رمان بوف کور صادق هدایت را
می توان به درستی رازآورترین ماجرایی دانست که به زبان فارسی در دسترس است. هر جمله
آن سرشار از استعاره ها و نمادهایی است که تنها در قالب دانش تفسیر اوهام معنا و
مفهوم پیدا می نماید. دانش روانکاوی این فرصت را به ما می دهد تا رمزگشایی دقیقی از
محتویات آن و در نتیجه شناخت شخصیت نویسنده معروف آن یعنی صادق هدایت کسب نمائیم.
هشتاد و پنج بار این رمان را از اول تا انتها خوانده ام و هر بار به عظمت آن بیشتر
واقف شده و بر شعور بالا و ناخودآگاهی زیرکانه هدایت آفرین گفته ام. از آنجا که
امکان چاپ کامل نوشته هایم در این زمینه فعلا" میسر نمی باشد خلاصه آنها را در چهار محور به شرح زیر
ارائه می نمایم:
الف : بوف کور برگردان کابوس زندگی
هدایت است . در روانکاوی کابوس به سر ریز شدن اوهام دردناک ناخودآگاهی به بخشهایی
از واقعیت اطلاق می گردد. این اوهام ماهیتی ناشناخته و غیر قابل دسترسی برای فرد
دارند. هر انسانی با درجاتی از آغشتگی وهمی در سازمان روانی خود همراه است. شدت این
واکنشهای وهمی گاه تمامی دنیای واقعی را به تسخیر خود در می آورد تا جاییکه نگاه
فرد به زندگی تنها با دخالتهای وهمی ذهنی وی مقدور می باشد. در چنین شرایطی واقعیت
جایگاه خود را در زندگی فرد از دست می دهد و رفتارهای وی تابع شرایط نابسامان وهمی
ای می گردد که جایگزین واقعیت می گردد. از این جهت می توانیم کابوس را به عنوان
اوهام سازمان بندی شده با محتوای رنج آور و آسیب زننده ای تلقی نماییم که مکانیزم
تسکین و تشفی وهمی برای هسته های متعارض و قدرتمند رشد یافته در طول زندگی فرد
فراهم می سازد. رمان بوف کور از این منظر کابوسی هولناک از زندگی صادق هدایت است.
کابوسی که در نهایت برای وی قابل تحمل نبود و خودکشی ارمغان تلخ آن گردید.
ب : بوف کور انعکاس سردرگمی وهمی هویت
صادق هدایت است . یافته ارزشمندی که با بررسی این داستان داشته ام به این راز شگرف
ختم گردید که تمامی اسامی و افراد صاحب نقش بوف کور به نحوی بخشی از سازمان وهمی
صادق هدایت به حساب می آیند . چنین یافته ای را می توان در قالب سردرگمی وهمی هویتی
وی توجیه نمود. راوی - دختر اثیری - پیرمرد قوزی - دایه - زن لکاته - عمو - عمه هر
کدام شخصیتهایی هستند که تشکیل دهنده عناصر وهمی ناخودآگاهی صادق هدایت محسوب می
شوند. سئوالی که با این یافته به آن جواب می دهیم این است که آیا صادق هدایت در گیر
تعارضات همجنسگرایانه بوده است ؟ تحلیلهای من نشان می دهد در بوف کور هدایت قدرت
وهمی تضادهای جنسی به شکل فراگیر بر روی پرسوناژهای ذکر شده مورد فرافکنی کامل واقع
شده ان تا جاییکه می توانیم در هر کدام از این شخصیتهای داستانی رد پایی از شخصیت
صادق هدایت را به وضوح بیابیم.
ج : بوف کور انعکاس دهنده واپس روی به
سالهای اولیه زندگی هدایت است . تثبیت در مرحله دهانی در این داستان برای راوی آن
که بخش مرتبط با واقعیت ذهن نویسنده را شامل می شود بسیار عیان و آشکار است. میل به
شراب و تریاک واضحترین نمود این مکانیسم دفاعی در صادق هدایت است. تمایل به
گیاهخواری و نوشتن کتابی به نام " فوائد گیاهخواری " در زندگی واقعی صادق هدایت
نشاندهنده چنین تثبیتی در مرحله دهانی است. رابطه با مادر در این مرحله از اهمیت
بسزایی برخوردار است. هدایت فرزند آخر خانواده بوده است که فاصله سنی اعضای آن از
یکدیگر زیاد نبوده است. به عنوان هفتمین فرزند نیاز وی به مادر و آغوش وی را در همه
جای بوف کور به خوبی مشاهده می کنیم.
د : بوف کور سرشار از مانور اوهام
افسرده ساز و خودنابودگرایانه است . هر روانکاوی با خواندن بخشی از این کتاب بی
گمان با خود خواهد گفت که نویسنده این کتاب در نهایت خود را خواهد کشت. خودکشی
برگردان خشم وهمی به درون است و با نابود ساختن خویش این خشم هم تخلیه خواهد شد.
آنگونه که در بیماران مبتلا به افسردگی می بینیم میل ناکام مانده آرام گرفتن در
آغوش مادر از دست رفته در تمامی زندگی آنها به قدرت زمینه ساز فعالیت اوهامی می
گردد که به تقویت دوباره این میل منجر می گردد و رفتارهای آنان را به این سمت و سو
سوق می دهد. به استقبال مرگ رفتن در بیماران افسرده تکرار این تمایل ناکام مانده
کودکی به استقبال آغوش مادر رفتن است. کشتن خود آرامشی را به فرد می دهد که تنها با
آرامش قرار گرفتن نوزاد در آغوش مادر قابل مقایسه است. درد زنده ماندن در این افراد
همان درد دور بودن از آغوشی است که پناهگاه و امنیت بخش وتسلی دهنده خاطر رنجیده
آنان باید می بوده است و به دلیلی از آنان دریغ شده است.