۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

گرایشات همجنس گرایانه : تعامل محیط با وراثت ؟

          به عنوان یک روان شناس که با مراجعان همجنس گرای زیادی کار درمانی داشته ام معتقدم که همجنس گرایی نوعی جریان اکتسابی است که باعث ایجاد تغییرات مغزی می گردد. به عبارت دیگر الویت را به محیط می دهم تا وراثت. به عبارت دیگر بر این نظر سخت پایبندم که در وجود همه انسانها نوعی آمادگی برای گرایش به همجنسانشان وجود دارد اما در بعضی به دلیل فراهم شدن شرایط محیطی و ایجاد زمینه های اولیه در درون خانواده و روابط خاص و وعوامل مستعد کننده سالهای اول زندگی و بخصوص بین سنین سه تا شش سالگی این گرایشات تثبیت شده و بتدریج فرم و محتوای همجنس گرایانه را در سالهای آتی به نمایش می گذارند.

ارائه یک کیس با تمایلات همجنس گرایانه :

           دختری هستم 28 ساله که تا سن 6 سالگی با موهای تراشیده مهدی خوانده می شدم به همین دلیل وقتی وارد مدرسه شدم خودم را با دیگر دختران غریبه می دیدم. با یک دوگانگی شخصیتی تا مقطع راهنمایی ادامه دادم و البته تعداد دوستان پسرم در مقایسه با دوستان دختر قابل مقایسه نبود ولی همگی آنها می گفتند که اصلا به تو به دید دختر نگاه نمی کنیم و تو باید پسر می شدی. وقتی آثار بلوغ در من ظاهر شد احساس می کردم به خاطر این ضعف باید خودکشی کنم که البته یکبار این کار را انجام دادم و قرص خوردم . در دبیرستان که همه به دنبال عشق های جوانی می گشتند من عاشق یکی از دخترهای مدرسه شدم تا جایی که تمام پس اندازم را برای او هدیه می خریدم و برایش غیرتی می شدم و ...

تا اینکه فهمیدم دوست پسر دارد و با دوست پسرش دعوا کردم تا جایی که مساله به خانواده ها کشیده شد و همه فهمیدند که من عاشق دوست دختر خودم هستم طوری خرد شدم که تصمیم گرفتم دیگه هرگز این حسم را بازگو نکنم ولی در دانشگاه با دختری آشنا شدم که مثل من نبود ولی مرا درک می کرد و اجازه می داد وقتی واقعا احتیاج دارم بدنش را لمس کنم ولی او هم دوست پسر داشت یعنی هم دخترها را دوست داشت و هم پسرها را ...

به هر حال الان 5 ماه است که ازدواج کردم چون دیگه از توی خونه پدر موندن خسته شده بودم ولی یک حسی دارم فکر می کنم خلاء دارم . راستش همسرم خیلی فهمیدس وقتی براش گفتم که چه حسی به زن ها دارم اصلا سرزنشم نکرد حتی وقتی به تایلند مسافرت کردیم اجازه داد تا هر کاری دوست دارم بکنم....

حالا می گید چه کار کنم؟

۱۳۹۰ فروردین ۴, پنجشنبه

استمداد از تاریخ برای بقا : مکانیسم دفاعی - روانی شبیه سازی تاریخی

       بسیار شنیده اید که در عرصه اجتماعی و سیاسی و تاریخی و فرهنگی صاحبان قدرت برای مشروعیت بخشیدن به قدرت خود را به رویدادها و اتفاقات و اشخاصی شبیه می سازند که از لحاظ تاریخی واجد بار ارزشی یا مفهومی عمیق در نزد مردمان برخوردار می باشند. سئوال این است که از منظر روانشناختی چنین شبیه سازی چه معنا و اهمیتی می تواند داشته باشد. در ایران کنونی بسیار می شنویم که حوادث صدر اسلام را به وضع موجود نسبت داده و خود را در موضع حق و حریف را در وضعیت ناحق قرار داده و بدینوسیله منفعتی را برای خود کسب می کنند که نتیجه اش مشروعیت بخشیدن به قدرت است. اما واقعیت چیست ؟ و در پس این شبیه سازیهای تاریخی جدای از سود ظاهری آن چه پدیده ای نهفته است که از لحاظ روانشناختی قابل تفسیر باشد؟ پاسخ به این سئوالات را در سطح خرد و کوچک  با واکنشهای بعضی مراجعانمان در جلسات روان درمانی در موقعیتهای وهمی ناخودآگاه که کاربرد مکانیسمهای دفاعی دلیل تراشی و منطقی سازی بیفایده و بی استفاده است و ایگوی این افراد درجاتی از تزلزل و اضمحلال را تجربه می کند می توانیم بیابیم. به زبان ساده تر در شرایطی که مراجع در سطح بین روان نژندی و روان پریشی یا سایکوز در حال تردد است این شبیه سازیها می تواند به عنوان ابزاری برای حفظ ایگو یا " من " مورد استفاده گسترده قرار گیرد. در این حالت افراد درگیر به نوعی همراه ساختن خود با رویدادهایی که در سازمان ذهنی و روانی و وهمی آنها واجد بار معنایی مهم و قدرتمندی است به تحریف وهمی واقعیت فعلی پرداخته و ایگوی ملتهب و در حال فروپاشی خود را موقتا" تسکین می دهند. چنین مکانیسمی نشاندهنده تلاش بیش از اندازه سازمان وهمی بیماران برای قبضه قدرت روانی و تخریب بیش از اندازه کارکردهای گوناگون رفتاری و روانی در راستای دسترسی به امیال وهمی ناخودآگاه می باشد.
       واقعیت این است که ما به عنوان انسانهای سالم نمیتوانیم تحت هیچ شرایطی خود را در قالبی غیر از زمان حال قرار دهیم. هر تلاشی در این راستا در جهت شبیه سازی می تواند نوعی عملکرد وهمی تلقی شود که واجد هیچ مشخصه ای از لحاظ سلامت روانی و ذهنی نمی باشد. در سطوح اجتماعی و سیاسی نیز نمی توانیم هیچ شباهتی بین افراد صاحب قدرت حتی با زندگان معاصرشان قایل شویم چه رسد به اینکه دست به شبیه سازیهایی زنیم که صدها سال تفاوت زمانی را با خود همراه دارند. تجربیات شخصی ام با توجه به هزاران ساعت کار بالینی در حیطه رواندرمانی و روانکاوی این نکته را مورد تاکید قرار می دهد که هر چه ساختار ایگوی فرد تزلزل بیشتر داشته باشد شبیه سازیهای وی نیز بیشتر خواهد بود. در عمیقترین فرم این شبیه سازیها را به وضوح می توانیم در مبتلایان به اسکیزوفرنیا بیابیم که به طور کامل با غرق شدن در فضای وهمی خود تصاویر شبیه سازی شده آشکاری از خود را به نمایش می گذارند. اگر سری به بیمارستانهای روانی بزنید می توانید دهها بیمار سایکوتیک را ببینید که ادعای امام زمانی یا مسیح یا نایب آنها یا توانایی ارتباط با عالم غیب و ارواح یا فرستاده شدن از طرف آنها دارند و سخت به این اوهام خود اعتقاد پیدا نموده اند. در عرصه های اجتماعی و سیاسی و مذهبی چنین شبیه سازیهایی می تواند به پبش لرزه های وارد شدن خلل به ساختار قدرت در نظر گرفته شود . به زبان دیگر هر گاه عرصه قدرت با مشکلات مخرب و غیر قابل کنترلی مواجه شود صاحبان قدرت برای تسکین وهمی خود و عوامل خویش به چنین شبیه سازیهایی می پردازند تا از سقوط و تزلزل بیشتر ممانعت به عمل آورند.
       به عنوان یک روانشناس برای اولین بار مکانیسم دفاعی شبیه سازی را به دنیای روانشناسی و آسیب شناسی روانی و روانکاوی معرفی می نمایم.
     

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

جنگ روانی

          


این اصول را در یک جنگ روانی با دشمن یا رقیب خود رعایت کنید:

       1- همیشه قدرتمند نشان دادن خود به دشمن گاهی نتایج معکوس به دنبال دارد. بسیاری تصورشان بر این است که باید پیوسته  طرف را مرعوب کرد و از ترس او بهره برداری نمایند. چنین رویکردی نشاندهنده بیخبری  از اصول جنگ روانی و ناآگاهی است. با توجه به شرایط باید انعطاف گسترده ای در این مقوله اعمال نمود. حتما" عکس فائزه هاشمی رفسنجانی را دیده اید که در 25 بهمن چند ساعتی دستگیر شد و چون آهویی ترسان ولرزان در دست گرگها به دوربین زل زده است. اثر روانی این عکس به اندازه ای است که هیچ ابزار تبلیغاتی دیگری  نمیتوانست اوج مظلومیت یک نفر را اینگونه زیبا و قوی بیان کند. فیلم منتشر شده از او در یوتیوب که عده ای در حال فحاشی به وی هستند و با الفاظ رکیک وی را مورد خطاب قرار میدهند نیز از او زنی مظلوم ساخته که اوباشی در صدد اهانت به وی هستند. ناخودآگاه بینندگان ترغیب به حمایت از او و همذات پنداری با وی می گردند.
       2- توهم سازی در ذهن دشمن را فراموش نکنید. تحقیر دشمن و یا هیچ شماری وی همیشه کارساز نیست. بگذارید تصویری غیر واقعی و اغراق آمیز از توانمندیهای خود داشته باشد. به او القا کنید که واجد خصوصیاتی است که در دیگران وجود ندارد. تا می توانید ذهنیت او را نسبت با خودش متورم و درشت و فربه بسازید. اگر او را از واقعیت دور سازید خودش کلک خودش را خواهد کند. نیروهای متحد از این تکنیک استفاده بسیار بجایی برای سقوط صدام نمودند. کار را به جایی رساندند که صدام تا آخرین لحظه ورود نیروهای متحد به بغداد هنوز شکست خود را باور نداشت. قذافی دیوانه نیز چنان درگیر توهمات بیمارگونه خود است که شورش میلیونها تن در لیبی و سقوط شهرهای مهم آن کشور را به پایکوبی و شادی و رضایت از خود عنوان می کند و در برابر چشمان متعجب مجری تلویزیونی که با چشم خود تظاهرکنندگان را دیده است از اندکی از عناصر القاعده که باعث ناآرامی شده اند صحبت  میکند.
       3- در جنگ روانی با منطق خود تصمیم نگیرید بلکه منطق دشمن را مورد هدف قرار دهید یا اینکه از اصول منطقی او بر علیه خودش استفاده کنید. استدلالهای شما فقط برای خودتان واجد ارزش است  و دیگران اهمیتی به آن نمیدهند پس ابتدا ببینید ساختار استدلالی حریف شما از چه اجزایی برخوردار است آنگاه تناقضات رفتاری و کارکردی وی را با سیستم استدلالی اش عیان ساخته و تمرکز تبلیغاتی روی آن داشته باشید. مطمئن باشید که به سرعت از درون خالی خواهد شد و نظم عملیاتی اش را از دست خواهد داد.
       4- عملیات و چهارچوبهای جنگ روانی پیچیده و چند لایه است. بهترین سطح از نظر کارکردی  عمل در حوزه ناخودآگاهی است. ایجاد سیستم وهمی و هدایت و کنترل آن در ذهن و فکر دشمن اختیار و عنان او را در دستان ما قرار می دهد تا آنگونه که می خواهیم وادار به واکنش گردد. هر چه عمق عملیات روانی ما بیشتر باشد به همان نسبت ابتکار عمل و آزادی کنش را نیز از آن خود خواهیم ساخت. مثالی ساده در این زمینه عملیات انتحاری گروههای تروریست است که با استفاده از تکنیکهای مغزشوئی و یا در حقیقت با ایجاد تغییرات عمیق ناخودآگاه در ذهن این داوطلبان آنها را به سوی خودکشی و انفجار سوق می دهند. هر انسانی علاوه بر رابطه از طریق حواس یا واقعیت به صورت دیگری با پیرامون خود رابطه برقرار می سازد. در روانکاوی مکانیسمهای وهم ساز و وهمزا بسیار مورد بررسی قرار گرفته اند. در بسیاری از بیماریهای روانی که ساختار ارتباط فرد با واقعیت مختل شده است در اصل این ساختارهای وهمی است که کنترل سازمان روانی و ارگانیسم فرد را در اختیار می گیرند و نتیجه آن ایجاد رفتارهای مختل و بیمارگونه  است. با از کار انداختن ارتباط دشمن با واقعیت می توانید رفتارهای وهمی بیمارگونه را در وی تقویت کنید تا جاییکه خود را با تولیدات وهمی ناشی از آن مورد هدف قرار دهد.
       5- در جنگ روانی آگاهی از نقاط قوت دشمن یا حریف شرط اساسی پیروزی است نه نقاط ضعف وی ! . در اینصورت قادر خواهید بود با عملیات روانی توجه او را از راههایی که می تواند به موفقیتش بیانجامد به سمت مسیرهای بی اهمیت و یا فاقد الویت منحرف کنید.