۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

شیر ماده وحشی

سر کلاس بودم . هنوز شروع نکرده بودم یکی از دانشجویان پسر دستش را برد بالا یعنی که سئوال دارم. بهش گفتم بزار روضه ام را بخوانم بعدش گریه کن. هری همه زدند زیر خنده. طفلک حسابی کنف شد. گفتم حالا چی بود سئوالت ؟ گفت یک زمانی قول داده بودید عملی برای ما هیپنوتیزم اجرا کنید. بقیه دانشجوها انگار که برق بگیردشان دنبال حرفش را گرفتند. گفتم حالا که مشتاقید حرفی ندارم اما خودم سوژه را انتخاب می کنم. اکثرا" خاموش شدند. انگاری می ترسیدند از سوژه شدن. اما یکی از دخترها همینجوری مثل طوطی حرفش را تکرار می کرد. گفتم خودت بیا اینجا. ورپریده از خدا خواسته مثل فنر پرید آمد کنار میزم. گفتم رو به من وایستا . چشمهات را ببند و به نفس کشیدنت فکر کن! دو دقیقه بعد رفت تو هیپنوز . سریع بردمش به مرحله سومنامبول  یا خوابگردی . دو ساعتی چشمهای دانشچویان از حدقه در آمده بود. چیزی را که می دیدند شاید بیشترشان تا حالا توی عمرشان تجربه نکرده بودند. دست دخترک گاهی می چسبید به کف زمین و هر چه زور میزد نمی توانست جدایش کند. می آمد عرق خیالی پیشانیش را خشک کند دستش  می چسبید به پیشانیش. و تقلا می کرد جدایش کند و نمی توانست. توی یک دعوای خیالی با دوست نامرئی اش چنان او را به فحش بست که پسرهای کلاس جفت کردند! رفت به دو سالگیش و بابا مامانش را توی رختخواب در حال کار خیر دید. بعد بردمش به روز اول مدرسه اش . اسم سی تا بچه را ردیف کرد از همکلاسیهای کلاس اولش.
همون پسری که اول از همه از من سئوال پرسیده بود آمد ردیف جلو تا خوب همه چیز را ببیند. وقت هم تمام شده بود. خواستم شیرین کاری آخری را انجام بدهم. به دختر گفتم حالا شده ای یک شیر وحشی ! خیلی هم گرسنه ات است . هنوز حرفم تمام نشده بود بدنش را خم کرد . دستهایش را به حالت دویدن جلوی سینه اش گرفت. چرخی زد. روبرویش همان پسر بخت برگشته نشسته بود روی صندلی ! با دستهایش ران او محکم چنگ زد. سرش را پایین برد و دندانهایش را فرو کرد در ران او !. دیدم اوضاع پس است . برای لحظه ای به خودم آمدم. فریاد زدم . شیر اهلی ! شیر اهلی ! بگیر بخواب. یکهو ران پسر را ول کرد و دستهایش را گذاشت روی زمین و سرش را هم گذاشت روی دستهایش.
دحترها که بیرون رفتند پسر  پاچه شلوارش را داد بالا. رد دو ردیف دندان سرخ سرخ افتاده بود روی پایش. گفتم همچی هم نباید ناراضی باشی ؟! گفت نه. ولی دکتر کاشکی به جای شیر اهلی می گفتید شیر عاشق !!!

۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

یک یافته جدید در رابطه با سبب شناسی و آسیب شناسی روانی فتیشیزم و میسترس و بردگی

تمایلات فتیشستیک یا یادگارخواهانه و مشکلاتی نظیر میسترس و بردگی را با این فرمول ساده می توانیم از لحاظ سبب شناسی مورد بررسی و قرار دهیم و صد البته در پروسه رواندرمانی نیز می توانیم از تشخیصهای خود استفاده کنیم. در جریان رواندرمانی ما با شکلهای متنوع و متعددی علائمی روبرو می شویم که همگی را می توانیم در زمره آسیبهای جنسی  طبقه بندی کنیم. از لحاظ شدت از خفیف تا شدید نمره گذاری می شوند. در فرمهای شدید رفتارهای عادی جنسی فرد مورد صدمه جدی قرار می گیرد و گاه با مشکلات قانونی جدی روبرو می شود.
فرمول :
زن     =     مادریا جانشین مادر
فتیش یا یادگار    =    منبع  محبت و نیازهای ارضا نشده کودکی و نماد اتحاد و اتصال وهمی با مرکز آرامش و امنیت
میسترس    =   مادر یا جانشین وهمی مادر
برده    =     نوزاد و تصویر بازسازی شده وهمی حقارت خردسالانه 
 رفتار یادگار پرستانه     =     رفتارهای محبت جویانه  همراه با واپس روی به دوران کودکی
رفتارهای بردگی در برابر زن   =    تلاش برای دریافت محبت و نیازهای محروم مانده خردسالی و بدست آوردن رضایت مادر
اطاعت از ارباب یا میسترس یا زن مسلط      =    اطاعت از جانشین وهمی مادر برای کسب ارضا
شکنجه شدن توسط پارتنر جنسی    =    تکرار نگرانیها و ترسها و اضطرابهای کودکی در رابطه با مادر و بازسازی وهمی تجربیات دردناک اولیه اما تشفی آمیز و ارضا کننده مادر
بوییدن   =   نوزادی که بوی بدن مادر او را تسکین و آرامش می دهد. یکی شدن با بخشی از هستی مادر یعنی بوی بدن او
فتیش لباس و پا و سایر قسمتهای بدن زن      =    یکی شدن با بدن مادر با بدست آوردن او با تصاحب بخشی از بدن او : مشت نمونه خروار است.

با نگاه روانکاوانه می توانیم تمامی این سمبولها را در قالبی از مکانیسم دفاعی واپس گرایی به سالیان اولیه زندگی این بیماران تبیین نماییم.
در اینجا برای آگاهی بیشتر شرح حال خودنوشته یک فرد مبتلا در زیر ارائه می شود :


من یک جوان 20 ساله هستم

از بچگی یعنی از وقتی یادم می آید یک حس عجیب و غریب در وجودم بود که فکر می کردم تنها من در کل دنیا از وجودش رنج می برم و آن این که من علاقه ی بسیار زیادی به بو کردن پا داشتم

این حس عجیب در مورد تعداد اندکی از پسرها و بسیاری از دختران در وجود من شعله ور می شد که معیار آن خوشگلی و زیبایی طرف مقابل بود

این بو کردن پا را در دوران دبستان راهنمایی و دبیرستان چندین بار روی رفقایم به هزار زحمت تجربه کردم و در مورد دختران تنها در مورد دختر عمویم چندبار اتفاق افتاد که من توانستم پایش را بو کنم البته همه ی این ها کاملا سری و مخفیانه به طوری که آنان متوجه نشوند بود

بو کردن پا مرا به اوج لذت می رساند

کمی بعد علاوه بر بو کردن به لیسیدن پا هم علاقه پیدا کردم اما در حد بسیار پایین و اصلا آن را تجربه نکردم

از سوم دبیرستان به بعد با فضای ایترنت آشنا شدم و فهمیدم خیلی های دیگر مثل من وجود دارند

متاسفانه من از اینترنت برای ارضای این حسم استفاده می کردم و تا الان کلیپ های بسیاری در این زمینه مشاهده کردم

از بعد از دیدن کلیپ ها در اینترنت احساسات و علاقه های دیگری در من پیدا شد مثل علاقه به له شدن زیر پای دختران و بسیار دوست داشتم آنها روی صورتم بایستند و مرا مجبور به بوییدن و لیسیدن پای خود کنند

یادم رفت بگویم که از بچگی من علاقه ی زیادی نیز به شکنجه شدن داشتم و از بعد از دیدن کلیپ ها خیلی دوست داشتم که زنان و دختران مرا شکنجه کنند مخصوصا شکنجه های جنسی

از تحقیر شدن توسط دختران لذت می برم و دوست دارم کاری کنم که مجبور به معذرت خواهی از آنان وتنبیه شدن توسط آنان شوم

تازگی با سایتی آشنا شدم که در آن کلیپ های بسیاری در مورد شکنجه شدن مردان توسط زنان وجود دارد مخصوصا شکنجه های جنسی و من اکثر آن ها را دیده ام و آرزو دارم جای تک تک آنها قرار گیرم

راستش را بخواهید از این وضعیت خسته شده ام چرا که اصلا نمی توانم آن را ارضا کنم و حتی نمی توانم در مورد آن با کسی صحبت کنم و هم چنین در آینده نمی توانم با کسی ازدواج کنم

بیش از یک سال است که به فکر درمان آن افتاده ام و با چند روانشناس آن را مطرح کردم اما هیچ کدام نتوانستند کاری برایم بکنند

از شما تقاضا دارم و خواهش می کنم اگر می توانید در درمانش به من کمک کنید

متشکرم

ان شا الله خدا خیر دنیا و آخرت نصیبتان نماید

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

دخترها دیگر کپی مادر نیستند !

یک اتفاقهایی دارد می افتد در بین زوجهای جوان و روابط دخترها و پسرها در این روزها در ایران که فقط یک روانشناس زیرک می تواند آنها را ببیند. در جلسات خانواده درمانی و زوج درمانی دو نگرش و تفاوت را در روابط دخترها و پسرها مشاهده می کنیم. دخترها می خواهند مرزها را بشکنند و پسرها می خواهند مرزها را مستحکمتر کنند. نگاه جنسیتی به پدیده گذار شاید نکته جدیدی باشد که در تحلیلهایمان تابحال از آن غفلت کرده ایم. جدال بین سنت گرائی و نوگرائی حالا نمودهای جنسیتی پیدا کرده است. تبدیل شده است به دعوا میان دو جنس! . پسرها دخترهای آفتاب ندیده می خواهند و دخترها می خواهند خودشان باشند با همان آزادی که حق مسلمشان می پندارند. دو قطبی بودن جامعه بصورت علنی دارد در نگرش دختران و پسران نمودار می گردد. دخترها دارند گوی سبقت را از پسرها می ربایند. در دانشگاهها اکثریت را دارند . تمایل به زندگی مجردی در آنها دارد فزونی می گیرد. در مشاغل با پسرها رقابت شدیدی از خود می نمایانند و در ازدواج نمی خواهند با چادر سفید بروند و با کفن برگردند به سینه قبرستان. هنوز پسرهای ایرانی الگوی زن ایده آلشان مادرشان است ولی دخترها نمی خواهند مثل مادرهایشان باشند. طفلکها معصومانه به دنبال چیزی هستند که خودشان هم نمی دانند چیست. فقط می خواهند کپی مامانهایشان نباشند.ایرانیان شتابان دارند از سنتگرائی فاصله می گیرند. اما به نظر می رسد این سرعت در دختران بسیار بیشتر از میانگین جامعه باشد. 

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

عاشقی کلک طبیعت است

طبیعت در همه چیزش خسیس و صرفه جو است الا یک چیز ! بقای نسل
دست و دلبازی در ادامه بقا را می توان در میلیونها گرده یک گل تا میلیونها اسپرم در یک رابطه جنسی و هزاران میوه یک درخت تا هزاران تخم یک ماهی به خوبی دید به این امید که یکی از آنها گونه ای مشابه را تولید کند.
اما در انسان عامل دیگری هم به این موارد اضافه شده است : فرآیند عاشقی !
عاشقی را می توان به تغییرات مغزی نسبت داد که به دلیل ایجاد شرایط خاصی در یک یا دو فرد باعث برقراری نوعی اتصال و ارتباط قدرتمندی می گردد که رهایی و جدایی از آن کار سخت و دشواری است. طبیعت دو فرد را چنان به هم جوش می دهد که رهایی از آن گاه غیر ممکن به نظر می آید. یافته های جدید بر شباهت بسیار زیاد مغز معتادان به مواد مخدر به تصاویر مغزی عاشقان تاکید دارند.
بی دلیل نیست که در اشعار شاعران بر همراهی جنون و عشق و دیوانگی عاشقان و سرگشتگی و حیرانی و درماندگی و بیچارگی آنها فراوان سروده می بینیم. عاشقی نوعی اعتیاد است که دو فرد را به سوی یکدیگر می کشاند بلکه ماندگاری نوع بشر حفظ گردد هر چند در حیوانات مکانیسمی صد در صد ارگانیک دارد و بر ترشح هرمونها و کارکردهای بخشهایی از مغز مرتبط است اما در انسان از این دایره خارج شده و در سطح کرتکس با عملکردهای شناختی گره خورده و به معجونی عجیب به نام  رفتارهای عاشقانه تبدیل شده است.
در طول سالها کار بالینی در کلینیکم بسیار موارد  از این قبیل دیده ام . عاشقانی از هر دوجنس که چون کودکان در فراق معشوق اشک می ریختند و ضجه می زدند و با تصویر او در خیال عشقبازی می کردند.
یادم می آید مقاله ای نوشته بودم در با عنوان " روانکاوی حافظ " ! . در جمعی از ادیبان و اساتید و پیران مدعی عرفان در دانشگاهی خواندم. بیچارگان حتی نتوانستند خشم خود را پنهان کنند. هنوز صدای فریادهایشان در گوشم طنین انداز است. در ذهن آنها حافظ به آسمانها وصل بود و من او را به زمین آورده بودم . هر چه برایشان توضیح دادم این نه توهین است به مقام حافظ به خرجشان نرفت.
در ناخودآگاهی ایرانیان نوعی مقدس سازی در همه زمینه ها به چشم می خورد. نوعی تفکر جادویی که در آن قدرت تقدیس می شود و در آن ماهیت قدرت را در آسمانها جستجو می کنند. سکس و نیروی جنسی نیز با استفاده از مکانیسم دفاعی تصعید تغییر شکل داده و به آسمان برده شده و شکلی تحریف شده به خود می گیرد و دوباره به زمین آورده شده و مورد ستایش قرار می گیرد. چنین رویکردی به روابط جنسی بین زن و مرد نوعی تابو را شکل داده است که تخطی از آن به بدترین وجهی عقوبت داده می شود. شاید بتوان فراوانی آسیبهای جنسی در  ایران را به این نگاه خلاف قاعده طبیعت در فرهنگ ایران زمین مرتبط دانست.

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

روانشناسی سکولاریزم و آنتی سکولاریزم در ایران : جدالی خونین یا گذاری آرام ؟

دهه نود شمسی شاید تعیین کننده ترین سالهای تاریخ ایران زمین باشد. دو جریان نیرومند سیاسی و اجتماعی وفرهنگی به گامهای آخر بازی خود با هم نزدیک می شوند. اولین نمود آشکار این نبرد را در جنبش مشروطه و پیامدهای آن دیدیم که چگونه مشروطه و مشروعه زورآزمایی را آغازیدند و از دل آن وزن کشی تاریخی رضاخان میرپنج متولد گردید. ملی شدن صنعت نفت با محوریت مصدق و کاشانی از درون خود به تحکیم فرزند رضاشاه انجامید و انقلاب پنجاه و هفت نیز با حذف سکولارها عمر سی ساله اش را سپری می سازد. در این سی ساله اخیر شاید بارزترین و آشکارترین نبرد بین دو جریان سکولاریزم و آنتی سکولاریزم را تجربه نموده ایم. نیروهای آنتی سکولاریزم ترکیبی همگون از مذهبیون و سنتگرایان و بدنه قوی بازاریان و بخش عمده ای از نظامیان هستند که عمده قدرت را در چنگ خود نگه داشته اند .در مقابل نیروهای سکولاریست از طیفهای ناهمگون و پراکنده و بخشهای خاصی تشکیل شده اند که مزیت آنها ارتباطشان با جهان خارج و همراهی و همگامی با جریانات جهانی است. عمده دانشگاهیان و فرهیختگان و صاحبان تخصص و جریانات نواندیش و تجدید نظرگرایان با همراهی اقشار متوسط به بالا در زمره سکولاریستها به حساب می آیند. شباهتها و تفاوتهای این دو جریان به شرح زیر می باشد :
1-سکولاریستها به آزادی اندیشه و تساهل و تسامح و اخلاق جهانی معتقدند و در مقابل آنتی سکولاریستها به محدود سازی اندیشه و تحمیل گرایی و کنترل و اخلاق ابزارمند گرایش دارند.
2- سکولاریستها قدرت را برآمده از جمهور مردم و برای مردم و آنتی سکولاریستها قدرت را ابزاری برای حفظ قدرت و مهار نیروهای مقابله گر و مخالف بکار می گیرند.
3- سکولاریستها به سیستم نقد از درون متمایلند در حالیکه آنتی سکولاریستها با هر گونه نقدی بشدت مقابله می کنند چون نقادی را باعث سست شدن پایه های قدرت خود به حساب می آورند.
4- سکولاریزم ایرانی ریشه ای نهایتا" صد ساله دارد اما آنتی سکولاریستها با تکیه بر گرایشات دینی و موجهای اعتقادی برای خود نوعی پیشینه تاریخی کهن ساخته اند که برای حفظ قدرت به آن پناه آورده اند.
5- سکولاریستها از دوران نوجوانی خود گذشته اند و به پختگی روی آورده اند اما آنتی سکولاریستها وارد دوران کهنسالی خود شده اند.
6-سکولاریستها بدون دسترسی به منابع قدرت در سطوح تئوریک بشدت فربه وآماده اند در مقابل آنتی سکولاریستها با توجه به دسترسی به ثروت و در اختیار داشتن مراکز قدرت فاقد جایگاه تثوریک مستحکم اند اما در عوض حضور عملگرایانه فراگیری در کارکردهایشان از خود نشان می دهند.
7- سکولاریستهای ایرانی به دلیل همراهی با معیارهای جهانی از اقبال و پشتیبانی گسترده ای در جهان برخوردارند اما آنتی سکولاریستها روز به روز انزوای بیشتری را در سطح جهانی تجربه میکنند.
8- به دلیل نداشتن مبنای تئوریک قدرتمند و فراگیرو عدم اعتقاد ذاتی به پایه های علمی که ابزار سکولاریزم به حساب می آید  آنتی سکولاریستها پسرفت هول انگیزی در زمینه های اقتصادی و علمی و سیاسی باعث گردیده اند که چنین نتیجه ای تیغ انتقاد سکولاریستها را تیزتر کرده است.
9-آنتی سکولاریستها بدون توجه به ریشه های تقویت کننده سکولاریزم حملات خود را به گروههای مرجع آن یعنی سران و صاحبان تئوری یا رهبران آینده احتمالی این جریان متمرکز نموده اند و با افراط در برخوردهای امنیتی و ایجاد رعب و وحشت و استفاده بیش اندازه از عنصر زور و مجازات به بی اعتبار سازی خود سرعت می بخشند.
10- کنترل اجتماعی در حال حاضر در حد شعارگونه بشدت تبلیغ می شود اما به دلیل نداشتن تئوری و شیوه های جدید به شکلی مندرس و تکراری و قدیمی انجام می شود که در حال حاضر کارآمدی خود را از دست داده است.
11- آنتی سکولاریستها بدلیل فقدان زیر بنایی تئوریک دایره خود را آنچنان تنگ نموده اند که در برابر اندک تعارضی با یکدیگر بیرحمانه به حذف هم اقدام می کنند. بعد از انتخابات ریاست جمهوری بسیاری از هم پیمانان این جریان به مسلخ برده شدند یا اینکه به اردوگاه مقابل پیوستند.

سئوال اصلی این است : آیا آنتی سکولارهای ایرانی به دست خود کمر به نابودی خود بسته اند ؟ و سکولاریزم از درون این جریان تغذیه خواهد کرد ؟
جواب این سئوال را در دهه نود شمسی خواهیم یافت!!

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

قتل در روز روشن : واکاوی جنایت میدان کاج تهران

همه چیز از یک ماجرای عاشقانه شروع شد. مرد زنی شوهردار را با پول اغوا کرده وادارش می کند از شوهرش جدا شود و آغاز درگیریهای مالی اش با وی و افتادنش به زندان و رهایی و ادامه رابطه و ناگهان وارد شدن رقیب و بی وفایی زن و پایان ماجرابا مرگ رفیب در جدالی نابرابر!
این همه ماجرا نیست. شاید هم کشته شدن یک فرد در مقابل مرگ دهها تن در روز به دلیل قتل و جنایت چندان خبر تازه ای نباشد . آنچه این جنایت را متمایز می سازد بی تفاوتی مردمی است که تمام این چهل و پنج دقیقه دست و پا زدن مجروح در خون تپیده رو به مرگ را دیدند و کوچکترین اقدامی برای کمک به وی ننمودند.
در ادبیات روانشناسانه این پدیده چندان نادر نیست. بکارگیری هیئت منصفه در دادگاهها نوعی تقسیم مسئولیت به نمایندگان مردم است تا مجازات مجرم بر عهده فرد خاصی قرار نگیرد و بین چند نفر پراکنده گردد. در حوزه روانشناسی اجتماعی پژوهشهای بسیاری در خصوص رفتار تماشاگران در موقعیتهای ناگوار انجام شده است. این پدیده با عنوان " لوث مسئولیت " به هنگامی رخ می دهد که جمعیت حاضر در صحنه دیگران را مسئول می پندارند و رفتار اشخاص تابعی از ضرورت حضور دیگران می گردد نه خود آنان. به بیانی دیگر حاضران در موقعیت حادثه با توجه به این قانون که مسئولیت در گروه لوث می شود ترجیح می دهند با کناره گیری از دخالت خود را از عوارض مسئولیتهای آتی دخالتشان حفظ نمایند. حتی پلیسهای حاضر در صحنه سعی می کردند با کسب تکلیف از مرکز کسانی را که در صحنه حاضر نیستند وادار به مداخله سازند بلکه با لوث مسئولیت امنیت خود را تضمین نمایند . بی تفاوتی مردم حاضر در صحنه به ضجه های مجروح رو به مرگ به حدی است که بر بالین وی می خندند و یکی چای می نوشد و دیگری با خنده های مستانه ماجرا را با لذت دنبال می کند و یکی دیگر انگار دارد بازی فوتبالی را گزارش می کند برای دیگران به تفسیر اتفاق می پردازد.
جالب اینجاست قاتل در روز بعد از حادثه در مصاحبه اش از پدیده لوث مسئولیت استفاده کرده و پلیسها و حاضران در صحنه را عامل اصلی مرگ مقتول معرفی میکند !!