آیا علائم مرضی می توانند نوعی واپس روی یا regression به گذشته باشند ؟ این سئوالی است که مدتها در رابطه با مراجعانم در ذهنم داشته ام. جواب می تواند مثبت باشد. شرح حال این مراجع را بصورت کوتاه می آورم تا پاسخی به سئوال بالا باشد:
دختر 18 ساله با علائم تهوع و استفراغ شدید و عوارض ناشی از سوء تغذیه همراه آن با مشخصه های اضطراب و دلهره آشکاربا رد کامل دلایل ارگانیک که حدود چهار سال سابقه ابتلاء را از خود نشان می دهد. دارای یک برادر بزرگتر با چهار سال اختلاف سنی است. دهها پزشک با تخصصهای گوناگون قادر به تشخیص بیماری وی نشده اند و انبوهی از داروها را بصورت مرتب مصرف می کند و کوچکترین تغییری در وی ایجاد نشده است. مادر علائم اختلال هیستریک را نشان می دهد و برخورد نمایشی و اغراقگرانه و هیجانی در بیان حالات دختر از خود ظاهر می سازد. مراجع در پاسخ به سئوال من که آیا مادر برادرت را بیشتر دوست دارد یا تو را جواب می دهد برادرم را . همچنین ادامه می دهد که این احساس تبعیض و بیعدالتی از سوی مادر را از کلاس اول دبستان احساس و درک می کرده است. مادر در بخشی دیگر از اظهاراتش می گوید دخترش تا هفت ماهگی دچار استفراغ شدیدی بوده است که پزشکان از وی قطع امید زنده ماندن نموده اند.
تشخیص اولیه : علائم مرضی فعلی مراجع در اصل نوعی واپس روی به دوران قبل از هفت ماهگی وی می باشد. به عبارت دیگر مراجع با گریز به علائم بیماری بدنی دوران نوزادی به شیوه ای سمبولیک به دنبال یافتن محبت و توجهی بوده است که در طول زندگیش از وی دریغ شده است. در حقیقت وی در عملیاتی سازوکارهای ناخودآگاه روانی را در جهت کسب محبت و آرامش و امنیت دوران نوزادی و برگشت به آغوش مادر را در قالب مکانیسم دفاعی واپس روی به کار گرفته است.
با چنین نگاه تشخیصی دقیق به مراجع طی هفت جلسه روان درمانی تمامی علائم روانی و بدنی وی حذف گردید! و زندگی عادی را از سر گرفت.
دختر 18 ساله با علائم تهوع و استفراغ شدید و عوارض ناشی از سوء تغذیه همراه آن با مشخصه های اضطراب و دلهره آشکاربا رد کامل دلایل ارگانیک که حدود چهار سال سابقه ابتلاء را از خود نشان می دهد. دارای یک برادر بزرگتر با چهار سال اختلاف سنی است. دهها پزشک با تخصصهای گوناگون قادر به تشخیص بیماری وی نشده اند و انبوهی از داروها را بصورت مرتب مصرف می کند و کوچکترین تغییری در وی ایجاد نشده است. مادر علائم اختلال هیستریک را نشان می دهد و برخورد نمایشی و اغراقگرانه و هیجانی در بیان حالات دختر از خود ظاهر می سازد. مراجع در پاسخ به سئوال من که آیا مادر برادرت را بیشتر دوست دارد یا تو را جواب می دهد برادرم را . همچنین ادامه می دهد که این احساس تبعیض و بیعدالتی از سوی مادر را از کلاس اول دبستان احساس و درک می کرده است. مادر در بخشی دیگر از اظهاراتش می گوید دخترش تا هفت ماهگی دچار استفراغ شدیدی بوده است که پزشکان از وی قطع امید زنده ماندن نموده اند.
تشخیص اولیه : علائم مرضی فعلی مراجع در اصل نوعی واپس روی به دوران قبل از هفت ماهگی وی می باشد. به عبارت دیگر مراجع با گریز به علائم بیماری بدنی دوران نوزادی به شیوه ای سمبولیک به دنبال یافتن محبت و توجهی بوده است که در طول زندگیش از وی دریغ شده است. در حقیقت وی در عملیاتی سازوکارهای ناخودآگاه روانی را در جهت کسب محبت و آرامش و امنیت دوران نوزادی و برگشت به آغوش مادر را در قالب مکانیسم دفاعی واپس روی به کار گرفته است.
با چنین نگاه تشخیصی دقیق به مراجع طی هفت جلسه روان درمانی تمامی علائم روانی و بدنی وی حذف گردید! و زندگی عادی را از سر گرفت.
۳ نظر:
سلامدکتر من از این زندگی حااااالم بهم میخوره چمه به نظرتون؟!طبیعیم؟آها راسی جهان سومی هم هستما اینم درنظر بگیرین!
سلام آقای دکتر. من پسری 26 ساله مبتلا به اختلال دوقطبی سیکلوتیمیک هستم و دچار افسردگی شدید و یک دل مرده به تمام معنا. با این وجود مستقیم به هر زحمتی بود فوق لیسانس گرفتم هردو در دانشگاههای روزانه با رتبه خوب. ضریب هوشی خوبی دارم ولی اصلا از زندگی خودم راضی نیستم. 1 سال است که لیتیم مصرف میکنم و تاثیر آن هرچند مثبت ولی بسیار ضعیف بوده. ترسهای بیهوده سراسر زندگی من را فرا گرفته. از همه کس و همه چیز ترس دارم و اتفاقاتی را که به هیچ وحه احتمال ندارند پیشش بینی میکنم که بر سرم می آید. مثلا زلزله هنگامی که خواب هستم و یا احساس توطئه دیگران. البته همیشه خانواده و دوستان و دوست دخترم از من تعریف کرده اند و من را انسان فوق العاده مهربان و احساسی میدانند. خودم هم میدانم که درست است ولی این افکار بیخود و بیجهت دامنگیر من شده اند. لطفا من را راهنمایی کنید که چه فعالیتی و چه غذاهای طبیعی نه دارویی برای من خوب است. حتی به داروها هم بدبین هستم. لطفا کمکم کنید که از خود و زندگیم و رفتارم و حرکاتم رضایت داشته باشم. این جمله را هم خیلی دوست دارم: آنطور که دوست دارم زندگی میکنم (البته اگر تنها بودم در یک جزیره!) ! سپاس فراوان
سلام آقای دکتر. من پسری 26 ساله مبتلا به اختلال دوقطبی سیکلوتیمیک هستم و دچار افسردگی شدید و یک دل مرده به تمام معنا. با این وجود مستقیم به هر زحمتی بود فوق لیسانس گرفتم هردو در دانشگاههای روزانه با رتبه خوب. ضریب هوشی خوبی دارم ولی اصلا از زندگی خودم راضی نیستم. 1 سال است که لیتیم مصرف میکنم و تاثیر آن هرچند مثبت ولی بسیار ضعیف بوده. ترسهای بیهوده سراسر زندگی من را فرا گرفته. از همه کس و همه چیز ترس دارم و اتفاقاتی را که به هیچ وحه احتمال ندارند پیشش بینی میکنم که بر سرم می آید. مثلا زلزله هنگامی که خواب هستم و یا احساس توطئه دیگران. البته همیشه خانواده و دوستان و دوست دخترم از من تعریف کرده اند و من را انسان فوق العاده مهربان و احساسی میدانند. خودم هم میدانم که درست است ولی این افکار بیخود و بیجهت دامنگیر من شده اند. لطفا من را راهنمایی کنید که چه فعالیتی و چه غذاهای طبیعی نه دارویی برای من خوب است. حتی به داروها هم بدبین هستم. لطفا کمکم کنید که از خود و زندگیم و رفتارم و حرکاتم رضایت داشته باشم. این جمله را هم خیلی دوست دارم: آنطور که دوست دارم زندگی میکنم (البته اگر تنها بودم در یک جزیره!) ! سپاس فراوان
ارسال یک نظر