض اینقبیل بحرانها رهانیده اند. آنها برای نجات خود چاره ای جز آلترناتیوی قوی یعنی جنگ ندارند.

3- اوباما قادر نیست با شیوه های دموکراتها ناکامی ناشی از سرخوردگی و انفعال و خشم متراکم شده در اذهان امریکائیان را مهار سازد. چنین حالتی احساس حقارتی را در سطح بین المللی در آنها ایجاد می کند که جز جنگی بزرگ چیز دیگری قادر به تسکین آن نیست. آگاهی از روان شناسی و رفتار شناسی امریکائیان درک این نکته را آسان می سازد. خودشیفتگی مجروح آنها و بزرگمنشی به سئوال گذاشته شده در رقابتهای جهانی خرد جمعی امریکائیان را در این دوره خاص زمانی بشدت تحریک نموده است تا با نگرانی مفرط از آینده اقدامات تهاجمی خود را آغاز سازند.

4- پژوهشها نشان می دهد امریکائیان به هنگام اتخاذ تصمیمات حیاتی و جدی و بویژه مربوط به شروع جنگ قالبهای دوگانه رفتاری را در حد گسترده ای بکار می گیرند. نوعی هشیاری بیش از حد را در گفتار و کلمات آنها می توان تشخیص داد که ناخودآگاهانه تمایلات پنهانی اشان را فاش می سازد. با تحلیل گفتارها و رفتارهای آنان در حال حاضر شدت ابراز این دوگانگیها بسیار بالا رفته است.

5- در جنگ روانی آماده سازی شرایط از قبیل کنار آمدن با رقبا و حل اختلافات قبلی و تلاش در جهت کاهش جبهه ها برای متمرکز شدن بر هدف اصلی اصل بسیار مهمی به حساب می آمد. فعالیتهای وسیع امریکائیان و اقدامات دیپلماتیک جهتدار و سعی در جهت ایجاد جبهه واحد برای همه متحدان - همانگونه که در چند ماهه قبل از حمله به عراق شاهد بودیم - در خور توجه است.

6- در خاتمه امیدوارم این تحلیل روانشناختی من از جنگ بعدی هیچگاه به وقوع نپیوندد. اوضاع فعلی عراق و افغانستان شاید دلیل اصلیم برای چنین آرزویی باشد.

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

هذیان جمعی یا فولی اودوکس folie a deux

هذیان جمعی با فولی اودوکس folie a deux تعریف بسیار گسترده ای دارد. می تواند بین اعضای یک خانواده باشد یا یک فامیل بزرگ یا مردم یک روستا یا شهر و حتی در سطح یک کشور و گاه در بین ملتها. به اقتضای حرفه ام موارد این اختلال را بسیار دیده ام. بیشتر در بین خانواده ها. گاه آنقدر با فرهنگ و سنت و رسوم آمیخته می گردد که چهره واقعیش را به سختی می شود تشخیص داد. علامت اصلی این اختلال پذیرش بی چند و چون گفته ها و رفتارهای فرد ی است که از جهاتی بیش از حد بر شخص یا اشخاص دیگر تاثیر گذار است. بین زن و شوهر و پدر و فرزند و برادر و خواهر شایعتر است. شخص اصلی رفتار غیر منطقی یا غیر عاقلانه ای که محتوای هذیانی آن آشکار است را ابراز می کند و دومی بی قید و شرط می پذیرد. در باندهای خلافکاران این اختلال بسیار شایع است. قاتلانی که تحت امر دیگری دست به قتل زده اند تصورشان این بوده است که کار درستی انجام داده اند چون دیگری از آنها خواسته است . جالب اینجاست که خود را بی گناه می پندارند اما واقعیت این است که در فضای روابط هذیانی بین آمر و مامور جنایت مفهوم واقعی خود را از دست می دهد. حتی درشرایط مستعد کننده شیوع این هذیان جنایت می تواند به امر مقدسی تبدیل گردد که افتخار به دنبال می آورد. شکنجه گردر فضای هذیانی اعمال غیر انسانی خود را با تفسیر واژگونه خدمت به انسانیت و وطن و یا دین تلقی می کند . در سطح یک کشور می توانیم به آلمان نازی و شخص هیتلر اشاره کنیم که چگونه هذیان خود بزرگ بینی به رفتارهای نسل کشی اقلیتها تبدیل گردید.
جالبترین نمونه برای من فردی بود که در سطح فامیل و خانواده اش به رابط امام زمان معروف شده بود. اطرافیانش چنان با اعتقاد از او حرف می زدند که انگار با همه وجود ادعای او را پذیرفته اند و تلاش می کردند دیگران را هم در هذیان خودشان شریک کنند. وقتی از آنها دلیل خواستم با چنان خشم و عصبانیتی واکنش نشان دادند که از گفته ام پشیمان شدم. حتی لیستی هم تهیه کرده بودند تا اسامی سیصد و سیزده نفر را به عنوان یاران و خواص امام زمان را از طریق رابط به دست امام برسانند و مهمتر از همه اینکه تمامی کسانی که نقش وی را به عنوان رابط پذیرفته بودند را در آن لیست گنجاندند تا ثمره تلاششان محفوظ بماند. حتی بعد از اینکه این فرد مدعی با تشخیص اسکیزوفرنی حاد در بیمارستان بستری گردید اطرافیانش باز هم دست از این تلاشهای هذیانیشان برنداشتند و تا مدتها از کرامات و فضائل عجیب و غریب وی سخن به میان می آوردند.

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

وسواسیهای عزیز لطفا" ازدواج نکنید !!

اغراق نمی کنم اما از هر صد آدم وسواسی که ازدواج می کند نود و نه نفر مشکلات جدی پیدا می کنند. شاید شایعترین علامتی که در فضای رواندرمانی کلینیکها خودنمایی می کند وسواس باشد. سرسختی وسواسگونه وسواسیها و انعطاف ناپذیری و یکنواختی مفرط در رفتارها و حذف هیجانات از سیستم روانی و ذهنی سرعت پیشرفت و بهبودی را بشدت می گیرد.گاهی دهها جلسه از درمان می گذرد و مراجع هنوز میلیمتری از مواضع بیمارگونه خود عقب ننشسته است. انرژی درمانگر را به تحلیل می برند و سرسختانه در جهت حفظ ساختار منجمد رفتاری خود تلاش می کنند. تردیدهای وسواسگونه اشان نسبت به کل جریان درمانی در مواقعی درمانگران بی تجربه را به انتقال متقابل می کشاند و فضای درمان را تبدیل به صحنه کشمکشی بیحاصل می سازد که نتیجه اش قطع درمان است. این عوامل همه دست به دست می دهند تا پروسه درمانی همان اضطراب جانکاهی را که بیماران وسواسی تجربه می کنند را دوباره باز تولید کرده و ریسک ختم آنرا بیشتر سازد. مراجعان وسواسی سرسختانه درمانگر را در فضای انتقالی به شکل رقیبی هولناک تصور می کنند که باید به هر قیمتی از پای درآید. مکانیسم دفاعی واکنش نمایی هاله ای از حق به جانبی را از سوی این مراجعان به نمایش می گذارد که شاید پاشنه آشیل درمانگران ناوارد همین باشد. آنها هر لحظه آماده مچ گیری اند و تفسیرها و تحلیهای درمانگر را در تمام جلسات با کوچکترین جزئیات به خاطر می سپارند البته نه به قصد تغییر و بینش یابی که برای دستیابی به نقاط ضعف و به رخ کشیدن تضادها و یا احیانا" دوگانگیهای آن.
چنین رویکردی در تمامی روابط این افراد با دیگران و بویژه در ازدواج آنها با قدرت و شدت تمام تکرار می شود. در طی بیست سال کار رواندرمانی با مراجعانی از این دست زنان و مردان وسواسی زیادی را دیده ام که شریک زندگیشان را نه به عنوان همسر که بعنوان یک رقیب و موضوع نبرد در نظر می گرفتند و سالها درگیر جنگی بیهوده در راستان تسلط و کنترل و نفوذ می شدند که عواقب بس وخیمی را برای زندگی مشترکشان به بار می آورد. این جمله طلایی را به خاطر بسپارید : " اگر خوشبختی می خواهید با وسواسیها ازدواج نکنید !! "
وسواسیهای عزیز ! اگر قبل از ازدواج قصد یک دوره طولانی مدت رواندرمانی را ندارید پس هیچوقت ازدواج نکنید چون به نفع خودتان است.

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

یک نمونه فتیش پا

          سلام آقاى دکتر ابراهیمى: من حالتى دارم تقریبا مشابه به حالتى که بسیارى از مردم دارند و آن علاقه ى شدید به پاها و جورابها و کفشهاى شیک دختران و زنان زیباست. دیوانه ى این هستم که پاها و جورابها و کفشهاى دختران و زنانِ زیبا را بو کنم. حالت بسیار عجیب و نادر دیگرى که در من هست این است که به شدت و در حد افراط به طرز باورنکردنى دیوانه ى این هستم که ببینم دختر یا زن زیبایى در خیابان در حال راه رفتن است و پاشنه ى کفشهاى زیبایى را که پوشیده، تو گذاشته است؛ با دیدین این صحنه هر طور که شده پشت سر آن زن یا دختر، راه مى افتم و دزدکى به آن کفشهایى که پاشنه اش را تو گذاشته با ولع خیره میـشوم. از دیدن این صحنه به شدت احساس عجیب و تحریک کننده اى میـکنم. لطفا من را راهنمایى کنید که آیا این احساس من، بیمارى خطرناکیـست؟ دیدن این صحنه هایى که وصف کردم وجودم را سرشار از لَذّت میـکند. منتظر هستم که پاسخ بفرمایید. متشکرم.

شباهتهای عجیب عاشقان و معتادان

آیا عشق و اعتیاد دارای یک سرچشمه اند؟
به دلایل زیر که برگرفته شده ازسالیان کار مستمر رواندرمانی و تجربیات بالینی ام با این قبیل مراجعان است پاسخ به این سئوال مثبت می باشد:


*** رفتارهای هر دو گروه با وسواسهای شدید فکری و مشغولیت مدام ذهنی با ماده مخدر یا معشوق همراه است.
*** تمامی فعالیتهای دیگر زندگی عاشقان و معتادان تحت الشعاع معشوق و مواد قرار دارد.
***هدف اصلی زندگی رسیدن به معشوق یا افیون است.
*** بیقراری شدید در صورت ناکامی در وصال به معشوق یا ماده مخدر.
*** ترس همیشگی از دست دادن محبوب یا ناتوانی در تهیه مواد.
*** افسردگی شدید علامت اصلی ترک در معتادان یا دوری از معشوق است.
*** دشواری شدید ترک اعتیاد یا رها ساختن معشوق.
*** واپس روی شدید و آزاد شدن گرایشات کودکی و رفتارهای ابتدایی در هر دو گروه به هنگام دوری یا فراق.
*** رفتارهای جنون آمیز و خطرناک در وضعیت ناکامی و زیر پا گذاشتن اخلاقیات و پناه بردن به خشونت در هر دو دسته.
*** و آخرین و مهمترین نکته : هر دو ارتباط مستقیمی با امیال جنسی دارند !